مردی به نام اوه
پرفروشترین کتاب سال سوئد
مردی به نام اوه
هنگامیکه [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] نسخهای از اولین رمان خود، «[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]» را برای ناشران فرستاد، آنها تمایل چندانی برای چاپ کتاب او نشان ندادند. بیشتر آنها رمانش را نادیده گرفتند و یا پس فرستادند.بعد از گذشت چند ماه و چند بار رد شدن رمانش توسط ناشران، او پیش خود فکر کرد شاید داستان مرد بداخلاق ۵۹ سالهی سوئدی که سعی دارد خود را بکشد اما موفق نمیشود، جایی در بازار فروش ندارد.آقای بکمن ۳۵ ساله که خارج از استکهلم با همسر و دو فرزندش زندگی میکند گفت: یکی از ناشران کتاب را با بیان این جمله که: «ما رمان شما را دوست داریم و فکر میکنیم کار شما پتانسیل لازم را دارد، ولی فکر نمیکنیم کتاب فروش چندان خوبی داشته باشد.» رد کرد. او ادامه داد: «این همان یادداشتی است که نگهش داشتم.»حال که به عقب نگاه میکنیم، میبینیم که آن نقد بسیار پوچ و اشتباه بودهاست. چهار سال بعد، بیش از ۲/۸ میلیون کپی از کتاب «مردی به نام اوه» در سرتاسر جهان فروخته شد. این کتاب، رکورد «[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]» اثر [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] را شکست و به یکی از محبوبترین کتابها در سطح جهان تبدیل شد.«مردی به نام اوه» با فروش بیش از ۸۴۰۰۰۰ کپی، به یکی از پرفروشترین آثار در سوئد تبدیل شد. یکی از موفقترین فیلمها به اقتباس از این کتاب ساخته شد که جایزه هم گرفت و اخیراً در امریکا نیز به نمایش درآمده است. نسخههای ترجمهشده از این کتاب به ۳۸ زبان که شامل زبانهای ترکی، عربی، فارسی، تایلندی و ژاپنی هم میشود به فروش رسید. آقای بکمن طرفدارهای پرشور زیادی در کرهی جنوبی پیداکرده است. رمان او در کره جنوبی یکی از پرفروشترینها بود.آقای بکمن در مصاحبه تلفنی اخیر خود گفت: «هیچکس نمیداند چرا؟ حتی ناشر کرهای هم دقیقاً نمیداند چه اتفاقی دارد میافتد.»در ایالاتمتحدهی امریکا، «اوه» شروع آرامی داشت. برای ماهها، بهطور مداوم اما به تعداد نسبتاً کم به فروش میرسید. سپس فروش کتاب ناگهان افزایش یافت. ۱۸ ماه بعد از اولین چاپ کتاب در لیست پرفروشها قرار گرفت و برای ۴۲ هفته پیدرپی جایگاه خود را حفظ کرد. درخواستها برای کتاب بهقدری زیاد بود که انتشارات آتریا ۴۰ بار دیگر آن را چاپ و منتشر کرد و هماکنون بیش از یکمیلیون کپی از آن وجود دارد.پیتر بورلند، مدیرمسئول انتشارات آتریا که دارای حق چاپ کتاب را در امریکا است، گفت که تحت تأثیر شوخطبعی، گیرندگی و ترحم کتاب قرارگرفته است.او گفت «این کتاب بیان فوقالعادهای داشت؛ و با تمام چیزهای دیگری که قبلاً خوانده بودم فرق داشت. این کتاب داستان جرم و جنایت به سبک اسکاندیناوی نبود» کمی مکث کرد تا دنبال تعریف بهتری بگردد و بعد ادامه داد «این اثر چیز دیگری به سبک اسکاندیناوی بود.»آقای بکمن با هیچ الگوی خاصی تطابق نداشت و هیچ تضمینی هم نبود که حس شوخطبعی عجیبوغریب او به ذائقهی آمریکاییها خوش میآید. انتشارات آتریا در ابتدا محتاطانه رفتار کرد و تنها ۶۶۰۰ نسخه چاپ کرد و برای چاپ نسخههای ترجمهشدهی کتاب هم احتیاط زیادی به خرج داد.رمان از جانب فروشندگان مستقل هم حمایت شد که سفارشهای زیادی از طرف مشتریان به دنبال داشت. کتابفروشی بوک بین در نورث بروک حدود هزار کپی از آن را فروخت که بیشتر هم به خاطر این بود که خوانندگان این کتاب مطالعهی آن را مدام به دیگران پیشنهاد میکردند. نانسی اسیک یکی از فروشندگان آنجا میگفت: «من کتاب را میان دیگر کارکنان توزیع کردم و آنها گفتند این فوقالعاده است. آیا من دیوانه شدهام؟! ما در اینجا ده نفر هستیم و خیلی کم پیش میآید در مسئلهای همعقیده باشیم.»نقش اول رمان، اوه، پیرمرد خسیسی است که سر همسایههایش فریاد میکشد چون اتومبیلشان را جای نادرستی پارک میکنند و بهصورت یک دلقک مشت میزند چون حقههایش او را آزار میدهد. شش ماه بعد از مرگ همسرش، او نقشهی خودکشی خود را میکشد، رادیاتورها را خاموش میکند، اشتراک روزنامهاش را لغو و قلابی را به سقف وصل میکند تا خود را حلقآویز کند، اما به خاطر همسایه فضول و نادانش، کارش ناتمام میماند. با یک مهاجر ایرانیتبار و دو دختر جوانش رابطهی دوستانهای شکل میدهد. او فکر میکند بداخلاقیهای اوه او را بامزه میکند.