امشب 90 یادتون نره
mas:-پرسپولیس_داماش
نمایش نسخه قابل چاپ
امشب 90 یادتون نره
mas:-پرسپولیس_داماش
کلیپ واقعی تاسف انگیز از ریه های افراد سیگاری و غیر سیگاری
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
این کلیپ رو واسه اون دوستانی گذاشتم که سیگاری هستند شاید که…دیدن این کلیپ دلیل خوبی برای ترک سیگارو از بین رفتن ریه هاشون باشه- آقا نكش:sigar: اين كوفت زهرماري رو..لینک های دانلود
- [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
- [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
بد بخت شدیم ابرومون رفت :ahaaaaaa:
داداش پوریا من که پایین امضام همیشه داره سیگار می کشه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط مورینیو... [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
دربی استقلال vs پرسپولیس تو جام ولایت رو پخش میکنن
انسان هایی که در میان حیوانان بزرگ شده اند.
کودک وحشی (Feral Child)، به کودکی اطلاق میشود که از سنین بسیار پایین، دور از اجتماع انسانی زیسته است و از مراقبت و عواطف انسانی، رفتارهای اجتماعی و از همه مهمتر زبان بشری، چیزی نمیداند.
از قرون کهن تا عصر حاضر در تاریخ، همیشه داستانهایی از بچههای جنگلی به چشم میخورد. موجوداتی وحشی که چهار دست و پا راه میروند و در جنگل زندگی میکنند. آنها نه شبیه به انسانها هستند و نه شبیه به جانوران و در سنین پایین به گونهای از جامعه انسانی کنار گذاشته شدهاند، گم شدهاند، دزدیده شدهاند و یا در دامان جنگل رها شدهاند. این کودکان که از مردم دور ماندهاند، توسط حیوانات تغذیه شدهاند و به هر صورت ممکن خود را زنده نگه داشتهاند ولی قادر به تکلم نیستند و اغلب نمیتوانند راه بروند و رفتاری کاملا حیوانی و غریزی دارند. آنها چه دختر باشند و چه پسر، چه در کنار گرگ پرورش یافته باشند چه میمون، خرس و شترمرغ تنها یک نقطه اشتراک دارند و آن اینکه گذشته آنها تا ابد اسرارآمیز خواهد ماند.
اولین کودک جنگلی معروف و شناخته شده "پیتر وحشی" بود. یک موجود عریان قهوهای رنگ با موهایی سیاه که در سال 1724 در "هانوور" کشف شد و در آن زمان حدودا 12 سال داشت. او به آسانی از درخت بالا میرفت و گیاهان را میخورد و ظاهرا توانایی تکلم نداشت. او نان را رد میکرد و ترجیح میداد پوست شاخههای سبز گیاهان را بکند و شیره آنها را بمکد ولی به تدریج یاد گرفت سبزیجات و میوهها را بخورد. پیتر شصت و هشت سال در میان مردم زندگی کرد ولی هیچگاه نتوانست جز دو کلمه " پیتر" و "شاه جورج" حرف دیگری بزند.
بعضی از این کودکان وحشی توسط دیگران(معمولاً والدین خودشان) زندانی بودهاند؛ گاه، والدینی که نمیتوانند از پس اختلالات جسمی و ذهنی کودکانشان بربیایند، آنان را به حال خود رها میکنند. کودکان وحشی پیش از آن که به حال خود رها شوند یا از خانه فرار کنند، ممکن است مورد سوء استفادهی شدیدی قرار گرفته باشند یا آسیبهای روانی جدی بر آنها وارد آمده باشد. طبق گزارشها، برخی از این کودکان، توسط حیوانات، بزرگ میشوند و برخی دیگر، به تنهایی در طبیعت وحشی، روزگار میگذرانند. بیش از صد مورد کودک وحشی گزارش شده است. در این مجال 10 نمونه از آنها را که در زمان خود سر و صدای زیادی بپا کردند و معروف شدهاند، معرفی خواهیم کرد.
10) دینا سانیچار، پسر گرگی هند (Dina Sanichar, the Indian Wolf Boy)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 1867
سن هنگام پیدا شدن: 6
محل: سکندرا
مدت زمان زندگی در طبیعت: 6 سال
حیوانات: گرگها
گفته میشد «دینا سانیچار»، یکی از پسرهایی که در پرورشگاه سکندرا زندگی میکرد، دچار معلولیتهای ذهنی است. او را در سال 1867، هنگامی که شش سال سن داشت، از غار گرگها بیرون آوردند. چند شکارچی در جنگلهای «بلندشهر» از دیدن پسری که روی چهار دست و پا دویده و به دنبال یک گرگ، وارد لانهی گرگها شد، در شگفت ماندند. این چنین بود که دینا سانیچار پیدا شد. آنها با استفاده از دود، گرگ و همراهش را بیرون آوردند و گرگ را با شلیک گلوله کشتند.
