جزئیات دیدار با سر الکس از زبان مویز
![]()
پنج شنبه بود و ما یکشنبه با لیورپول بازی داشتیم . من با همسرم بیرون رفته بودم . هفته قبلش 50 ساله شده بودم و او برام یک ساعت خریده بود . با هم رفته بودیم تا بندش را عوض کنیم . پس ما تو مرکز تجاری Altrincham تو منچستر بودیم که تلفنم زنگ خورد و شماره سر الکس افتاده بود .
او گفت " کجایی ؟ " من پاسخ دادم " با همسرم اومدم بیرون " و او گفت " میتونی سر راهت به خونه من بیایی ؟ " من هم گفتم که " حتما ، باشه "
بعد قطع کردن تلفن به همسرم گفتم که " یعنی چی می خواد ؟ یا یکی از بازیکنانش را میخواهد به صورت قرضی پیش ما بفرستد یا یکی از بازیکنای من را میخواهد بخرد"
من با تی شرت و جین بودم بنابراین با خودم گفتم که باید به خونه بروم و لباسم را عوض کنم اما فرصت چندانی نبود .
پس من همسرم را در یک پاساژ گذاشتم و با خودم گفتم که " تو هیچ وقت به ملاقات سر الکس با جین نمیروی . من نمیتونم همچین کاری بکنم "
خلاصه به خانه اش رفتم و سر الکس من را به داخل دعوت کرد و برایم چای درست کرد و همه جریان را برایم تعریف کرد . من هیچ وقت اون لحظات را فراموش نمیکنم .
من به دنبال همسرم رفتم او حتما باید با خودش فکر کرده باشد یه خبری شده است . من فقط بهش گفتم که " من سرمربی بعدی منچستر یونایتد هستم " اصلا نمیتونم کلماتی که او گفت را الان برایتان بگم .
سر الکس از من خواست که این خبر را تنها به همسرم بگویم و بچه هام و حتی پدرم نباید خبردار بشوند . البته ان سه شنبه ای که تو اینترنت شایعه بازنشستگی سر الکس پخش شد من به طور مخفیانه به بچه ها و پدرم جریان را گفتم . ان ها بسیار خوشحال شدند این واقعا خبر بزرگی برای خانواده ما بود . سرمربی همچین باشگاهی بودن افتخار بزرگی است .
بازی با لیورپول با این حقیقت که اگر نبازیم میتوانیم فصل را بالاتر از ان ها تمام کنیم و تمام این ها در حالیکه میدانستم قرار است سرمربی منچستر یونایتد بشوم و نباید این را به کسی بگویم باعث شد که یکی از سخت ترین روزهای زندگیم را داشته باشم .
من شنیدم که خیلی از مردم میگویند که " تو نباید جانشین سر الکس بشوی " خیلی از مربی ها هم این را گفتند که کی حاضر است همچین شغلی با این همه فشار را قبول کند . اما من فکر میکنم که همه این شغل را قبول میکردند .
سر الکس برای من یک تیم خیلی خوب را گذاشته است من از این بابت خیلی خوش شانسم .
او واقعا از من حمایت کرده است . او به من گفت که من کاندیدای مورد نظرش بودم و هیئت مدیره تصمیم گرفته است که این عنوان را به من بدهد اما باید بدانم که این شغل دلهره اوری است .
من با گلیزرها دو با دیدار کردم یکبار در اینجا و یکبار هم به نیویورک رفتم . ان ها به من اعتماد بنفس زیادی دادند . پیام ان ها این بود که به کارم برسم ، وحشت زده نشوم ، از زمانم استفاده کنم ، کارها را به روش خودم انجام بدهم و بدانم که انتظارات عجیب و غریبی از من وجود ندارد . ان ها مدیرانی نیستند که در کار مربی دخالت کنند . من صحبت های بسیار خوبی با ان ها داشتم .
امروزه صبر و تحمل کمی وجود دارد . زمان چیزی نیست که مربی ها این روزها زیاد داشته باشند .
کیست که سر الکس را به عنوان یک مشاور نخواهد ؟ همه میدانند که او کاراکتر بزرگی دارد . او نظرات خودش را دارد و در بعضی اوقات شاید من کارهایی انجام بدهم که وی انجام نمیداد بخاطر همین است که من باید مهر خودم را بزنم . در نهایت این تیم باید تیم دیوید مویس بشود .
من خیلی سبک مربیگریم را عوض نمیکنم . م سخت تلاش میکنم و زمان زیادی روی کارم میگذارم . دلیلی که اینجا هستم کارهایی است که در اورتون انجام دادم . فکر میکنم که روش درست است .