کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)

[shiraz-sport]

امروز دم صبح همین که از خواب پا شدم یه خبر غم انگیز شنیدم...
عموی نازنینم عمرشو بخشید به شما
یجورایی از دو سه ماه پیش میشد حدس زد که بزودی رفتنیه... این اواخر هرجور رنج و بیماری رو تحمل میکرد از زندگی کردن با یه کلیه نصفه و نیمه بگیر تا شکستن کمر و درد پا و غده و خیلی چیزای دیگه. هفته ای سه بار هم میرفت دیالیز که اثرات جانبی دیالیز رو هم در نظر بگیرید!! هرکدوم از اینا به تنهایی میتونه زندگی آدم رو از حالت عادی خارج کنه. ینی اینکه هرکی میدیدش بغض میکرد. یکی از آخرین دفعاتی که رفتم ملاقاتش گفت رو میز یه کاسه هست توش چنتا یخه ، اونا رو بیار. منم رفتم آوردم و دیدم داره یخ رو میمکه! بعد بهم گفت "میدونی واسه چی اینکارو میکنم؟ چون نمیتونم ادرار کنم از این راه تشنگیمو رفع میکنم"!! آدم آخه با این وضعیت چجوری زندگی کنه ولی همیشه به خدا امید داشتم که شفاش بده و الآنم که از پیش ما رفته میدونم که برای خودش بهترین اتفاق ممکن بود چون واقعا از این همه درد و رنج راحت شد و اگه بود حالش روز به روز بدتر و وخیم تر میشد. فقط تمام سختیش برای ماست که دوس داشتیم پیشِمون بمونه

داداش خدا بیامرزتش !!! هر چی خاک اونه بشه عمر شما !!!
داداش اینکه گریه نداره دیگه اون رفت و راحت شد چون واقعا سخته با این وضع زندگی کردن
زن دایی خودم سکته کرده بود بعدش هم تصادف کرده بود نمیتونست حرف بزنه بعدشم قند هم که داشت که زده بود بالا موجب سکته شده بود و از همه بدتر زخم بستر هم گرفته بود در کل یه جا نشین شده بود و افتاده بود تو خونه
چه بهتر که هر چه زودتر دار فانی رو وداع گفت و راحت شد و از دنیا رفت واقعا سخته داداش ...

مرگی خوبه که راحت باشه ... مثه کی ؟ مثله پدر بزرگ و مادر بزرگ خودم که یه شب تا قبلی که مادر بزرگم فوت بشه مادرم خواب میبنه مامانش به رحمت خدا میره از یه هفته قبلش مامانم مینشست اشک میریخت
میگفتم مامان چته ؟ میگفت مامان بزرگت میمره میگفتم هنوز که چیزی نشده میگفت من میدونم خواب دیدم ...
بعد از سه چهار روز که شد مامانم رفت خونشون که سرشون بزنه بعدم شب که شد به داییم گفت که صبح بره یه سری به مامان بزرگم بزنه خلاصه صبح که میره میبینه که دیگه از سر جاش بلند نشده و راحت مرده
این مرگ با عزته که هر کسی ارزوشو داره ... این هم اضافه کنم تا قبلی اینکه فوت بشه هیچ مشکلی نداشته ...
دقیقا بعد از این حادثه یه چند ماه بعد یکی دیگه از اعضای فامیل خواب میبینه که پدر بزرگ تو سالگرد مادر یزرگم به رحمت خدا میره که همینطور هم میشه و چند روز بعده سالگرد مادر بزرگم شب میخوابه و صبح بلند نمیشه دقیقا عین هم فوت میشن
اینا مرگ های راحت و بی دردسره اما یه مرگی هم هست که خیلی داغ رو دل ادم میذاره یمی مرگ پسر داییم که با موتور با رفیقاش میرن تفریح بعد که همه نشستن میبینن که هنودنه و نمک یادشون میره بخرن
خلاصه پسر داییم میره بگیره هر چی رفیقاش میگن بهش که ما میریم ولی قبول نمیکنه بعدش هر چی بهش میگن موتورت ترمز نداره بیا با حداقل با موتور ما برو ولی بازم قبول نمیکنه میگه موتور خودم مشکلی نداره
خلاصه با یکی از رفیقاش سوار میشن که برن چشمتون روز بد نبینه دور از جون شما با یه تک یا همون بنز های باربری تصادف میکنه و جوون مرگ میشه این نوع مرگ ها بد به روز ادم میارن ...

بعدشم نتیجش این شد که یه طبق براش بذارن و نوار دشتی که میخونه : اجل جونوم اجل جلاد جونوم وووووووی اجل جونوم نگیر که مو جوونم جوونم جوونم
ادم داغون میشه ناکام از دنیا بره

خلاصه بهتون بگم که ما ایرانی ها مرده پرست هستیم تا موقعی که هستن قدرشون رو نمیدونیم همین که میرن میگیم که خدا بیامرزتش ادم خوبی بود و براش قران میخونیم ...

