پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
نقل قول:
این اهنگ حداقل مال سه هفته پیشه :whistle3: تو شیراز از بس تو ماشینا و تو خیابون و کنار خیابون گوشش دادم همشو از حفظم ...
لطفا به روز باشید lol:-
ولی خدا وکیلی فوق العاده خونده .. صداش معرکه هست ... وقتی گوشش میکنم میرم تو حس :ahaaaaaa:roz::
اااااااااااااااااااا من نمیدونستم ولی خب با این حال دوباره گوش کن
واقعا صدام شبیه صدای خودشه چرا کسی باور نمیکنه حالا وقتی رفتم آکادمی گوگوش میفهمین چه گوهری ورو از دست دادین
پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
نقل قول:
اااااااااااااااااااا من نمیدونستم ولی خب با این حال دوباره گوش کن
واقعا صدام شبیه صدای خودشه چرا کسی باور نمیکنه حالا وقتی رفتم آکادمی گوگوش میفهمین چه گوهری ورو از دست دادین
اعتماد به نفست یعنی تو حلقممممممممممممممممممم:luuug h:
فهیمه اهنگ جدید مروارید رو هم بذار....اونم خیلی قشنگه به صدات میخوره:whistle3:
پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
یه بار دیگه محض اطلاع میگم که یه وقت فک نکنید این مطالبی که اینجا میذارم از سایتی کپی/پیست میکنم :nishkhand: توو کتابایی که میخونم اون دسته از مطالبی که خیلی قشنگ هستن براتون مینویسم و امیدوارم که براتون مفید واقع بشه :nishkhand:
چگونه فکر شما به شما آسیب می رساند
تصور کنید وقتی دیشب با آرامش در رختخواب خوابیده بودید، یک جنایت کار وارد اتاق شما شده است. آیا ورود او شما را استرس زده کرده؟ نه ابداً. البته اگر از خواب بیدار شده بودید و آن جنایت کار را می دیدید موضوع کاملا فرق می کرد!
ذهن شما مانند یک فیل*تر میان شما و جهان کار می کند. وقتی بیدار هستید، مغز شما موقعیت را این گونه ارزیابی می کند: "یک جانی با اسلحه دزدکی وارد خانه شده است، اصلا خبر جالبی نیست!" ذهن شما پیوسته حوادث دنیا را برایتان تفسیر می کند.
اکنون به سناریویی توجه کنید که استاد و مرشد ذهن و جسم و روان، دکتر دیپاک چوپرا ( Dr. Deepak Chopra ) آن را بیان کرده است. روزی در جنگل قدم می زنید. آرامشی بر شما حاکم است، هشیار و گوش به زنگ هستید. رایحه ی گل ها را استشمام می کنید. حالا به سمتی می پیچید و ناگهان به یک مار بزرگ کبرا برمی خورید. چگونه واکنش نشان می دهید؟
اغلب سر جای خود خشکمان می زند. انگار منجمد می شویم. ذهن ما "خطر" را به ما یادآور می شود. اپین فرین (آدرنالین) در بدنمان سرازیر می شود. می خواهیم هرطور شده به نقطه ی امنی برویم. اما این تنها واکنش ممکنه نیست. تنها اقدام منطقی هم نیست. اما اگر متخصص گرفتن مار بودید، چه اتفاقی می افتاد؟ در این حالت ممکن است با خود بگویید: "به به، چه موجود زیبایی! چگونه می توانم بی آن که با خطری روبرو شوم از آن عکس بگیرم؟" امکان دیگرش این است که هندو باشید و با دیدن مار یاد شیوا بیفتید. در حالی که سعی می کنید فاصله ی ایمنی را با مار حفظ کنید، به مار احترام می گذارید. تفاوت میان واکنش اول و دو واکنش بعدی این است که واکنش اول کاملا منفی است و در شما ترس ایجاد می کند. اما دو واکنش بعدی عنصر مثبتی دارند. بنابراین برای ماجرای ما در جنگل دست کم سه ذهنیت وجود دارد، یکی کاملا استرس آمیز است، اما در دو ذهنیت دیگر استرس چندانی در کار نیست.
