سایت گل- نیاز به تمجید و تکرارِ ارزشهای فرگوسن نیست. منچستریونایتد جاییست که به خیلیها ثابت کرده «نوگرا بودن»، میتواند و باید در ادامهی یک جریانِ اصیل و مستمر شکل بگیرد. ما شرقیها معمولاً استمرار را با تکرار مکررات و درجا زدن اشتباه میکنیم. منظور این است که باید یک نماد و سمبل (بخوانید فرگوسن) باشد، تا نوآوری و «تازهبهمیدانآمدهها» جای واقعیِ خودشان را به دستور و هدایتِ او پیدا کنند.
در فصلِ پیشِ رو مسئله فقط اضافه شدنِ اشلی یانگ و دِخهآ نیست (دروازهبانی که به لطفِ سه پیروزیِ پرگلِ تیمش، کسی متوجه ضعفهای واضح او نشده است). از همهی اینها مهمتر آزاد شدنِ «اندرسون» است. در هرسه بازی گذشتهی یونایتد در لیگ برتر، یک چیز از همه دیدنیتر بوده است. در بازیِ شیاطینِ سرخ چیزی دیده میشود که باید هوادارانِ این تیم را شادمان کند: اندرسون بالغ شده است. پیرمرد اسکاتلندی بیهوده به کسی این اندازه مسئولیت نمیدهد. اندرسون دارد جا پیدا میکند.
در آرایشِ ویژهی فرگوسن که آرایشی سیال و پویا ست، دو بازیکن میانی همواره دارای اهمیت هستند. حتا در آرایش 4-4-2 ئی که در اواخر دههی نود اجرا میشد، حضور دو هافبک میانیِ درخشان (روی کین و اسکولز) چشمگیر بود. در آرایش کنونی، عملاً چهار عنصر تهاجمی به کار گرفته میشوند. ظاهراً اشلی یانگ توانسته اثبات کند که بیش از پارکجیسونگِ دونده و کارگر، تأثیرگذار است. یانگ گامهای بلندِ پابهتوپی دارد و بیش از پارک در تقابلهای یک در برابر یک موفق است. در ضمن او ذاتاً یک بال هجومیست. در ضمن در کمترین زمان ممکن وارد فضاهای خالی در وضعیت دفاعی میشود. وین رونی هم در همان نقش و جایگاهی بازی میکند که در آن آبدیده شده است؛ یعنی در قاعدهی هِرَمِ تهاجمی. در عین حال که نه یک مهاجمِ سنتی است و نه یک مهاجم کاذب و نه حتا یک هافبک هجومی. چیزیست در حدِ یک همهکاره!
وقتی چنین آرایشی را نگاه کنیم، اهمیتِ بازیِ فانتزی و حرکاتِ نرمِ اندرسون را بهتر درک خواهیم کرد. او به خوبی در میانه میدان صاحب توپ میشود؛ با سرعت خودش را در موقعیتِ رونی پیدا کرده و با کمترین اشتباه، توپ را به گردش درمیآورد. نکتهی مهم در بازی او همین جاست: رسیدن به درکِ متقابل با وین رونی. مسلماً نه پل اسکولز دیگر توان چنین کاری را داشت و نه کریگ و فلچر خواهند توانست به این میزان فانتزیِ مورد نیاز دست پیدا کنند. درواقع اندرسون توانسته است با توجه به درکِ بازی رونی، در طولِ مرکزیِ زمین یک کانالِ تهاجمی مرگبار خلق کند. نمونهی چنین کانالهایی زیاد نبودهاند. شاید ترکیب «گوتی» و «رائول» در رئال و «پیرلو» و «کاکا» در میلان، نمونههای آشنایی باشند. اما بی شک میزان کارآمدیِ چنین ترکیبی در گرویِ میزانِ درکِ متقابلِ دو بازیکن است.
نگاهی به جابجاییها و حرکات بدونِ توپِ رونی و اندرسون، نشان میدهد که این درک به خوبی شکل گرفته است و فرگوسن میتواند با جلورفتنِ مسابقات به ارتقای هرچه بیشترِ آن امیدوار باشد. تصویرِ حضورِ مؤثر اندرسون به منزلهی یک بازیساز، که به خوبی بالهای هجومی را راه میاندازد و با زمانمندیِ مناسب، مکملِ حرکاتِ ویرانگرِ رونی و اشلی یانگ میشود؛ یک تصویر خیالانگیز و رؤیاییست از یک هارمونیِ بینظیر که پیروزیهای پرگل را نوید میدهد.
منبع:گل