از شرق تا غرب دروازه
از 0 تا بی نهایت قلب هواداران
در چنگال عقاب آسیا
روزها آمدن و رفتند.گلرهای زیادی در دروازه استقلال ایستادند تا نوبت به مردی رسید که سالها بعد محبوب قلب هواداران آبی شد.سالها گذشت.سالها از دوران طلایی آن دروازه بان گذشت اما هر روز که گذشت بزرگی این اسطوره برایمان فزون تر شد...
ناصرخان روزی بی ادعا و بی توقع به استقلال امد.در هیبت جوانی کم حرف و کم سر و صدا پای به دروازه گذاشت.اما سالها بعد با غرور و افتخار از استقلال رفت.مردی که بارها با عکس العمل های خیره کننده اش دروازه رانجات داد و برد را برایمان تضمین کرد.با آبی محبوبش به افتخارات زیادی رسید.(تیم فوتبال نادر در دسته دوم باشگاههای تهران اولین باشگاه حجازی بود و از همان تیم به تیم ملی جوانان و تیم ملی بزرگسالان رسید. در سال ۱۳۴۸ به تاج پیوست و در همان سال اول، قهرمانی جام باشگاههای آسیا و جام تخت جمشید را با این تیم به دستآورد. وی تا پایان دوران بازیکنی خود بهجز یک سال و نیم در بین سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۸ که برای تیم شهباز بازی کرد و مدت کوتاهی پس از جام جهانی ۱۹۷۸ که با تیم منچستر یونایتد تمرین میکرد و ۵ بازی برای تیم ذخیرههای یونایتد انجام داد، در بقیه این مدت توپچی تاج و استقلال تهران بود و با این تیم چندین دوره قهرمانی در لیگ کشور، جام باشگاههای تهران، جام حذفی ایران و جام باشگاههای آسیا را جشن گرفت.)
بسیاری از قله های فنی در دروازه بانی را فتح کرد غافل از اینکه او مرد اخلاق و جوانمردی بود.همه به مسائل فنی این دروازه بان نگریستند غافل از اینکه این مرد قهرمان بیرون از مستطیل سبز نیز بود.الگوی همه در دوازه بانی بود غافل از اینکه الگویش پوریای ولی بود.دست خیلی ها را بیرون از مستطیل سبز گرفت فراتر از شوت هایی که در 90 دقیقه میگرفت.فوتبالیستی ماورای دیگر فوتبالیست ها بود اما هیچ وقت خود را برتر از دیگران تصور نمیکرد.از تهران به منچستر برای بازی به تیم منچستر یونایتد رفت.مدتی بود سپس برگشت به تهران.اوضاع با منچستر خیلی فرق داشت اما در بازگشت به تهران همان مرد خاکی قبل بود.نه یک شاهزاده نازپرورده که حس امر و نهی طلبی او را غرق کرده باشد.
سالها گذشت و چرخ روزگار وی را از دروازه به نیمکت استقلال رساند و او هنوز اسطوره اخلاق بود.همان تعصب به آبی ها را داشت.همان نهاد مبارزه با همشهری قرمز بود.هنوز خون آبی برای جنگ و پیروزی در رگ هایش جریان داشت.در استقلال،در محمدان بنگلادش و ...هر جا رفت برای آبی ها جنگید.برای به زمین زدن قرمز ها جنگید!با محمدان پیروزی را از لیگ قهرمانان آسیا حذف کرد!اما هنوز همان پهلوان قبل بود.هنوز همان جوانمرد گذشته بود و باز هم در اوج مسائل فنی بود.از بازیکنان و شاگردانش نبرد می طلبید اما هیچ وقت به کسی توهین نکرد.قبل از درخشش و گلزنی از شاگردانش جوانمردی می خواست.با نیمکت استقلال هم به اوج موفقیت رسید.باز هم اروپایی ها او را خواستند.گویا هر جا دست میگذاشت ناصر خان موفق بود.نمی دانم اروپایی ها عاشق مهارتش بودند یا عاشق اخلاق و پهلوانیش.
برای عشق آبی خود جنگید در حالیکه عشق آبی میلیون ها تیفوسی بود
و حالا که رفته است همان میلیون ها قلب برایش می تپد.رفت اما رد پایش روی خط دروازه و نفس گرمش روی نیمکت مانده است.هر کس در دروازه می ایستد یادش می آید روزی په مرد بزرگی اینجا هنرنمایی میکرده.هر که روی نیمکت می نشیند می داند چه اسطوره ای اینجا تیم را هدایت میکرده.
و نخواهد امد روزی که اسطوره آبی از قلبمان برود چون او همیشه با ماست.جسمش رففت ولی روحش از بالا بازی آیندگان را در آزادی می نگرد...
ناصرخان رفت چون اینجایی نبود...رفت چون جایگاهش فراتر از زمین مادی بود...رفت چون شخثیت معنویش فراتر از شخصیت مادیش بود...رفت چون زمینی نبود...آسمانی بود...
عقاب از شهر کلاغ ها پرید...دروازه بان از دروازه بهشت گذشت