اوضاع زندگی زیاد خوب نیست. تلویزیون را که اصلا روشن نمی کنیم و اگر هم این کار انجام بدهیم چیزی جز ناراحتی نصیبمان نمی شود. خب دیگر دنیای امروز همین است. باید سر کار حاضر شوی. زندگی کردن گران است. روزانه سهمیه دود اگزوز ماشین ها را هم مصرف میکنی. اعصابت خراب میشود. اما وقتی روز مسابقه تیمت میرسد گوشهایت تیز می شود. کی هست؟ اوضاع تیم چطوره؟ زیر فشار زندگی داری له می شوی اما باز هم دست بردار نیستی. وقتی هم که به حرف میایی فقط می گویی قدیما اوضاع بهتر بود. حالا مطمئن هم نیستی که اوضاعت بهتر بوده یا نه ولی حداقل اینکه چنین حسی داری و همین کافی است. و متاسفانه آدم هایی که ما را به گذشته پیوند می دهند دارند تمام می شوند. هر روز که می گذرد و تو پیرتر می شوی آنها هم پیرتر می شوند. حداقل این تو را خوشحال می کند که تو هم مثل آن آدم ها به یک توپ نگاه می کردی و چشمانت هم مثل آنها یک رنگ را منعکس می کرد. هر کسی تعریف خودش را از هوادار فوتبال و تیفوسی دارد. یک نفر می گوید باید با احترام بازی تیمش را ببیند و تشویق کند و دست بزند. دیگری می گوید باید به رقبا رحم نکند و خونش همیشه در حال جوشیدن باشد. اما من می گویم هوادار واقعی فوتبال آن است که با اینکه دارد زیر فشار له می شود و با اینکه مشکلات مهمان همیشگی او هستند باز هم فوتبال را فراموش نمی کند و فوتبال چیزی بیش از یک بازی برای اوست. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که پس از یک ساعت درد و دل با خودتان آخر سر می گویی خب تیم چیکار می کنه؟ اینکه کسی را بعد از چند سال می بینی و می گوید راستی از رم چه خبر احساس خوبی به تو دست می دهد. می گوید از توتی چه خبر؟
چه روزهایی بود که در مدرسه همه از تیمهای دماغ گنده شان می گفتند و وقتی نوبت تو می شد می گفتند ای بابا، رم که فقط یک توتی دارد. شاید برای خیلی ها مسخره به نظر می رسد که وقتی از تیمت اسم می بری خودت را جزئی از آن می دانی و از واژه “ما” استفاده کنی اما برای یک هوادار واقعی این چیزها عادی است.
حالا سالها گذشته. خیلی ها هم هستند که دیگر می گویند بس کنید و رم سنتی به اندازه کافی عمر کرده. الان مدیر بزرگ داریم و باشگاه دارد می فروشد و می خرد و جهانی می شود، تیم باید منطقی جلو برود و اقتصادی باشد، و دائما به تو گوشزد می کنند که فوتبال یک تجارت است و باید دیدت را به فوتبال عوض کنی. اما تجارت به درد خودشان می خورد. بیش از یک دهه با این تیم زندگی کردی، تجارت دیگر چه مرضی است. همین تجارت است که ما را عاصی کرده.
این ۲۷ سپتامبر هم دوباره آمده و بعید است که روز خوبی برای تو باشد. حالا عدد ۳۶ کابوس تو شده، اما یک سال دیگر در این روز به همین عدد ۳۶ راضی می شوی چون می دانی که یکی از آن آدم های قدیمی و دست نیافتنی شاید به رفتن نزدیک تر شده باشد.
اما فعلا که هست. هنوز هم که تیم را او می گرداند. ما هم اینجا هستیم، کیلومترها دورتر از او اما برای حس کردنش نیازی نیست که کنارش ایستاده باشه یا روی صندلی های ورزشگاه. این قدر بزرگ است که در اینجا حسش کنی. سالها گذشته و هنوز هم فقط در این تیم یک نفر هست که باید به او همه چیز را به او سپرد. لطفا او را از ما نگیرید…
نویسنده: آگوستینو
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]