[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
یه متن بســــــــیار زیبا وصف حال فرهاد و قلعه نویی و هواداران
همه ی دلخوریهایمان از او بین خودمان است و او
نیازی به کاسه ی داغ تر از آش نداریم
که سنگمان را به سینه زند
اینجا همه دم از هوادار و عشق و معرفت و مرام می زنند
اما
همه خوب دل هوادار را میشکنند
خوب عشق را بی معنی می کنند
خوب معرفت ومرام را لگدمال می کنند
اگر ادعایی نداشتید ما هم حرفی نداشتیم
اما شما که خوب به کودکان بیمار سرمی زنید
و از قضا خوب هم عکس میاندازید
شما که تا کم میاورید از خدا و پیغمبر مایه می گذارید
یکبار خم شدید از آن کودکان بپرسید خواسته شان چیست؟
اصلا مهم است؟
هوادار چند میارزد؟
چند؟
*______*_____*______*_____*______*______*
این پیراهن همان پیراهن است که می گویند...؟
علی کریمی مردتر از فرهاد بود؟
هیچ وقت تیم را ول نکرده بود و نرفته بود؟
یا هوادارانشان ب ا غ ی ر ت ت ر بودند؟
یا شاید هم مربیانشان چاقوکش نداشتند!!
نمی دانم اما!
فرهاد! خداحافظی کن!
اینجا مردها حاضرند دامن به پا کنند و چادر به سر به گوشه ی خانه بخزند،
توهین را به جان بخرند و...
اما در عوض
جام قهرمانی بر دست بازیکنان تیمشان بالا رود!!
آن هم چه بازیکنانی!
کسی پرسید چطور فلانی جرات کرده دست به فلان پیراهن دراز کند؟
می گویم چرا جرات نکند! وقتی هوادار ماییم!
به سکوتمان افتخار می کنیم که ترسمان را پنهان کنیم!
و حقیقت آن چیزی نیست که فریادش می زنند
آن چیزیست که در گوش یکدیگر با ترس نجوا می کنیم!
موضوع فقط فرهاد نیست
دیروز از فرهاد گذشتیم و احساسمان!
امروز از پیراهنش و شعورمان!
مانده ام فردا و فرداها از چه می گذریم؟!
راستی! خنک شدی بزرگوار?!
که در هفتم تیر، پیراهن شماره 7 را از ما گرفتی!؟!
راستی! ممنون که معنی تسویه حساب نکردن را هم به ما یاد دادی!
*______*_____*______*_____*______*______*
نباشد فوتبالی که در آن هوادار نوکری می کند و
زور و حسد و کینه و غرض، سروری!!!!!