دینا، در ابتدا، عادات یک حیوان وحشی را از خود بروز میداد؛ او جامههایش را میدرید و از زمین غذا میخورد. دینا سرانجام غذای پخته را با غذای خام جایگزین ساخت اما هرگز صحبت کردن نیاموخت. ظاهراً دینا به تنباکو هم معتاد شد. وی در سال 1895 مُرد.
9) کامالا و آمالا، دختران گرگی میدناپور (Kamala and Amala, the Wolf Girls of Midnapore)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 1920
سن هنگام پیدا شدن: 8 (کامالا)، 5/1 (آمالا)
محل: میدناپور، هند
مدت زمان زندگی در طبیعت: 8 سال ، 1 سال
حیوانات: گرگها
شاید یکی از مشهورترین و بحثبرانگیزترین ماجراهای مربوط به کودکان وحشی، ماجرای «کامالا» و «آمالا» باشد. کامالا و آمالا، دو تن از جالبترین افراد، در میان کودکان وحشی هستند. این دختران گرگی، کنار هم، در لانهی گرگها پیدا شدند. در آن زمان، آمالا 18 ماهه بود و کامالا هشت سال داشت. با این حال، گفته میشد این دو خواهر نیستند، بلکه در سالهای متفاوتی، به حال خود رها شدهاند یا این که گرگها آنها را برداشتهاند.
در همان سال، کشیش «جوزف سینگ» (Joseph Singh)، یک مبلغ مذهبی که ادارهی پرورشگاهی در شمال هند را بر عهده داشت، شایعاتی شنید دربارهی دو موجود شبحمانند، که در جنگل بنگال، در نزدیکی «میدناپور»، دستهای از گرگها را همراهی میکنند. روستاییان محلی از این ارواح میترسیدند، اما بر اساس عرف منطقه، حق نداشتند به گرگها آسیبی برسانند.
سینگ، که کنجکاو شده بود، بر بالای یک درخت، مخفیگاهی ساخت مشرف به لانهی دستهی گرگها. لانه، در واقع، یک پشتهی قدیمی ده پایی موریانهها بود که با گذشت زمان، گود و میانتهی گشته بود. با بالا آمدن ماه، سینگ، گرگها را دید که یکی یکی بیرون میآیند. سپس، دو موجود خمیده و ترسناک ظاهر شدند. این دو موجود سرهای خویش را کمی بیرون آوردند، هوای شبانه را بو کشیدند و آنگاه به بیرون جهیدند. این «اشباح» بر اساس توصیفات سینگ در دفتر خاطراتش، موجوداتی بودند: «…بسیار مخوف و ترسناک…دست، پا و بدنی همچون انسان داشتند، اما سرهایشان، جسم گردی بود از چیزی که شانهها و قسمت فوقانی بالاتنهشان را میپوشاند…چشمهایشان، درخشان و نافذ بود و شباهتی به چشم انسانها نداشت…هر دوی آنها روی چهار دست و پا میدویدند».
ظاهرا،ً در این دخترها، اثری از رفتار و افکار انسانی نبود. گویی آنها ذهن یک گرگ را داشتند. هر لباسی که به تنشان پوشانده میشد را پاره میکردند، فقط گوشت خام میخوردند، هنگام خواب به صورت دایرهای و خمیده به هم میچسبیدند، در خواب تکانهای ناگهانی میخوردند و خرناس میکشیدند، تنها بعد از طلوع آفتاب بیدار میشدند، زوزه میکشیدند و میخواستند دوباره آزاد شوند. کامالا و آمالا آنقدر چهار دست و پا راه رفته بودند که تاندولها و مفاصلشان کوتاه شده بود، به همین دلیل قادر نبودند پاهایشان را راست نگه دارند یا حتی برای راه رفتن روی دو پا، کوششی نشان دهند. آنها هرگز لبخند نزدند و علاقهای به ارتباط با انسانها نشان ندادند. تنها احساسی که در چهرهشان دیده میشد، ترس بود. حتی حواس این دو نیز همچون حواس گرگها شده بود. به گفتهی سینگ، شب هنگام، چشمان آنان بینایی خارقالعادهای داشت و مثل چشم گربهها میدرخشید. قدرت شنوایی آنها نیز بسیار قوی بود، اما به نظر میرسید صدای انسانها برای گوشهایشان غریب و غیر قابل شنیدن است.
سینگ، به عنوان مردی فقیر اما تحصیلکرده، تمام تلاش خود را کرد تا وظیفهی خود مبنی بر بهبود حال کامالا و آمالا را به بهترین نحو ممکن انجام دهد. وی که به نظریهی رشد گیاهوار کودکان اعتقاد داشت، این طور نتیجه گرفت که عادات گرگی کامالا و آمالا، به نحوی مانع از بروز آزادانهی خصایل انسانی آنها میشود. سینگ احساس میکرد وظیفه دارد (حداقل به دلایل مذهبی) که این این دو دختر را از روش زندگی گرگوارشان جدا کند و زمینهی ظهور انسانیت دفنشدهی آنان را فراهم آورد. متأسفانه، پیش از آن که کار پژوهشی وی پیشرفت کند، دختر کوچکتر، آمالا، بیمار شد و جان داد. این واقعه، برای کامالا که تازه ترسش از انسانهای دیگر و محیط پرورشگاه ریخته بود، ضربهی مهلکی محسوب میشد. کامالا مدت زیادی عزا گرفت و سینگ، میترسید او هم جانش را از دست بدهد. اما سرانجام کامالا بهبود یافت و سینگ برنامهی بهبودی بیمار را آغاز کرد.
