شاه الکس نوزدهم!

بازی سرنوشت سخت ترین و هیجان انگیزترین رقابت زندگی است. گاه تلاش می کنی، گاه در انتظار شانس، گاهی برنده ای و بازنده گاهی دیگر. اما شگفتا زندگی هایی که تلاش و اتفاقات نیکو، آنان را یگانه می کند. "الکساندر چپمن فرگوسن" هیچگاه فکر نمی کرد با قبول مربیگری تیم محلی "ایست استرلینگ شایر" در اسکاتلند، در آغاز راهی پای گذاشته که پایانش سرزمین عجایب است...
بازی سرنوشت سخت ترین و هیجان انگیزترین رقابت زندگی است. گاه تلاش می کنی، گاه در انتظار شانس، گاهی برنده ای و بازنده گاهی دیگر. اما شگفتا زندگی هایی که تلاش و اتفاقات نیکو، آنان را یگانه می کند. "الکساندر چپمن فرگوسن" هیچگاه فکر نمی کرد با قبول مربیگری تیم محلی "ایست استرلینگ شایر" در اسکاتلند، در آغاز راهی پای گذاشته که پایانش سرزمین عجایب است.
1974، فرگوسن 33 ساله پس از مدت کوتاهی به "سنت مرن" پیوست و چهار سال با موفقیت نسبی تمرین مربیگری در تیم های بزرگتر را تجربه کرد. 1978 بسوی "آبردین" و شکستن انحصار گلاسکورنجرز و سلتیک در لیگ و جام حذفی اسکاچ. هنگامی که رئال مادرید در فینال جام جامداران اروپای 1983 در وقت های اضافه دو بر یک مغلوب آبردین شد، همگان فهمیدند که مرد بزرگی زاده شده است. در سوپرکاپ همان سال هامبورگ قهرمان وقت اروپا نیز به قدرت آبردین درود گفت و دو بر صفر بازنده شد. فوت ناگهانی مربی وقت تیم ملی اسکاتلند و بی سرپرست ماندن تیم پیش از جام جهانی 1986 ، الکس را سرمربی تیم ملی کرد و تا پایان فصل 1986 در این سمت مربیگری آبردین را نیز برعهده داشت.
سال ورق خوردن کتاب سرنوشت فرگوسن و دنیای فوتبال فرارسید: "1986". تصمیم گیری سخت است: تمدید با تیم ملی، ماندن در آبردین، پیشنهاد از آرسنال و ...، ناگهان در آغوش شیاطین سرخ. منچستریونایتد پس از عصرطلایی "سرمت بازبی"، چند مربی به خود دید که هیچکدام موفقیت چندانی نداشتند و آخرین آنها "ران اتکینسون" بود که از یونایتد جدا شد. فرگوسن به سرعت پیشنهاد را پذیرفت و خود را رییس اولدترافورد دید. چهار پنج سال نخست به تربیت جوانان و تیم سازی پرداخت. حتی در مقاطعی تا دم اخراج نیز رفت، بویژه پس از شکست با 5 گل از منچسترسیتی به سال 1990 که با حمایت "سربابی چارلتون" به او فرصت آخر داده شد و اکنون هواداران یونایتد خوشحال هستند که آن روز سرالکس ابقا شد.
با معرفی اولین نسل از جوجه های فرگی مانند: رایان گیگز، کیث گیلپسی، لی شارپ و ... حکومت فرگوسن بر لیگ برتر جزیره آغاز شد. وجود این جوانان در کنار باتجربه هایی همچون پل اینس، برایان مک کلر، برایان رابسون، استیو بروس، پل پارکر، گری پالیستر و خریدهای هوشمندانه ای همچون اریک کانتونا، پیتراشمایکل، اندری کانچلسکیس، دیوید می و ...، نخستین نسل قهرمانان فرگوسن را تشکیل داد. انگار که راه پیروزی و نگهداری از آن را یافته و کماکان در سال 2011 با همان عطش و هیجان به رقابت با دیگران می پردازد. چه مربیانی که در طول سلطنت 25 ساله ی شاه الکس در اولدترافورد، آمدند و رفتند و چه شاگردانی تربیت کرده که برخی آنان هم اکنون با استاد رقابت می کنند!
لیورپول بای بای!