[icon]

امروز دم صبح همین که از خواب پا شدم یه خبر غم انگیز شنیدم...
عموی نازنینم عمرشو بخشید به شما
یجورایی از دو سه ماه پیش میشد حدس زد که بزودی رفتنیه... این اواخر هرجور رنج و بیماری رو تحمل میکرد از زندگی کردن با یه کلیه نصفه و نیمه بگیر تا شکستن کمر و درد پا و غده و خیلی چیزای دیگه. هفته ای سه بار هم میرفت دیالیز که اثرات جانبی دیالیز رو هم در نظر بگیرید!! هرکدوم از اینا به تنهایی میتونه زندگی آدم رو از حالت عادی خارج کنه. ینی اینکه هرکی میدیدش بغض میکرد. یکی از آخرین دفعاتی که رفتم ملاقاتش گفت رو میز یه کاسه هست توش چنتا یخه ، اونا رو بیار. منم رفتم آوردم و دیدم داره یخ رو میمکه! بعد بهم گفت "میدونی واسه چی اینکارو میکنم؟ چون نمیتونم ادرار کنم از این راه تشنگیمو رفع میکنم"!! آدم آخه با این وضعیت چجوری زندگی کنه ولی همیشه به خدا امید داشتم که شفاش بده و الآنم که از پیش ما رفته میدونم که برای خودش بهترین اتفاق ممکن بود چون واقعا از این همه درد و رنج راحت شد و اگه بود حالش روز به روز بدتر و وخیم تر میشد. فقط تمام سختیش برای ماست که دوس داشتیم پیشِمون بمونه

ایشالا غم آخرت باشه همشهری. این غم ها زیاد دووم ندارن. چون دنیا ارزش غم خوردنو نداره.
تازه من اگه بخوام داستانای خودمو بگم زیاد طول میکشه.
وقتی 3 سالم بود عموم تو رود غرق شد. وقتی 9 سالم بود داییم سکته کرد.
اینا که چیزی هم نیستن ، چون هیچکدوم از شما اونی که واستون غذا درست میکنه ، اون که رختاتونو میشوره از دست ندادید. هیچکدومتون نیازی به یاد گیری آشپزی ندارید. هیچکدومتون اونی که روز میره سر کارو بعد از ظهر میادو از دست ندادید.هیچکدومتون حس ناامنی ندارید. نمیخوام با این حرفا کسیو ناراحت کنم. (البته کسی هم واسه من ناراحت نمیشه. )
در کل میخوام بگم هر اتفاقی میوفته نباید به خاطرش غم و غصه بخورید. اتفاقات بد رو فراموش کنید . در زمان حال زندگی کنید و اهدافتون واسه آیندتون مناسب باشه. فک نکنید دارم چرت و پرت میگم . اینا از سر چند سال تجربه است.
ولی لطفاً این بحثارو تموم کنید که کمپ غم انگیز نشه.

[shiraz-sport]

ایشالا غم آخرت باشه همشهری. این غم ها زیاد دووم ندارن. چون دنیا ارزش غم خوردنو نداره.
تازه من اگه بخوام داستانای خودمو بگم زیاد طول میکشه.
وقتی 3 سالم بود عموم تو رود غرق شد. وقتی 9 سالم بود داییم سکته کرد.
اینا که چیزی هم نیستن ، چون هیچکدوم از شما اونی که واستون غذا درست میکنه ، اون که رختاتونو میشوره از دست ندادید. هیچکدومتون نیازی به یاد گیری آشپزی ندارید. هیچکدومتون اونی که روز میره سر کارو بعد از ظهر میادو از دست ندادید.هیچکدومتون حس ناامنی ندارید. نمیخوام با این حرفا کسیو ناراحت کنم. (البته کسی هم واسه من ناراحت نمیشه. )
در کل میخوام بگم هر اتفاقی میوفته نباید به خاطرش غم و غصه بخورید. اتفاقات بد رو فراموش کنید . در زمان حال زندگی کنید و اهدافتون واسه آیندتون مناسب باشه. فک نکنید دارم چرت و پرت میگم . اینا از سر چند سال تجربه است.
ولی لطفاً این بحثارو تموم کنید که کمپ غم انگیز نشه.

داداش یه سوال ؟ مگه شما امار همه ی بچه های انجمن رو داری که کی پدر و مادرشو از دست نداده ؟

[icon]

داداش یه سوال ؟ مگه شما امار همه ی بچه های انجمن رو داری که کی پدر و مادرشو از دست نداده ؟

نه من کلا خطابم به همونا بود .
یک نصیحت بشنو از من / کندر آن نبود غرض
بقیشو بلد نیستم. سر فرصت بقیش رو هم واستون میسرایم. فعلا برم که شنبه امتحان جبر و احتمال - دو شنبه امتحان حسابان - چهارشنبه هم امتحان فیزیک دارم.
برام دعا کنید.