8) دانیل، پسر بزی آند (Daniel, The Andes Goat Boy)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 1990
سن هنگام پیدا شدن: 12
محل: آند، پرو
مدت زمان زندگی در طبیعت: 8 سال
حیوانات: بزها
پسر بزی آند در سال 1990 در آند، پرو پیدا شد و گفته میشود که هشت سال توسط بزها بزرگ شده است. وی با خوردن شیر آنها و تغذیه از ریشهها و دانهها زنده مانده بود. دانیل در طبیعت، و با مشخصههای بارز زندگی وحشی بزرگ شده بود.
او روی چهار دست و پا راه میرفت و دستها و پاهایش آنقدر زخم شدهبودند که سفت شده و برایش حکم سم را پیدا کرده بودند. وی میتوانست با بزها ارتباط برقرار کند اما نتوانست زبان بشر را یاد بگیرد.
پسر بزی آند پس از پیدا شدن، توسط تیمی از دانشگاه پزشکی «کانزاس» تحت بررسی و آزمایش قرار گرفت. نام او را «دانیل» گذاشتند.
7) پسر-آهوی کوهی سوریهای (The Syrian Gazelle Boy)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 1946
سن هنگام پیدا شدن: تقریباً 10
محل: صحرای سوریه
مدت زمان زندگی در طبیعت: 9 سال
حیوانات: آهوان کوهی
پسری که حدوداً 10 سال سن داشت در میان گلهای آهوان کوهی در صحرای سوریه پیدا شد. او را به کمک یک جیپ عراقی گرفتند، چون میتوانست با سرعت 50 کیلومتر در ساعت بدود. اگرچه وی به طرز وحشتناکی لاغر بود، اما میگفتند بسیار سالم و تندست است و عضلاتی پولادین دارد. این پسر را گرفتند و دست و پایش را بستند.
به گفتهی آرمن، پسر-آهوی کوهی سوریهای در سال 1955 هنوز زنده بود و سعی کرده بود از وضعیت نامطلوبی که در آن زندانی شده بود، فرار کند. من احساسات شما را با بیان کارهایی که برای جلوگیری از این اقدام او انجام گرفت، جریحهدار نمیکنم.
آنچه که Magazine Life در تاریخ 9 سپتامبر1946نوشته بود، تا حد زیادی با گزارشهای دیگر مطابقت دارد. گزارش میگوید یک ماه پیش، گروهی از شکارچیان، پسری پیدا کردهاند که وحشی و آزاد در میان گلهای از آهوان کوهی، در دشت سوریه میدویده است. گویا، وی، که در زمان پیدا شدن 10 الی 14 سال داشت، در کودکی به حال خود واگذاشته شده بود. بعد از پیدا شدن، او را به آسایشگاه بیماران روانی انتقال داده بودند. Sunday Express نیز گزارش مشابهی ارائه کرده، با این تفاوت که سرعت پسر را 50 متر در ساعت قلمداد کرده است نه 50 کیلومتر در ساعت.
6) بلو، پسر شامپانزهای نیجریهای (Bello, the Nigerian Chimp Boy)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 1996
سن هنگام پیدا شدن: 2
محل: نیجریه
مدت زمان زندگی در طبیعت: 1 سال
حیوانات: شامپانزهها
«بلو»، پسر شامپانزهای نیجریهای را هنگامی که دو سال داشت، در سال 1996 پیدا کردند. والدینش احتمالاً وی را که دچار معلولیت جسمی و ذهنی بود، در شش ماهگی رها کرده بودند، کاری که معمولاً چادرنشینان «فولانی»، ساکنان بخش عمدهای از منطقهی «ساحل» در غرب آفریقا، با کودکان معلولشان انجام میدهند و امری عادی محسوب میشود.
بلو که گفته میشود توسط شامپانزهها سرپرستی و بزرگ شده بود، میان یک خانوادهی شامپانزه، در 150 کیلومتری جنوب «کانو» واقع در شمال نیجریه پیدا شد. زمانی که این ماجرا، شش سال بعد در سال 2002 به چند خبرگزاری رسید، بلو در خانهی بیسرپرستان Tudun Maliki Torrey در کانو ساکن شده بود.
بلو، زمانی که تازه پیدا شده بود، مثل یک شامپانزه راه میرفت، او از پاهایش بهره میگرفت اما دستهایش را روی زمین میکشید. وی شبها در خوابگاه به این سو و آن سو میپرید، بچههای دیگر را آشفته میکرد و همه چیز را پرت میکرد و میشکست. شش سال بعد، بلو بسیار آرامتر شده بود، اما همچنان مثل شامپانزهها به این سو و آن سو میپرید، صداهای شامپانزهوار در میآورد و چند بار با مشت به سرش میزد. بلو در سال 2005 از دنیا رفت.