یک مربی یا بازیکن باهوش کسی است که بداند چگونه باید دل هواداران را بدست آورد. هواداران همیشه پیروزی بر رقیب قدیمی را طلب می کنند و کسی که بتواند در این راه به تیمشان یاری رساند را تا حد پرستش دوست خواهند داشت. فرگوسن به این نکته پی برد و خود را بعنوان یک یونایتدی دوآتشه با دشمن باستانی یعنی لیورپول درگیر کرد. حریف بسیار قدر است. 18بار قهرمان انگلستان و 5بار برنده ی اروپا شده است. رسیدن به رکورد لیورپول افسانه ای، اسطوره ای ستبر می خواهد و بالاخره این کاریزما پیدا شد: "سرالکس فرگوسن". گاهی بنظر می آید که فرگی فقط برای شکستن رکوردهای لیورپول مربیگری می کند.
یونایتد او تا ساعاتی دیگر احتمالا قهرمانی نوزدهم در لیگ برتر را جشن می گیرد. و بعنوان پرافتخارترین تیم جزیره برگی از تاریخ فوتبال را رقم خواهد زد. اگر فرگوسن بتواند بارسلونا را نیز در فینال ومبلی2011 شکست دهد به رکورد سه بار قهرمانی در اروپای "باب پیزلی" لیورپول می رسد. آنچنان نسبت به لیورپول حساسیت دارد که حتی از انتقال برخی بازیکنان شورشی به آن تیم جلوگیری می کند، مانند قصه ی گابریل هاینزه که بالاخره با رفتن وی به رئال مادرید پایان یافت. از کینه ی وی به لیورپول همین بس که رابطه ی بسیار عالی و همکاری وی با باشگاه رقیب لیورپول یعنی اورتون زبانزد است و بازیکنان بسیاری بین دو باشگاه رد و بدل شده اند. و اکنون به جام های اروپایی لیورپول چشم دوخته است: "این خیلی بد است که لیورپول 5 قهرمانی اروپا داشته باشد و ما فقط 3 قهرمانی داشته باشیم." (نقل از فرگوسن – کنفرانس مطبوعاتی – پیش از بازی برگشت با شالکه)، پس باید منتظر رکوردشکنی جدید فرگوسن در آینده باشیم؟!
از سر تا شاه
اینطور که پیش می رود باید ملکه به فکر لقب جدیدی به جای "سر" برای فرگی باشد. اما واقعا رمز پیروزی های سرالکس چیست؟ پاسخ به این پرسش سخت است ولی می توان به اختصار عوامل آن را برشمرد:
I.قدرت ریسک پذیری بالا: در حالیکه همگان در انتظار بازی محتاطانه از تیم وی هستند، درعین شگفتی با یک واکنش غیرمترقبه روبرو می شویم. تیم ترکیبی تهاجمی دارد حتی با تعداد زیادی مصدوم. فرگوسن اهل شرط بندی است ولی مواقعی شرط می بندد که بقول خودش حکم غریزه برایش پیروزی را نوشته باشد.
II.مدیریت متمرکز: بازیکنی نیست که از وی حساب نبرد ولی اگر کسی بخواهد با فرگوسن سرشاخ شود، حکم اخراج خود را امضا کرده است. با وجود سخت گیری های او، همچون پدری دلسوز درکنار بازیکنانش است. از تعقیب بازیکن در تعطیلات و مهمانی ها گرفته تا حل مشکلات خانوادگی اعضای تیم در حیطه ی مدیریت فرگوسن قرار می گیرد. هرگونه نقل و انتقال بازیکن، نقشه ها، تدابیر و سیاست های کلان باشگاه با هماهنگی کامل با وی صورت می گیرد. حتی ممکن است جانشین آینده اش را نیز انتخاب کرده باشد!
III. سیاست و هوشمندی: بطور کامل می داند در چه هنگامی باید عمل کند. از خرید و فروش بازیکن گرفته تا تعویض هایش در بازی و چگونگی برخورد با بازیکنان و نیز جواب های رسانه ای و واکنش در برابر ارباب جراید، همه و همه با حساب و کتاب است. مگر می شود به این همه موفقیت رسید و سیاست و هوشمندی نداشت.
IV.حس برنده بودن: فرگوسن همیشه برنده است و این میل به پیروزی و کم نشدن انگیزه و انتقال این حس به بازیکنانش، 25 سال ثبات را برای منچستریونایتد به ارمغان آورده است.
V.جویدن آدامس جادویی !
به هرحال برای شاه اولدترافورد نوزدهمین تاجگذاری نزدیک است و بنا به گفته ی خودش تصمیم به بازنشستگی ندارد. شاید سرالکس فرگوسن می خواهد فردی دست نیافتنی در تاریخ فوتبال شود و لقب بهترین مربی تمام اعصار را به خود اختصاص دهد.