در مواقعی مکان کار شبیه جنگل است. در هر روز کاری به موقعیت هایی برمی خوریم که ذهن ما آن را خوب، بد، هیجان انگیز یا نگران کننده ارزیابی می کند. مورد آن مقام اجرایی بلند پایه را که دوران چهل سالگی خود را پشت سر می گذاشت در نظر بگیرید. او از اخلاق کاری قدرتمندی برخوردار بود و برای اشخاص بزرگتر از خودش احترام فراوانی قایل می شد. جمعه روزی، مدیر عامل شرکت، که مرد مسن تری هم بود، او را برای شرکت در جلسه ای برای روز دوشنبه دعوت کرد. باور نمی کنید این دعوت چه ترسی از خود برجای گذاشت - "کبراتجارت". مدیر شایسته ی ما بارها و بارها عملکرد اخیر خود را بررسی کرد و برای خود بدترین سناریوی ممکن را در نظر گرفت. "اگر اخراج شوم، چه باید بکنم؟" بعد از تمام شدن تعطیلات آخر هفته، صبح دوشنبه از راه رسید. در جلسه با مدیر عامل آنچه مدیر ارشد اجرایی شنید، فقط تحسین و تمجید بود! بعد از پایان جلسه او به خود گفت: "باور نمی کنم تا این اندازه مشوش شده و فکر بد کرده باشم."
همه ی ما عادت های فکری خاص خود را داریم و بعید نیست افکار منفی به ذهن ما هم خطور کند. بعضی از ما بارها و بارها صحنه هایی را مرور می کنیم و سبب می شویم که هورمون های استرس در ما جاری شوند.
اما چگونه می توانید این دور باطل را مختل کنید؟ می توانید کارتان را با شناسایی کردن آن دسته از عات های فکری که در شما تولید استرس می کنند شروع کنید. بعد از آن می توانید جنبه های منفی را تغییر دهید. به خاطرات پراسترس استراحتی بدهید. بدانید که این ها مربوط به گذشته هستند. به جای آن، به حال و آینده توجه کنید. هر گاه احساس می کنید با وحشت زدگی واکنش نشان می دهید، نفس عمیقی بکشید و بر جنبه های مثبت حادثه متمرکز شوید. در این حالت، از اعتماد به نفس بیش تری برخوردار می گردید و همزمان با آن به موفقیت های بیش تری می رسید.
از کتاب کاهش استرس در اوج موفقیت
اثری از کلر هریس
پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
برید دانلود کنید....قدیمیه ولی قشنگه...........خوراکه تو ماشینه:death:
پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
نقل قول:
دوستان انقدر استرس امتحانات رو نداشته باشید , مثه من آسوده بگیرید .
یادم میاد امتحان نهاییه سوم دبیرستان , امتحان زیست داشتیم بعد از 2 روز خوردنو خوابیدن روز آخر هم تا کتاب رو باز کردم , فوری گفتم بیخیالش میزارم واسه شهریور و با خیال راحت رفتم شرلوک هولمز بازی کردم mas:-
اگه من یه درس رو کمتر 15 بگیریم مامانم تاآخر تابستون می کونش تو چشمم بعد درش میاره حالا هیچ بیفتیم دیگه تابستون رو تو دهنم زهر مار می کنه منم تصمیم گرفتم مثل بچه آدم بشینم بخونم بعد از تابستونم لذت ببرم........
پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
نقل قول:
اگه من یه درس رو کمتر 15 بگیریم مامانم تاآخر تابستون می کونش تو چشمم بعد درش میاره حالا هیچ بیفتیم دیگه تابستون رو تو دهنم زهر مار می کنه منم تصمیم گرفتم مثل بچه آدم بشینم بخونم بعد از تابستونم لذت ببرم........