5) جان سبونیا، میمون-پسر اوگاندایی (John Ssebunya, the Ugandan Monkey Boy)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 1991
سن هنگام پیدا شدن: 6
محل: اوگاندا
مدت زمان زندگی در طبیعت: 3 سال
حیوانات: میمونها
«جان سبونیا» در اوایل دههی 1980 به دنیا آمده بود. وی بعد از مشاهدهی قتل مادرش به دست پدر خودش، از خانه فرار کرده بود (احتمالاً در آن زمان حدود سه سال داشته). باور عام و پذیرفته بر این است که میمونهای سبز آفریقایی (green African vervet monkeys) حداقل تا اندازهای مراقبت از او را در جنگل بر عهده گرفتهاند. جان، در سال 1991، وقتی در درختی پنهان شده بود، توسط یک زن یا دختر قبیله (به نام میلی) پیدا شد. «میلی» با اهالی روستا بازگشت و در این مورد، نه تنها خود جان در برابر اسیر شدن مقاومت کرد- چیزی که معمولاً اتفاق میافتد- بلکه خانوادهای که سرپرستیاش را بر عهده گرفته بودند نیز، با پرتاب چوب به سمت روستاییان، به دفاع از او برآمدند.
گزارشات اولیه حاکی است که تمام بدن جان با موهایی موسوم به هایپرتریکوسیس (hypertrichosis) پوشیده شده بود. در مدفوع وی، کرمهایی به طول نیم متر وجود داشت. وقتی او را گرفتند و تمیزش کردند، معلوم شد تمام تنش پر از شکاف و خراش است و زانوهایش به دلیل چهار دست و پا راه رفتن، زخمی است. هویت جان سبولینا در همین زمان مشخص شد. میلی، جان را به «پل و مولی واسوا»، مدیران یک مؤسسهی خیریه، سپرد. جان در ابتدا نمیتوانست حرف بزند یا گریه کند اما بعدها یاد گرفت صحبت کند. این بدان معناست که وی پیش از زندگی در طبیعت، تا حدی حرف زدن را یاد گرفته بود.
او حالا نه تنها حرف میزند، بلکه آواز نیز میخواند و همراه گروه کر کودکان «مروارید آفریقا» به سفر میرود. بیبیسی، مستندی از ماجرای جان ساخت به نام «گواه زنده» (Living Proof). این مستند در 13 اکتبر 1999 به نمایش درآمد.
4) ترایان کالدارار، پسر سگی رومانیایی (Traian Caldarar, the Romainian Dog Boy)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 2002
سن هنگام پیدا شدن: 7
محل: براشوف، رومانی
مدت زمان زندگی در طبیعت: 3 سال
حیوانات: سگها
«ترایان کالدارار»، پسری رومانیایی بود که سه سال، دور از خانوادهاش، یک زندگی وحشی در پیش گرفته بود. گفته میشود او به دلیل خشونتهای خانوادگی، خانهاش را ترک کرده بود. مادرش، «لینا کالدارار»، گفت که پسرش را دوست میداشته، اما همسرش مرد خشنی بوده و همواره لینا را کتک میزده. وقتی او ترایان را گم کرد، بسیار آزردهخاطر شد و این امید را در خود پرورش داد که شاید خانوادهی دیگری، سرپرستی ترایان را بر عهده گرفتهاند. او گفت: «وقتی فرار کردم، ارتباطم با ترایان قطع شد، با این حال، سعی کردم او را پس بگیرم. هر کاری کردم، او ]پدر ترایان[ اجازه نداد بچهام را پس بگیرم. او گفت بچه مال خودش است».
اگرچه ترایان کالدارار وقتی پیدا شد، هفت ساله بود، اما جسم یک بچهی سه ساله را داشت. او نمیتوانست صحبت کند، لخت بود و در یک جعبهی مقوایی پوشیده با پلیاتیلن زندگی میکرد. وی از نرمی استخوان شدیدی رنج میبرد، زخمهای عفونی داشت و جریان خونش احتمالاً به دلیل سرمازدگی، بسیار ضعیف بود. به اعتقاد دکترها، امکان نداشت ترایان به تنهایی زنده مانده باشد. آنان این طور نتیجه گرفتند که تعداد زیادی از سگهای ولگرد حومهی شهر ترانسیلوانیا به او یاری رساندهاند. وقتی ترایان پیدا شد، جسد سگی در کنارش بود که ظاهراً وی از آن تغذیه میکرده.
ترایان کالدارار، بعد از آن که اتومبیل یک چوپان به نام «مونالسکو یوان» از کار افتاد، پیدا شد. آقای یوان مجبور شده بود پیاده از مرتع خود بازگردد. در این زمان او کودک را پیدا کرده، به پلیس خبر داده بود. پلیس کمی بعد ترایان را گرفت. ترایان همچون یک شامپانزه راه میرفت و خوابیدن زیر تخت را به خوابیدن روی آن ترجیح میداد. به گزارش دکتر «مرسیا فلوریا»: «او را در وضعیتی حیوانی یافته بودند و حرکات او نیز حیوانگونه است. این شواهد نشان میدهند که وی در یک محیط اجتماعی رشد نیافته. وی در نبود غذا، بسیار آشفته میشود. تو تمام مدت به دنبال غذاست. وی بعد از خوردن غذا میخوابد».