[AmirUtd]

امروز دم صبح همین که از خواب پا شدم یه خبر غم انگیز شنیدم...
عموی نازنینم عمرشو بخشید به شما
یجورایی از دو سه ماه پیش میشد حدس زد که بزودی رفتنیه... این اواخر هرجور رنج و بیماری رو تحمل میکرد از زندگی کردن با یه کلیه نصفه و نیمه بگیر تا شکستن کمر و درد پا و غده و خیلی چیزای دیگه. هفته ای سه بار هم میرفت دیالیز که اثرات جانبی دیالیز رو هم در نظر بگیرید!! هرکدوم از اینا به تنهایی میتونه زندگی آدم رو از حالت عادی خارج کنه. ینی اینکه هرکی میدیدش بغض میکرد. یکی از آخرین دفعاتی که رفتم ملاقاتش گفت رو میز یه کاسه هست توش چنتا یخه ، اونا رو بیار. منم رفتم آوردم و دیدم داره یخ رو میمکه! بعد بهم گفت "میدونی واسه چی اینکارو میکنم؟ چون نمیتونم ادرار کنم از این راه تشنگیمو رفع میکنم"!! آدم آخه با این وضعیت چجوری زندگی کنه ولی همیشه به خدا امید داشتم که شفاش بده و الآنم که از پیش ما رفته میدونم که برای خودش بهترین اتفاق ممکن بود چون واقعا از این همه درد و رنج راحت شد و اگه بود حالش روز به روز بدتر و وخیم تر میشد. فقط تمام سختیش برای ماست که دوس داشتیم پیشِمون بمونه

خدا رحمتش کنه .. ایشالا غم آخرت باشه ..

[shiraz-sport]

خدا رحمتش کنه .. ایشالا غم آخرت باشه ..

امیر اقا جمله ی ایشالله غم اخرت باشه جمله ی اشتباهیه که توی اجتماع رواج پیدا کرده ...
مرگ خواه یا ناخواه و دیر یا زود برای همه اتفاق میوفته پس بنابراین نمیتونیم به کسی که یه عزیزی رو از دست داده بهش بگیم غم اخرت باشه
چون واسه ی همه اتفاق میوفته و هیچکس توی دنیا ابدی نیست جز خدا والسلام
و یه تعبیری دیگه که میشه از جمله ی ایشالله غم اخرت باشه کرد اینه که نفر بعدی خودت باشی

[INDECENT]

امروز دم صبح همین که از خواب پا شدم یه خبر غم انگیز شنیدم...
عموی نازنینم عمرشو بخشید به شما
یجورایی از دو سه ماه پیش میشد حدس زد که بزودی رفتنیه... این اواخر هرجور رنج و بیماری رو تحمل میکرد از زندگی کردن با یه کلیه نصفه و نیمه بگیر تا شکستن کمر و درد پا و غده و خیلی چیزای دیگه. هفته ای سه بار هم میرفت دیالیز که اثرات جانبی دیالیز رو هم در نظر بگیرید!! هرکدوم از اینا به تنهایی میتونه زندگی آدم رو از حالت عادی خارج کنه. ینی اینکه هرکی میدیدش بغض میکرد. یکی از آخرین دفعاتی که رفتم ملاقاتش گفت رو میز یه کاسه هست توش چنتا یخه ، اونا رو بیار. منم رفتم آوردم و دیدم داره یخ رو میمکه! بعد بهم گفت "میدونی واسه چی اینکارو میکنم؟ چون نمیتونم ادرار کنم از این راه تشنگیمو رفع میکنم"!! آدم آخه با این وضعیت چجوری زندگی کنه ولی همیشه به خدا امید داشتم که شفاش بده و الآنم که از پیش ما رفته میدونم که برای خودش بهترین اتفاق ممکن بود چون واقعا از این همه درد و رنج راحت شد و اگه بود حالش روز به روز بدتر و وخیم تر میشد. فقط تمام سختیش برای ماست که دوس داشتیم پیشِمون بمونه

تسلیت میگم . خدا بیامرزتش و به بازماندگانشم صبر بده .

خدا به هیشکی مرگ بد نده ( الهی آمین )

[AlexDelpiero]

فراز جان تسلیت میگم عزیز !
ایشالله خدا به شما و خانواده عموت صبر بده و امیدوارم روزگار روی خودشو همیشه از این به بعد نشون بده براتون !


پ . ن : احمد خیلی خزی ! عمرا اگه پیرهنه بدستت برسه !

[R.BAGGIO.10]

فراز جان تسلیت میگم عزیز !
ایشالله خدا به شما و خانواده عموت صبر بده و امیدوارم روزگار روی خودشو همیشه از این به بعد نشون بده براتون !


پ . ن : احمد خیلی خزی ! عمرا اگه پیرهنه بدستت برسه !

ما هم به نوبه خود به فراز تسلیت میگیم
و اما پ. ن : چرا مهدی من گناه دارم

[Alex Dlpiero_10]

اقا فراز منم از طرف خودم بهتون تسلیت میگم بالاخره برای هرکسی اتفاق میوفته و نیمشه منکر این شد!

ولی باتوجه چیزهایی که شما درباره بیماری های اخیر عموتون میگی بدبخت خیلی داشت رنج میکشید! خدا بهتون صبر بده