مگه نمره ی 15 هم داریم ؟ :eee:
پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
مطلبی درمورد اینکه وقتی یهویی یه اتفاق ناخوشایندی واسه آدم میوفته چه عکس العملی نشون بده roz::
خونسرد باشید
"هرکه بخواهد بر عوامل تاثیر گذار بیرونی غلبه کند، باید نخست بر هیجانات درونی خود مسلط شود." بنیاین دیزریلی
شما دارای مغزی شگفت انگیز متشکل از 100 میلیارد سلول هستید که از تمامی ابرکامپیوترهایی که تا کنون ساخته شده اند، قدرتمندتر است. ذهن شما می تواند در طول زندگی تان مجموعه هایی عظیم از اطلاعات را ذخیر سازد و شما قادرید از طریق حافظه تان ظرف دو ثانیه به آن ها دسترسی یابید. شما از تمامی منابع هوشی و ذهنی مورد نیاز برای مقابله با هر مشکلی که ممکن است با آن مواجه شوید، برخوردارید.
علاوه بر این، تفکراتتان به طرز خارق العاده ای قدرتمندند، به نحوی که قادرند شما را عصبانی یا شاد، مثبت یا منفی و هیجان زده یا خونسرد سازند. تفکرات شما تعیین کننده احساساتی هستند که تجربه می کنید. اولین وظیفه شما، کنترل افکار و احساسات تان است تا بتوانید به نحو احسن عمل کنید.
فورا کنترل خود را به دست بگیرید
بر روی دیوار یکی از کلاس های درس من در مدرسه پوستری زده شده بود که یک فرد بی نهایت نگران را نشان می داد. روی آن نوشته شده بود: "وقتی هیجان زده یا گرفتار تردید هستید، در مسیرهایی دایره ای شکل بدوید، جیغ زده و فریاد بکشید." متاسفانه این کاری است که بسیاری از مردم در زمان بحران انجام می دهند.
هنگامی که کارها درست از آب در نمی آیند و اشتباهی رخ می دهد، نشان دادن یک واکنش شدید و افراطی به شیوه ای منفی، امری طبیعی است. در این مواقع شما ممکن است عصبانی، ناراحت و ناامید شده یا بترسید. این افکار تنش زا و این احساسات منفی فورا بخش های اصلی مغز شما، از جمله قشر مخ، یعنی بخش تفکر مغز که از آن برای آنالیز، پردازش و حل مشکلات و تصمیم گیری بهره می گیرید، را مختل می کنند.
اگر در لحظه بحران، شما هوشیارانه و بدون فوت وقت کنترل ذهنی و حسی خود را در دست نگیرید، به طور خودکار به واکنش مبارزه یا فرار متوسل می شوید. وقتی در کارها با شکست مواجه می شوید، واکنشتان یا ضدحمله است یا عقب نشینی. اما هیچ یک از این دو، شیوه مناسبی برای رویارویی با یک موقعیت بحرانی به شمار نمی رود.
نفس عمیق بکشید
نقطه شروع حفظ خونسردی در یک بحران به دست شماست. به اینکه از انجام واکنشی غیر ارادی و نسنجیده خودداری کنید و در عوض، نفسی عمیق بکشید تا ذهن تان آرام شود و سپس به دقت به سخنان و اقدامات بعدی تان فکر کنید.
تصور کنید که همه به تماشای شما نشسته اند. تصور کنید که این موقعیت آزمونی است برای اینکه همه بدانند ساختار وجودی تان از چیست. خود را یک رهبر در نظر بگیرید که گفتار و کردارتان بر افرادی که برایتان احترام قائلند، تاثیرگذار است. تصور کنید که همه منتظرند ببینند شما چه عملکردی خواهید داشت. عزم خود را جزم کنید تا نمونه ای خوب و مناسب باشید، تا سر مشق دیگران شوید، و روش درست رویارویی با یک مشکل بزرگ را نشان دهید، انگار که می خواهید به آنها یک درس بدهید.