3) راچام پنگینگ، دختر جنگل کامبوج (Rochom P'ngieng, Cambodian Jungle Girl)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 2007
سن هنگام پیدا شدن: 29
محل: جنگل کامبوج
مدت زمان زندگی در طبیعت: 19 سال
حیوانات: حیوانات مختلف
دختر جنگل کامبوج، زنی کامبوجی است که در 13 ژانویهی 2007، در جنگل «ایالت راتانکیری» پیدا شد. خانوادهای در یک روستای نزدیک به محل، ادعا کردند که این زن، دختر آنها، «راچام پنگینگ» است که 29 یا 30 سال دارد (متولد 1979) و 18 یا 19 سال پیش ناپدید شده. ماجرای راچام، به عنوان یک کودک وحشی که سالهای زیادی از عمر خود را در جنگل گذرانده است، پوشش خبری وسیعی داشت.
راچام، پس از آن که در 13 ژانویهی 2007، ژولیده، لخت و وحشتزده، در جنگلهای انبوه ایالت راتانکیری واقع در دورترین نقطهی شمال شرقی کامبوج پیدا شد، مورد توجه بینالمللی قرار گرفت. وقتی یک روستایی متوجه شد از غذای موجود در جعبهی ناهار خبری نیست، آن ناحیه را تحت نظر گرفت، چشمش به این زن افتاد و چند تن از دوستانش را برای گرفتن او گرد آورد.
پدر راچام، افسر پلیس، کسور لو لانگ، او را از روی زخمی که روی پشتش داشت شناسایی کرد. وی اظهار داشت راچام پنگینگ در سن 8 سالگی، هنگامی که همراه خواهر شش سالهاش، گلهی گاوها را هدایت میکرد، ناپدید شده بود(خواهرش نیز همینطور). یک هفته بعد از پیدا شدن، راچام در تطبیق خود با زندگی متمدن، دچار مشکل شد. به گزارش پلیس محلی، او تنها میتوانست سه کلمه بگوید: «پدر»، «مادر» و «شکمدرد».
یک روانشناس اسپانیایی که این دختر را دیده بود، گفت او «میتواند چند کلمه بگوید و با دیدن بازیهایی که در آنها آیینه و اسباببازیهایی به شکل حیوانات وجود دارد، لبخند میزند» اما راچام هرگز به زبانی که قابل درک باشد، صحبت نکرد. او هنگام گرسنگی و تشنگی، به دهانش اشاره میکرد و ترجیح میداد به جای اینکه به صورت قائم قدم بردارد، روی چهار دست و پا راه برود. خانوادهی راچام مجبور بودند تمام مدت مراقبش باشند تا به جنگل فرار نکند.
راچام پنگینگ بارها سعی کرده بود به جنگل بازگردد. مادرش مرتب ناچار بود لباسهای راچام را را تنش کند زیرا او میخواست آنها را از تنش بیرون بیاورد. بر اساس اظهارات یکی خبرنگار از «گاردین»، خانوادهی راچام، مراقبت فراوانی از وی به عمل میآوردند و این زن غمگین و بیتوجه مینمود، هرچند شبها بیقرار میشد. در ماه مه 2010، راچام پگینگ به جنگل فرار کرد. علیرغم جست و جوها، کسی نتوانسته او را پیدا کند.
پسر پرندهای روسی (The Russian Bird Boy)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 2008
سن هنگام پیدا شدن: 7
محل: ولگوگراد، روسیه
مدت زمان زندگی در طبیعت: 7 سال
حیوانات: پرندگان
در سال 2008، مددکاران روسی، یک «پسر پرندهای» پیدا کردند، که مادرش او را در لانهی پرندگان بزرگ کرده بود. این پسر تنها میتوانست از طریق جیک جیک کردن ارتباط برقرار کند. به گفتهی مقامات، این بچهی وانهادهشده را در یک آپارتمان کوچک دو اتاقه در حالی یافته بودند که با قفسهایی پر از پرنده، غذای پرندگان و مدفوع آنان، احاطه شده بود.
به گزارش روزنامهی روسی «پراودا» پسر پرندهای از زبان انسانی چیزی نمیفهمید و با جیک جیک کردن و تکان دادن بازوانش، ارتباط برقرار میکرد. فعال اجتماعی، «گالینا ولسکایا»، که در نجات کودک از خانهاش در «کروسکی»، ولگوگراد، شرکت داشت، اظهار کرد مادر 31 سالهی این پسر، با او همچون سایر حیواناتش رفتار میکرده و هرگز با وی سخن نمیگفته. خانم ولسکایا گفت: «وقتی با او حرف میزنیم، جیک جیک میکند».
مقامات روسی اعلام کردند که کودک از لحاظ جسمی آسیبی ندیده است اما از «سندروم ماگلی» (Mowgli Syndrome) رنج میبرد و قادر به برقراری ارتباط عادی با انسانها نیست. نام این سندروم، از شخصیت «کتاب جنگل» گرفته شده؛ ماگلی در این داستان، پسربچهای است که توسط حیوانات وحشی بزرگ میشود.
پراودا این گونه نوشت: « (مادر وی) از پرندگان خانگی نگهداری میکرد و به پرندگان وحشی غذا میداد. (او) هرگز نه پسرک را زده بود و نه بدون غذا رهایش کرده بود، اما هیچ وقت با او صحبت نکرده بود. این پرندگان بودند که با وی ارتباط برقرار کرده، زبان پرندهای یادش دادهاند. او فقط جیکجیک میکند و وقتی میفهمد کسی منظورش را متوجه نشده، دستهایش را مثل پرندهها تکان میدهد». این مادر، بعد از آن که پسرک پیدا شد، یک فرم رضایت امضا کرد. براساس این فرم، وی باید کودکش را آزاد میکرد تا تحت مراقبت قرار گیرد. گزارشها حاکی از آن هستند که پسر پرندهای موقتاً به یک آسایشگاه روانی منتقل شده بود، اما بعد از مدت کوتاهی، او را به مرکز مراقبتهای روانپزشکی فرستاده بودند.
1) اکسانا مالایا، دختر سگی اوکراینی (Oxana Malaya, The Ukrainian Dog Girl)
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
تاریخ پیدا شدن: 1991
سن هنگام پیدا شدن: 8
محل: بلاگوشچنکا، اوکراین
مدت زمان زندگی در طبیعت: 5 سال
حیوانات: سگها
«اوکسانا مالای» نه یک کودک وحشی بود، نه یک کودک محبوس، بلکه کودکی بود وانهاده، که بیشتر دوران طفولیت خود را از 3 تا 8 سالگی، در لانهی سگها، پشت باغچهی خانهی خانوادگی خود در «نوایا بلاگوشچنکا»، اوکراین، گذرانده بود، هر چند، گاهی به خانه میآمد و والدین الکلی و اهمالگر خویش را ملاقات میکرد.
والدین دائمالخمر اکسانا، نمیتوانستند از او نگهداری کنند و به همین دلیل اکسانا در سه سالگی از خانهاش تبعید شد. آنان در منطقهای فقیرنشین زندگی میکردند و سگهای وحشی بسیاری در آن خیابانها پرسه میزدند. اکسانا در یک کپر، که محل زندگی این سگها بود و پشت خانهاش قرار داشت، پناه جست.
وی تحت مراقبت سگها قرار گرفت و حرکات و رفتارهای آنان را آموخت. رابطهی اکسانا با سگها آنقدر قوی بود که وقتی مقامات برای نجاتش آمدند، در ابتدا توسط سگها رانده شدند. اعمال و صداهای او، تقلیدی از سرپرستانش بود. دختر سگی خرناس میکشید، پارس میکرد، روی چهار دست و پا راه میرفت، مثل یک سگ وحشی قوز میکرد، پیش از خوردن غذا آن را بو میکشید و دارای حواس بسیار قوی بینایی، شنوایی و بویایی بود. وقتی اکسانا را نجاتش دادند، او تنها کلمات «بله» و خیر» را میدانست.
اکسانا، بعد از پیدا شدن، کسب مهارتهای عادی اجتماعی و عاطفی انسانی را دشوار یافت. وی، محروم از هرگونه محرک اجتماعی و فکری، تنها، از حمایت عاطفی سگهای همراهش برخوردار گشته بود. از آنجایی که اکسانا در محیط اجتماعی از زبان استفاده نکرده بود، وی در بهبود مهارتهای زبانی با مشکل مواجه میشد.
اوکسانا در سال 2010، 26 ساله است. او در محل نگهداری معلولین ذهنی نگهداری میشود و در مراقبت از گاوهای مزرعهی کلینیک کمک میکند. وی گفته است وقتی کنار سگهاست، از همیشه خوشحالتر است.
چگونه به طوطی هاسخن گفتن و حرف زدن بیاموزیم
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]این ساعت ها بهترین زمان ها هستند اما فراموش نکنید تمامی ساعت ها عالی هستند و حتما تاثیر گذار
چگونه به طوطی سخن گفتن و حرف زدن بیاموزیم
بهترین ساعت ها برای حرف یاد دادن به کاسکو
از ۶ تا ۹ صبح
و ۶ عصر تا ۸ شب
متاسفانه خیلی ها نوار و سی دی می گذارند برای کاسکو اما به نظر من با انکه این هم روش بدی نیست اما با ارزش نیست چون به نظر من کاسکوها جانورانی اجتماعی هستند و دوست دارند کلمات را از صاحبشان یاد بگیرند نه از رادیو و تلویزیون.