ناگهان آشکار شد که آقای بکمن علاقه زیادی به نوشتن دربارهی انسانهای عجیب و مردمگریز دارد. انتشارات آتریا از او پرسید ک آیا رمانهای دیگری هم نوشته است و روشن شد که از سابقا چند رمان دیگر هم نوشته است.آقای بکمن گفت: «من تا حدی در نوشتن سریع بودم، به همین دلیل چند رمان را پشت سر هم به اتمام رساندم.»آتریا تمام آنها را خرید. سال گذشته، کتاب «[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]» را چاپ کرد که دربارهی دختری به نام السا است که مادربزرگش میمیرد و او را با کوهی از نامهها تنها میگذارد که باید به دست دیگران برساند و به آنها بگوید او اشتباه کرده است. این رمان ۲۶ هفته در لیست پرفروشترینها باقی ماند و هماکنون از آن نزدیک به ۵۰۰٬۰۰۰ کپی به چاپ رسیده است. در ماه می، انتشارات آتریا یک ترجمه از رمان او، «[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]» منتشر کرد که دربارهی زنی منفعل و پرخاشگر است که شوهر خیانتکارش را ترک میکند و از مربیگری گروه فوتبال کودکان استعفا میدهد.ماه گذشته آتریا چهار رمان دیگر از او خرید که رمان «و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود» هم شامل میشود. یک داستان سورئال دربارهی مرد مسنی که نوهاش را بسیار دوست دارد و او را ستایش میکند.ایدهی رمان «اوه» پنج سال پیش به ذهن بکمن رسید. وقتی برای یک مجلهی سوئدی بهعنوان مترجم کار میکرد. او ترک تحصیل کرد و یکبار بهعنوان رانندهی جرثقیل در یک انبار مشغول به کار شد و شبها و آخر هفتهها کار میکرد تا در روز وقت کافی برای نوشتن داشته باشد.یک دانشجوی کالج در وبلاگ کافه مطلبی را منتشر کرد که دربارهی مردی به نام اوه بود که هنگام خریدن بلیت برای ورود به موزه بهشدت عصبانی شده بود تا وقتیکه همسرش سررسید.آقای بکمن گفت:همسرم مطلب این وبلاگ را خواند و به من گفت «زندگی کنار تو دقیقاً همین شکلی است.» من ازنظر اجتماعی زیاد قوی نیستم. در صحبت با مردم زیاد خوب نیستم. همسرم میگوید «همیشه صدایت یا خیلی بلند است یا خیلی آرام. حد وسطی ندارد.»آقای بکمن نوشتن در وبلاگ کافه را با نوشتن دربارهی کجخلقیهایش با عنوان «من مردی به نام اوه هستم» شروع کرد.بکمن فهمید که طرح اولیه را برای پرداختن این شخصیت تخیلی در ذهنش دارد و این آغاز شکلگیری این رمان بود. او دربارهی رمان گفت: «بخشهای زیادی از شخصیت من در این رمان پیدا میشود. وقتی عصبانی میشویم تنها یک دلیل دارد، ما عصبانی میشویم چون مردم نمیفهمند دلیل عصبانیتمان چیست.»پس از چند بار رد شدن توسط ناشران بکمن رمان را رها کرد و شروع کرد به نوشتن کتاب طنزی دربارهی چالشها و وظایف والدین. او کتاب دوم را هم به اتمام رسانده بود که یکی از ناشران به او پیشنهاد چاپ کتاب را داد. آقای بکمن اصرار کرد که ناشر هر دو کتاب را بخرد و هردوی آنها در یک روز عرضه شدند.برگردانها به فارسیترجمه این کتاب توسط نشر نون و با ترجمهی [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] منتشر شده که در ایران با استقبال زیادی روبهرو شد. ترجمهی دیگر توسط نشر آتیسا و به ترجمهی اسدالله حقانی در سال ۱۳۹۶ چاپ شد.ترجمههای دیگر:کتاب [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] | ترجمهی [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] | انتشارات [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]کتاب [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] | ترجمهی [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] | انتشارات [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]کتاب [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] | ترجمهی [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] | انتشارات [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]جهت مشاهده کتابها به سایت[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] کاواک مراجعه نمایید: