امسال گوگل با اين كار جالب به پيشواز سال نو ميلادي رفته اين نوشته زير رو تو گوگل سرچ كنين تا در محيط مرورگرتون برف بياد ميتونين با موس برفهارو پاك كنين!
let it snow
نمایش نسخه قابل چاپ
امسال گوگل با اين كار جالب به پيشواز سال نو ميلادي رفته اين نوشته زير رو تو گوگل سرچ كنين تا در محيط مرورگرتون برف بياد ميتونين با موس برفهارو پاك كنين!
let it snow
خوب امتحانات دی ماه هم داره شروع میشه ما هم دیگه کم کم باید بریم :gerye: من فردا یا پس فردا ساعت 12 اعتبار اینترنتم تموم binam میشه و تا یک ماه کلا نیستم
ولی میدوم نصف بچه ها همین شرایط من رو دارن (هوای بخش میلان و بازی های کامپیوتری رو داشته باشید) ki::
خدانگهدار
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
اگه می خواین جو اینجا از خشکی دربیاد بامن همکاری کنید.هرکی هرلطیفه ای که از استان خودش بلده اینجا بذاره تا باهم بخندیم.مثلا من اگه بیام از استان اصفهان لطیفه بذارممکنه به اصفهانی های محترم انجمن بربخوره اما اگه خودش بیاد از استان خودش لطیفه بذاره دیگه به کسی برنمی خوره.من چون اهل استانه مازندرانم از این استان لطیفه میذارم تا باهم بخندیم شما هم اگه مایل بودید ادامه دهنده ی این راه باشید و از استان خودتون لطیفه بذارید.1/ (جووای مازندرانی مخصوصا آقایون عاشق وانت نیسان آبی رنگ هستند درزبان مازندرانی به نیسان میگویند نیسون یا سالارجاده). بااین توضیح لطیفه زیر را بخوانید:یه مازندرانی تو بانک زانتیا برنده میشه از بانک براش زنگ میزنند و میگن آقا بیا جایزتو ببر.مازندرانیه میره بانک رئیس بانک بهش تبریک میگه و سوییچ رو تحویلش میده.مازندرانیه میگه من این رنگو نمی خوام.رئیس بانک میگه:آقا زانتیا رنگ مشکی قیمتش از رنگ های دیگه گرونتره ها.مازندرانی : نه من فقط رنگ آبی میخوام من فردا میام بانک ماشینم باید آبی باشه.فردا بالاخره میره بانک. بانک هم زانتیای مشکی رو با زانتیای آبی عوض کره و براش آماده کرده.وقتی رئیس بانک سوییچ رو به مازندرانیه میده مازندرانی از خوشحالی میگه:آها حالا شد نیسان آبی!2/(مازندرانی ها عاشق پلو(برنج)اند با این توضیح لطیفه ی زیر رو بخونید.)یه ببر روسی و یه ببرمازندرانی را به یک باغ وحشی منتقل میکنند.هم زمان براشون گوشت میارن.ببر روسی سریع مشغول خوردن غذا میشه اما ببر مازندرانی با حصرت غذا رو نگاه میکنه و لب بهش نمیزنه.بهش میگن چرا غذاتونمی خوری؟میگه یعنی خودتون نفهمیدید؟پلوش کو.بی پلوهم مگه میشه؟!3/میدونید وقتی میخواهید یه مازندرانی رو اذیت کنید راهکار چیه؟خیلی سادست.فقط باید اونو به یکی از درختای جنگل مازندران ببندید و براش آهنگ جوشی محلی(مازندرانی)بزنید!4/یه مازندرانی برای یادگیری انگلیسی بچه اش ،اونو در دبیرستانی درانگلستان ثبت نام میکنه تا اونجا مجبور بشه برای فهم صحبت های معلمش انگلیسی یا بگیره خلاصه پایان ترم میشه و میره کارنامه ی بچشو بگیره.بچه های همکلاسی های پسره وقتی پدره رو میبینند میگن:وحید ، وحید ت پر بمو.(به مازندرانی یعنی وحید، وحید بابات اومد) راهنمای تلفظ جمله:
vahid vahid te per bemu.
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟ افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!
[size="2"]شرمنده جك بوشهري كم بود اين رو قاطي گذاشتم !!!!
به یه بوشهری میگن یه اسم یه میوه بگو که اولش "ن" باشه آخرش هم "نون"
میگو، نِموز ِن
سازمان هوا شناسی امریکا اعلام کرد ایران یکی از کمیاب ترین کشور هایی است که خداوند همراه برف و باران برای مردمش هواپیما هم میفرستد
به گزارش مرکز هواشناسی ، آسمان امروز کمی تا قسمتی ابری همراه با بارش ملایم هواپیما خواهد بود
گفتم "ای یار"، گفتی "زهر مار".
گفتم "ای نور"، گفتی "مرده شور".
گفتم "از غم دوری تو بیمارم"،
گفتی "به من چه، مگه من پرستارم!".
گفتم "دوست دارم"، گفتی "خفه شو!".
گفتم: "عاشقتم"، گفتی "خفه شو!".
گفتم "میخوام باهات ازدواج كنم".
گفتی: "جدی میگی؟!"،
گفتم: خفه شو
من دیگه از این زندگی خسته شدم
ولم کنید میخوام برم سوار هواپیما بشم:
به غضنفر میگن امتحان رانندگی قبول شدی ؟
میگه معلوم نیست ، ماشینو زدم تو دیوار ، سرهنگه رفته تو کما ، منتظرم برگرده ببینم قبول شدم یا نه
شو تا صبح ،صبح تا پسين سيت بي قرارم،ميخوام بيام به ديدنت دمپيي ندارم
سی مو ؟؟؟ ای قربونه معرفتت یه دمپویی نیکتا سیت میسونم بیو به دیدنم
مدیریت بحران
روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند
ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد
یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید
دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود
...
مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم
کافیست از تو سریعتر بدوم
و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت!
تو یه مصاحبه کاری از برازجونیه میپرسن 12 فروردین چه روزیه؟ میگه روزیه که برازجونیا میرن شاهزاده ابریم جا میگیرن سی روز سیزده بدر
به يه بوشهري ميگن :راسته كه شما به -ق- ميگيد -ك-
ميگه والله حكيكت نداره
آمار تلفات زلزله 8.9 ریشتری ژاپن از تلفات خرید عید ما کمتره
رابطه مگس با انسان در جهان هستی دو نوع بیشتر نمیباشد:
رابطه اول: مگس روی شما میشیند. در این رابطه معلوم میشه که شما چه انسان گوهی هستید!
رابطه دوم: مگس روی شما نمیشیند. به خودتان افتخار نکنید در این رابطه نیز معلوم میشود که شما هیچ گوهی نیستید
آخرین سخنرانی اوباما:
ملتی كه در چهارشنبه سوری یكدیگر را با ترقه پاره میكنند اگر به انرژی هسته ای دست پیدا كنند دنیا را پاره میكنند
[/size
منم چندتا جک اصفهانی بزارم.
یک روز یک اصفهانی به پسرش میگه بابا برو در خونه همسایه و اره انها رو بگیر پسر میره و میاد میگه بابا نداد بابا میگه محترمانه بگو پسر میره و محترمانه میگه و بعد میاد میگه بابا نداد بابا باز میگه این دفعه برو خواهش کن پسر میره و بعد میاد میگه بابا نداد گفت به تو بگم که ما اره نداریم و بعد بابا میگه که عجب مردم خسیسی نمیخواد برو اره خودمونو از تو انباری ور دار بیار
.
.
یه اصفهانیه میره خواستکَاری برای اقا زادش بابای دختر میبرسه شما در دختر من جه جیزی دیدین که اومدین خواستکَاری در دخترتون هیجی والا ولی تو حساب بانکی شما یک جیز هایی دیدیم
یه بار یه اصفهانیه داشته با خانوادش از جلوی رستوران رد میشده بوی خوب غذا رو احساس می کنن. به بچه هاش میگه بچا اگه بچای خوبی باشین یه دفه دیگه هم از اینجا رددون می کونم.
چندتا تهرونی اومده بودن اصفهون گردش، توی میدون نقش جهان درشکه سوار میشن تا کمی تاب بخورن، اسب درشکه زبون بسته بهش فشار میآدو وسط راه یه صدائی ازش در میرد، تهرونیها هم برا اینکه درشکه چی رو مسخره کنن بلند بلند بهم دیگه میگن به به، بجه ها درشکه های اصفهان هم رادیو داره، پیرمرد درشکه چی خیلی خونسرد سرشو برمیگردونه و میگه: آره آمو (عمو ) ولی فقط موجی تهرونو میگیرد
یه روز یه اصفهانی با زن وپسرش به پیکنیک می رن که برای نهارشون سه تا تخم مرغ می برند!!!!!! یدفعه پسرشون را آب می بره که پدره داد می زنه خانوم دو تا تخم مرغ بیشتر درست نکن بچه رو آب برد!!!
اگه گفتید چه جوری میشه اصفهانی رو زجرداد: ببندیش به تیر برق وبهش بگین کوچه اون طرفی شام میدن.
یه روز یه اصفهانیه توی یکی از پادگانهایتهران خدمت می کرده . بچه تهرونی ها برای اینکه اونو اذیت بکنند توی غذایش تف میکردند و اون هیچ چی نمی گفت بعد از چند روز تهرونی ها قرار میگزارند که باهاش دوستبشوند اصفهانیه میگه از کی میخواهید با من دوست بشوید میگند از فردا , اصفهانیه هممیگه من هم از فردا ؟؟؟؟؟؟ توی سماور .
اصفهانیه داشته رو خودش یخ می ریخته. میگن چرا این کارو می کنی میگه می خوام سرما بخورم.
میگن چرا؟ میگه : آخه یه پنی سیلین دارم داره تاریخ مصرفش میگذره !
<LI dir=rtl>
اصفهانیه میره سربازی وقتی برمیگرده بابا و داداششو با کلی ریش میبینه میزنه زیر گریه میگه بگین چی شده من طاقت دارم.
باباش میگه کره خر چرا ریش تراشو با خودت برده بودی؟!
<LI dir=rtl>اصفهانیه قله اورست رو فتح کرد.بهش میگن انگیزه ات چی بود؟؟
میگه خدا لعنت کنه کسی رو که گفت اون بالا نذری میدن<LI dir=rtl>یه اصفهانی میخواسته خودکشی کنه با برق خونه همسایشون خودکشی میکنه .
منم تو این پولها داداش شریک کن.نقل قول:
نوشته اصلی توسط alexdelpiero_10 [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
منم لنگ خریدن شارژ واسه adsl و خطم هستم.
بیا 60 من 40 تو عادلانه.:/danc
سایت های باحال بگم برم :
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] :::>> از طریق این سایت اطلاعات کل بازی های جهان و کانال هایی که آن بازی ها را پخش میکنند بدست آورید(کانال های مجانی (free to air) رو هم نشون میده)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] :::>> ترمیم آنلاین تصاویر
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] :::>> سایتی جالب برای خمیده کردن اطراف عکس ها
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] :::>> میتوانید 20 یا 30 سال بعدخود را ببینید!
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] :::>> اصطلاحات و کلمات و عبارات انگلیسی
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] :::>> یک سایت حاوی بازیهای متعدد فلش که بصورت آنلاین می توانید بازی کنید!
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تبدیل جهان:
سایتی جالب برای تبدیل کرد جهان.یک سایت باهال برای تبدیل مقیاس ها زمان و حجم و پول و پهنیای باند و مساحت و توان و نیرو و سرعت و خیلی دیگه.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
کارت تبریک:
سایتی برای ساختن کارت تبریک و فرستادن برای دوستان خود[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
گردشگری ایران:
این سایت همه چیز در مورد اطلاعات و گردشگریهای ایران عزیز است و همراه با عکس و سایر مطالب مفید است.[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
چقدر عمر کرده اید؟
اگر دوست دارید بدانید چقدر عمر کردید تا الان برید اینجا و سایر مشخصات
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
گفتگویی خواندنی با پسر بزرگ «ناصر عبداللهی»، در شب سالگرد فوت این خواننده ؛
نمیخواهم مجبور شوید حرفهایم را سانسور کنید ...
سرزمیـن موزیـک : این گفتگو نیازی به مقدمه ندارد. یعنی راستش را بخواهید خیلی سخت است بشود فضایش را در چند جمله کوتاه توضیح داد. فقط اینکه «نوید» به قدری صریح، راحت و رک حرف میزد که هیچ نیازی به سوال نبود و خودش همین طور مصاحبه را جلو میبرد و حرفهایش را مطرح میکرد.
ساعت ۲ بعد از نصفه شب یک روز مانده به سالگرد فوت یکی از هنرمندان سرشناس این سرزمین؛ «ناصر عبداللهی»، با پسرش «نوید» همکلام شدیم و چند ساعتی گلایهها و صحبتهایش را گوش کردیم. از هر دری سخن گفتیم و دست آخر کار بالاخره به جایی رسید که نوید از شدت ناراحتی فرو ریخت و صدایش لرزید و.... بگذریم!
او لفظ «بابای من» را به قدری شیرین و تلخ ادا میکرد که واقعا میشد حسرت و اندوهاش را حس کرد و با نگاه عمیق تری جملههایش را مورد کنکاش قرار داد. حالا شاید با ذهنیت باز تری سراغ این مصاحبه بروید. «یادش بخیر» لفظ کوچک و کم توانی برای یاد کردن این صدای ماندگار موسیقی کشور است. ولی افسوس که هر آمدنی را رفتنی ست و هر طلوعی را غروبی و از آنجا که حتی «آدم خوب»های قصهها هم میمیرند، ناصر هم رفت تا این قصه هنوز با همان قوانین زمخت و خشناش، جلو برود...
دورترین تصویر... قطعا همان لحظهای که بابا را داشتیم به بیمارستان میبردیم. لحظه خیلی سختی بود و هیچوقت از ذهنام پاک نخواهد شد.
- دورترین تصویری که از پدر در ذهنت باقی مانده را به من میگویی؟ چیزی که در همه این ۵ سال همیشه جلوی چشم توست و اذیتات میکند؟
من آلبوم «بوی شرجی» بابا را خیلی دوست دارم. چون خود بابا هم علاقه زیادی به این آلبوم داشت و همیشه نسبت به آن ابراز علاقه زیادی میکرد. کار خیلی «دلی»ای بود و به خاطر همین نسبت به آن آلبوم احساس عجیبی داشته و دارم. شاید بواسطه علاقه خود بابا به این آلبوم بوده که من هم این طور درگیر آن شدهام.
- نوید خود تو کدام یک از ترانههای بابا را بیشتر از بقیه دوست داری و در تنهاییهایت آنرا گوش میکنی؟
من همیشه از برخی لحظاتی که با بابا بودم خیلی احساس غرور میکردم. مثلا همیشه عکسبرداری و فیلم برداری همه برنامههایش را در پشت صحنه به من واگذار میکرد و فقط من میتوانستم آن لحظهها را ثبت کنم. خاطرات شیرینی از آن روزها دارم. با بچههای گروه بابا و شوخیها و جدیتهای کاری خاص بابا که برای همه محترم بود و همه به آن احترام میگذاشتند. در ضبط بعضی کارها که در خانه انجام میشد بابا از من میخواست که کمکاش کنم و آن لحظهها را که حس میکردم بابا به نوعی به من اعتماد کرده، را خیلی دوست داشتم. تلخترین خاطرهای هم که از بابا در ذهن من مانده هم حواشی تلخی بود که پس از فوتاش در جامعه پیچید و ضربه بدی به من و خانوادهام زد. همیشه با خودم میگفتم که چقدر خوب شد که بابا بلند نشد و این حرفها را که پشت سرش زدند را نشنید و در آرامش رفت. وگرنه زودتر دق میکرد. واقعا اگر بابا آن حرفها را میشنید زودتر دق میکرد.
- اگر قرار باشد از خاطراتی که با مرحوم عبداللهی داشتهاید برای ما چیزی تعریف کنی انتخابت کدام لحظه هاست؟
به نظرم ادبیات خاص الهی بابا باعث محبوبیت روز افزوناش شده. بابا حرفهایش در عین سادگی، خیلی هم پر مغز بود. هیچوقت در آثارش شاهد کارهای معمولی و سخیف نبودهایم. مگر اینکه تهیه کننده به او فشار میآورد. وقتی میگویند چیزی که از دل بر آید بر دل مینشیند، واقعا درست است. بابا چه زمانی که بندری میخواند و چه زمانی که هنوز تهران نیامده بود، همیشه کارهای الهیاش پیوند میداد مردم را با ترانههایش و همه حسی قوی نسبت به آنها داشتند که مرور زمان هرگز باعث فراموشی آنها نمیشد. بابای من در طول روز ۱۷ ساعت با کیبورداش مشغول آهنگسازی بود و تا وقتی چیزیکه میخواست را در نمیآورد، کوتاه نمیآمد و همین طور پیش میرفت. برای کارش دل و جان میداد. به خصوص آثاری که ربطی به بزرگان دینی داشت را دیگر با تمام وجود سراغشان میرفت. مثل کار «فاطمه بنت نبی» یا کاری که خیلیها نشنیدند ولی در بندر عباس به شدت محبوب است و همه جا هنوز هم من آنرا میشنوم «محمد رسول الله». آن کار فوق العاده است. بابا در کارهایش پیوند خودش و مردم و خدا را محکمتر میکرد. با سلیقه خودش.
- سوال بعدی را میخواهم در فضایی دیگر مطرح کنم. در همه این سالهایی که ناصر عبداللهی نبود همه جا کارهایش شنیده میشد و همین باعث شد و همیشه جزو پرطرفدارترین خوانندهها در اکثر نظر سنجیها بود. دلیل ماندگاری بابا را در عالم موسیقی در چه چیزهایی میدانی؟ اینکه همیشه با قدرت طرفدارانش هر جا که بوده از او حمایت کردهاند و همیشه دوستاش داشتهاند؟
در همان سالهای اولی که باب فوت کرده بود و در اوج آن تهمتها و تلخیها، که حتی کار به جایی رسیده بود که من در زندگیام «قاتل» شدم. یک شب که من به شدت ناراحت و خسته و دلگیر بودم بابا به خوابم آمد و گفت: «سعی میکنم برای تو چیزی باشم که بتوانم ناراحتیات را از دلت بیرون بیاورم.». در خواب و بیداری به او گفتم: «بابا تو که نیستی.... چطوری میخواهی کمکام کنی؟...». گفت: «هستم، تو نمیفهمی و نمیتوانی درک کنی. من هیچوقت از تو و بقیه دور نیستم و همیشه نزدیک توام. دستت را دراز کنی میتوانی دستم را بگیری.....»
- در این سالها شده پدرت به خوابت بیاید؟
زمانی که بابا رفت ما خیلی حرف و حدیثها شنیدیم. خیلی شعارها داده شد. اصلا یکی از بزرگترین دلایلی که من در هیچکدام از برنامههای بزرگداشت بابا در تهران شرکت نمیکنم همین است. در همه این سالها هیچکس نپرسیید نوید کجاست؟ نازنین کجاست؟ نامی کجاست؟... کسی حتی یک بار برای دلخوشی ما هم که شده نیامد بپرسد که بچههای ناصر چطور و چگونه زندگی میکنند؟ کجا زندگی میکنند؟ سبک زندگیشان به چه شکلی است؟ ناراحت نیستم و اینها هم گلایه نیست. من بعد از فوت بابا بود که یاد گرفتم مرد خانه شدن را. ما الان روی پای خودمان ایستادهایم و زیر نظر هیچ ارگانی نیستیم و از هیچ جا هم حمایت نمیشویم. روی زانوهای خودمان و به اعتبار اسم پدرمان ایستادهایم. دیگر هیچ توقعی هم واقعا از کسی نداریم. بعد از ۵ سال واقعا مضحک است که بگوییم فلان ارگان باید فلان کار را میکرد و نکرد. اگر میخواستند کاری بکنند تا دو سال اول میکردند. خدا را شکر دیگر احتیاجی هم نداریم. زندگی ما میچرخد و با آبرو هم میچرخد. سقفی بالای سرمان است با حقوق یک نفره من. همین که مثل خیلیها از اسم ناصر عبداللهی سوء استفاده نکردیم و دستمان را جلوی کسی دراز نکردیم برای من و خانوادهام افتخاری بزرگ به حساب میآید.
- از گلایههایت در همه این سالها از مسئولین بگو. هیچوقت خانواده عبداللهی گلایههایشان را رسانهای نکردند. چه توقعاتی از مسئولین فرهنگی کشور داشتید و رفتار آنها چگونه بود؟
نه اجازهای از ما اخذ شده و نه تماسی با ما گرفته شده. از طریق تو که دوست خوب منی و میدانم نیتات از این سوال خیر است میگویم که همه آنهایی که با نام و آثار پدرم سعی در سوء استفاده از احساسات مردم دارند، را به خدا واگذار میکنم. خیلیها بدون اجازه قطعات بابا را بازخوانی کردند. رادیو و تلویزیون هم که قطعا در این سوء استفاده پیشرو همه بوده. دین ما میگوید که این سوء استفادهها حرام است.ای مسئولینی که صدای من را میشنوید. این آثار بدون رضایت خانواده عبداللهی در رسانههای مختلف پخش میشود و ما راضی نیستیم. خدا جواب همه آنها را خواهد داد.
- در همه این سالها آثار پدرت از رسانههای مختلف، رادیو و تلویزیون بارها پخش شده. از نظر خانواده عبداللهی پخش این آثار مجاز و قانونی است؟ چیزی بابت پخش این اثار نصیب تو و خانوادهات شده؟ سخنات به مسئولین این رسانهها چیست؟
شاید برایت جالب باشد این قصه که از یکی از کانالهای ماهوارهای با من تماس گرفتند و برای پخش اثار بابا از من اجازه خواستند. اینها احترام است. همین که احترام میگذارند به تو خودش خیلی ارزش دارد. ولی رسانههای خودمان... بگذریم. نمیخواهم مجبور شوی حرفهایم را سانسور کنی....
- پس موضع قاطع خانواده عبداللهی در مورد این قبیل سوء استفادهها، محکوم کردن آنهاست؟
ظاهرا ماجرا کنسل شده ولی امسال دوست داشتم این مراسم برگزار شود و من هم پشت تریبون بروم و برای اولین بار حرفهایم را بزنم. بگویم که شما برای نام ناصر اینجا جمع شدهاید ولی ناصر بعد از خودش چهار بازمانده داشت. بازماندههای ناصر در این مراسمها کجا بودند؟ چرا همه در این مراسمها جمع شدند و هزاران صحبت و خاطره و نقل قول انجام دادند ولی دیگر به محض پایان برنامه همه چیز تمام شد و دیگر هیچکس پی وعدههایش نیامد؟ ناصر نیازی به این بزرگداشتها ندارد چون او بین مردم بزرگ است.
- امسال چطور. در مراسم بزرگداشت بابا شرکت میکنی؟
بله صحبتهایی شده و اگر قطعی شود حتما میآیم. من کارمندم و کمی مشکل مرخصی و زمان دارم. با وجودی که خیلی رعایت حالم را میکنند ولی از آنجایی که آدم سوء استفادهگری نیستم، باید ببینم شرایط چگونه است.
- ولی ظاهرا ۶ یا ۷ بهمن برنامه برگزار خواهد شد.
فقط نبودش... اگر بود خیلی بهتر بود از نبودنش بود. این جمله را نه سوالی و نه آمرانه بخوان. این جمله را عاجزانه بخوان
- بعنوان سوال آخر میخواهم همه دلتنگیهایت را در چند جمله به من بگویی. دلتنگیهایی که در این پنج سال همیشه در دلت ریختی و با آنها زندگی کردی. دلتنگیهایی که رفتن پدرت و رفتارهای بعد آن دلیل اصلیاش بوده.
.
در همه این پنج سال هیچکدام از دلتنگیهایم را نگفتم و همیشه همه چیز را در دلم نگه داشتم. امشب نمیدانم چرا این موقع شب دلم میخواهد همه این حرفها را به تو بگویم. بابا من وقتی زنده بود خیلی باز و شفاف زندگی کرد. اگر کسی از او یک کمک کوچک میخواست، او کمک بزرگ میکرد. نه کمک مادی صرفا. هر جوری که حس میکرد میتواند به کسی کمک کند با آغوش باز جلو میرفت. ولی به محض اینکه رفت، انگار همه چیز تمام شده بود. من هیچ محبتی و هیچ کمکی از کسی ندیدم. انگار تا ناصر بود بچههای ناصر هم بودند. مینا بود، نامی بود، نازنین بود، نوید بود... بعد از فوت بابا خیلیها از زندگی ما کنار رفتند. کسانی که شبانه روزی در خانه ما حضور داشتند. زندگی میکردند. سالها و ماهها. ما با آنها سر یک سفره نشستیم. ولی با گذشت ۵ سال خیلی از آنها یک بار زنگ نزدند بپرسند سلام نوید، نازنین چطور است؟ نامی چطور است؟ از همه آنها که در سالنهای بزرگداشت نشستند و تکلیف روشن کردند و قول و قرار گذاشتند، نفر به نفر ممنونم. از همه ارگانها تشکر میکنم. از همه آنهایی که شایعاتی کشنده را در مورد خانواده ناصر درست کردند تشکر میکنم. از آنهایی که پسرش را قاتل کردند، آنهایی که چشم دیدن خانوادهاش را نداشتند، آنهایی که باعث شدند کل این خانواده به هم بریزد، آنهایی که در همه این پنج سال به حد کافی از اسم بابای من سوء استفاده کردند، آنهایی که به اسم ما وام گرفتند، آنهایی که به نام از بانک ملی و صادرات و بهزیستی وام و چک گرفتند، خوردند و به جای ما زندگی کردند. (سکوت میکند...)
ولی ما در همه این سالها یاد گرفتیم مرد باشیم و زندگی کنیم. از آنهایی هم که گوشه چشمی همیشه به ما داشتند ممنونم. داداش گلم شهرام عباسی همیشه و در هر شرایطی پشتم بود و با من همدلی میکرد. مردم بزرگی داریم. هیچوقت آن حرکت مردم را فراموش نخواهم کرد. وقتی گفتند تشییع جنازه بابای من در بندر عباس برگزار میشود همه گفتند کسی نمیآید ولی مردم به قدری آمدند که باور نکردنی بود. وقتی جلوی تالار وحدت رفتم و دیدم ازدحام مردم را گفتم اینجا ارزشمندیها ست که مشخص میشود. فقط باید به این مردم احترام گذاشت. ما در همه آن روزها فقط به همدلی احتیاج داشتیم. ولی خیلی از کسانی که بابا تا لحظه آخر با آنها بود و حمایتشان کرد، خبری ازشان نشد و بازماندههای ناصر را فراموش کردند. خدا را شکر ما زندگی خوبی داریم و هیچ توقعی هم از کسی نداریم. ما با اسم ناصر سربلندایم. ولی خیلیها خودشان را بعد از ناصر نشان دادند. ما هم خدایی داریم بالاخره. زندگی عجیب است. خیلی عجیب.....