همیشه به اروپا نگاه کنید انها برای حیوانات خانگی خود زحمت می کشند به انها اموزش می دهند شیرین کاری یاد می دهند و مهم تر از همه به پرندگان سخنگو یاد می دهند که چگونه و چه زمانی از کلمات استفاده کنند حالا به خودمون نگاه کنید یک دستگاه سی دی کنار کاسکو ! فقط می خواهیم حرف بزنه ! یک مشت چرت و پرت .... ما وقت نمی گذاریم تا یک طوطی بار بیاوریم که با افتخار به دیگران نشانش بدهیم.
اگر می خواهید پرنده شما سخنگو باشد می بایست مانند یک مربی با پرنده تان رفتار کنید، این کار کمی وقت گیر و دشوار است زیرا احتیاج به صبر و حصله دارد. عده ای به خاطر انکه مثلا ۳۰۰ هزار تومان پول داده اند و یک پرنده خریداری کرده اند توقع دارند پرندشان سخنگو باشد و کلی حرف بزند یا بلافاصله جملات و کلمات را یاد بگیرد !!. شما اگر وقت و حصله کافی ندارید و دوست دارید از ابتدا یک طوطی سخنگو در خانه داشته باشید، باید بالای ۱ میلیون تومان خرج کنید. اما در عوض پرنده ای که بالای ۱ میلیون تومان قیمت دارد بیش از کلمات زیادی را اموخته و حتی ممکنه جمله بگوید و شعر بخواند. البته قیمتها بسیار متفاوت هستند.اگر می خواهید پرنده شما یک عبارت خاص را تکرار نماید.به شکل های مختلف این عبارت را بیان کنید،یک بار با صدای بلند یکبار با صدای کم و یکبار با صدای کودک و یا هر صدای دیگر و موقع آموزش مستقیما به پرنده نگاه کنید به این صورت پرنده می فهد که شما می خواهید او این لغت را تکرار کند. برای اینکه پرنده اسم یک شئ (مثلاً بیسکوئیت) را یاد بگیرد آنرا در دست بگیرید و به کاسکو نشانش بدهید، سپس کلمه را بهوضوح ادا کنید. کلمه را در یک جمله بهکار برید مثلاً بگویید دوست داری؟ بعد بیسکوئیت را به او نشان داده و بگوئید بیسکوئیت. اجازه دهید پرنده بفهمد در مورد چه صحبت میکنید. همیشه یک صاحب مسوولیتپذیر باشید و به پرنده لغات اشتباه یاد ندهید
یکی از سوالات رایج این است: ایا پرنده من توانایی حرف زدن دارد؟
از هزار کاسکو هر هزار تا توانایی حرف زدن و یادگیری دارند اما بعضی از کاسکوها دارای صاحب های بهتری هستند که بهتر بهشان اموزش می دهند و ضمنا استعداد بعضی کاسکوها هم زیاد و کم است اما معمولا همه تقلید صدا را بلد هستند.
حتی پرنده شما اگر وحشی باشد ،اگر حصله داشته باشید و با ارامش با طوطی خود برخورد کنید. بالاخره روزی (شاید حتی پس از ۱ سال) به حرف می ایند . فقط کافیه به شما اطمینان کامل پیدا کنند و شما درست بهش حرف زدن را اموزش دهید.
کاسکوهایی که هنوز صحبت کردن یاد نگرفته اند و شما انها را با قیمتهایی پایین تر خریداری کرده اید هم تقریبا همان استعداد را برای یادگیری دارند فقط نیاز به تمرین و اموزش صحیح دارند. اگر کاسکوی شما قدری وحشی است ناراحت نباشید زیرا بالاخره روزی مطمئن میشود که شما دوست و صاحب او هستید پس از انکه اطمینان کامل به شما پیدا کرد یعنی امادگی کامل برای یادگیری کلمات را دارد. اما یک راه دیگر هم هست انهم این که طوطی خود را فقط ۲ ساعت در روز از قفس بیرون بیاورید و اجازه دهید از قفس خارج شود به این صورت کاسکو برای جلب توجه کردن به تقلید صداها روی می اورد اما در عوض طوطیی که فقط ۲ ساعت در روز تحرک داشته باشد زودتر از سایر کاسکوهای در اسارت مبتلا به مریضی های گوناگون شده و شما کاسکو را خیلی زودتر از دست خوهید داد. درسته که در طبیعت ۱۰۰ سال عمر می کنند اما در اسارت حداکثر ۳۵ تا ۴۰ سال انهم در شرایط خیلی خیلی خوب با تحرک کافی و غذاهای مناسب. اما پیشنهاد می کنم مثل خود من باشید یعنی از وجود یک جفت کاسکوی کنار هم لذت ببرید و یک کاسکو را تنها نگهداری نکنید درسته که کمتر حرف یاد می گیرند اما در عوض لذت بخش تر است دیدن یک جفت کاسکو کنار هم برای پیدا کردن جفت مناسب با من تماس بگیرید. و به پرنده هایتان به مقدار کافی در روز ازادی بدهید.