منشا اصلی احساسات منفی، انتظارات و آرزوهای شکست خورده و ناکام است. شما توقع داشته اید که چیزی به شیوه ای خاص رخ دهد، اما چیزی کاملا متفاوت به وقوع پیوسته است. شما فورا واکنشی منفی از خود نشان می دهید. این، امری کاملا طبیعی است. اما شما باید در برابر این تمایل طبیعی ایستادگی کنید.
دو دشمن بزرگ خود را بشناسید
شکل اصلی احساسات منفی که در نتیجه یک بحران یا مشکل پدید می آید، ترس از شکست و ترس از طرد شدن است. هریک از این دو می تواند باعث عصبانیت، افسردگی یا توقف کامل فعالیت ها شود.
شما زمانی ترس از شکست را تجربه می کنید که خطر از دست رفتن پول، مشتریان، مقام، یا آبرو و در نهایت زندگی یا سلامت شخص دیگری را حس می کنید. این احتمال شکست یا زیان، به خصوص در رابطه با پول، احساس اضطراب، استرس یا حتی وحشت را در شخص بیدار می کند.
ترس از طرد شدن، ارتباط نزدیکی با ترس از انتقاد یا عدم تایید، یا ناتوانی در برآوردن انتظارات دیگران دارد. وقتی کار اشتباهی صورت می گیرد، شما احساس می کنید که توانایی یا شایستگی کافی را ندارید. احساس خجالت یا نقص می کنید. آبرویتان می رود. شخصیت و غرورتان تهدید می شود. این واکنش ها طبیعی و عادی به شمار می روند. با این وجود، مهم این است که شما چگونه از پس این ترس ها برمی آیید.
به خاطر داشته باشید که پاسخ شما به بحران، تعیین کننده همه چیز است. این آزمون شماست. به جای نشان دادن واکنش نامعقول و تند، یک نفس عمیق بکشید، آرام باشید و تصمیم بگیرید که به آرامی و به طور موثر از پس مشکل موجود برآیید.
از کتاب مدیریت بحران
اثری از برایان تریسی
پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
این امتحانا رو ول کنین این آدمی که داره با شوماااااااااااااااااااا صحبت میکنه پشت کنکوریههههههههههههههه:aaaa:
من میترسم اون جایی که میخوام قبول نشم:delgarmi:
دفترچه هامون 16 میاد کنکورمونم 25مرداد خداکنه امسال اسون بگیرن در غیر این صورت :aaaaaa:
ولش کن اصلا راجع بهش صحبت نکنیم سنگین تریم :whistle3:
تازه کنکور و ول کن 6درسمونم نهایی تازه اونارم که ول کنیم درسای دیگمون و چیکار کنیم از نهاییا هم سخت تره تازه از اینم که بگذریم میرسیم به اینجا که :
من با این حالم اینجا چیکار میکنم:danc:
پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
آدم ها شکست نمی خورند، آنها فقط از تلاش دست می کشند. "الا یهیوروت"
درکم نیاوردن کم نیاورید
در جریان یک همایش، مدیر فروش شرکتی از دوهزار فروشنده اش پرسید:
"برادران رایت هرگز تسلیم شدند؟"
فروشندگان فریاد برآوردند: "نه، نشدند."
- "چارلز لیندبرگ هرگز تسلیم شد؟"
- " نه، نشد."
- "لانس آرمسترانگ تسلیم شد؟"
- "نه، نشد."
- مدیر فروش برای چهارمین بار فریاد کشید:
"تورندایک مک کستر هرگز تسلیم شد؟"
مدتی طولانی سکوت حاکم گردید. سپس فروشنده ای پرسید:
"توراندایک مک کستر دیگر کیست؟ کسی تا کنون اسم او را نشنیده است."
مدیر فروش گفت: "البته که او را نمی شناسید، زیرا تسلیم شد."
از کتاب "مثل زرافه باشه"
اثری از مسعود لعلی
پاسخ : کمپ قشلاقی دربی (کمپ ششم!!! سابق)
قشنگ بودنا ولى تازه عضو شدى