جالب است بدانید که حتی طوطی های بسیار کوچکی مانند مرغ عشق ها هم توانایی یادگیری چند کلمه را دارند. اما بهتره این پرندگان کوچک مثل عروس هلندی را به صورت جفت نگهداری کنید. چون ارزش سرو کله زدن برای یادگیری کلمات رو ندارند.
کاسکوها همیشه حصله حرف یاد گرفتن ندارند شما باید بدانید که کاسکوتون چه زمانی سروحال است. بهترین زمان صبح و عصر است کاسکوها در طبیعت هم صبح ها و عصرها در دسته ها و گروه های کوچک به جستجوی غذا می روند و ان هنگام خیلی سرو صدا می کنند. اما ساعات ظهر و شب بیشتر ساکت هستند البته گاه وقتی می بینند شما برق ها را خاموش نمی کنید انها هم خواب از سرشان می افتد و شرع به سرو صدا کردن می کنند.
شما باید بدانید چه موقع کاسکو حواسش به شماست ان هنگام باید باهاش شروع به حرف زدن بکنید مثلا بگویید: سلام عزیزم . فاصله شما نباید زیاد نزدیک باشه به قفس یا محلی که کاسکو در انجاست تا کاسکو بدون هیچ استرسی و با حواس جمع به حرف شما گوش دهد شما باید یک جمله یا کلمه را بارها و با صدای دلنشین تکرار کنید، همان کلمه یا جمله را به اشکال مختلف بگویید مثلا یکبار ارام یک بار ارامتر و یا با صدای بلنتر و مهربانانه.
یادتون باشه که کاسکوها مانند انسانها رفتارها و اخلاق های متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند، اینجانب یک کاسکو داشتم که فوق الاده رام و اهلی و حرف گوش کن بود اما علاقه چندانی به حرف زدن نداشت ، اما من با این وجود بسیار دوستش داشتم،اما متاسفانه یک روز بد پنجره باز بوده و هنگامی که من خانه نبودم رفت... کاسکوهایی را دیدم که اجازه نمی دهند کسی بهشان دست بزند اما چندین کلام صحبت می کنند و جمله های زیادی می گویند ! پس به این نتیجه می رسیم که حرف زدن در پرنده ها ربط خیلی زیادی به رام بودن و اهلی بودن انها ندارد. گفتنی است مرغ میناهای سخنگو هم گاه با انکه بیش از ۵۰ کلمه را یاد گرفته اند اما باز وحشی هستند و اگر کسی انگشت دستش را به انها نزدیک کند ضربات نسبتا دردناکی وارد می کنند!
اصطلاحا به کاسکویی که زیاد رام و دستی شده اما حرف نمی زند می گویند لوس شده یعنی دلیلی نمی بینه که بخواد با سخن گفتن جلب توجه کنه.
عده ای صداهای از قبل پر شده بر روی نوار کاست یا سی دی را برای پرنده می گذارند راه بدی نیست اما پرنده سخنگوی شما کاسکو باشد یا مرغ مینا و یا.... دوست دارد از خود شما کلمات را بیاموزد.
پرنده های سخنگو چه کلماتی را زودتر یاد می گیرند؟
تا جایی که من دیدم و شنیدم همه پرنده های سخنگو هر واژه ای را که بخواهند می توانند یاد بگیرند. اما شما برای شروع از این کلمات استفاده کنید:
بیا ، بدو بیا ! ، بابا ، بیا بابا ، بوس بده! ، سلام ، کاسکو جان ، عزیزم ، الو ، حالت خوبه ، و...... پس از یادگیری می توانید چند کلمه را با هم ترکیب کنید جمله ای مانند : سلام عزیزم بیا بوس بده بابا !! را تمرین کنید، پرنده شما بعد از یادگیری کلمات با کمی تلاش جمله را هم با موفقیت خواهد گفت. در این میان کلماتی هم که در خانه زیاد تکرار می شوند مانند نام صاحب خود و نامهای اعضای خانواده را هم به خوبی به خاطر می سپارد. البته دلیلی نداره جمله را کلمه کلمه اموزش دهید و می توانید یک شعر را بارها تکرار کنید و پرنده هم یاد بگیرد.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید][برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
استعداد انواع طوطی ها در تقلیدصدا و سخن گفتنکاکادوها:
بطور کلی در کتاب های تخصصی عقیده بر ان است که کاکادوها استعداد مثلا انواع
امازون یا کاسکو را در حرف زدن ندارند.کاکادوی چشم برهنه بایستی بالاترین استعداد
را در یادگیری کلمات در خانواده خود دارا باشد.برخی از انواع کاکادو جیغ های بلندی
کشیده و قادر به تقلید هر نوع صدایی بوده و سوت زدن می اموزد.
لوری ها:
در پاسیو تماس زیادی با نگهدارنده خود داشته باشند به او خو گرفته و حرف زدن نیز
خواهند اموخت.برخی از لوریها به ندرت استعداد حرف زدن دارند.صدای طبیعی انها
را سوت ممتد تشکیل میدهد.
مرغ عشق ها:
برخی از انواع ان قادرند که کلمات محدودی را تلفظ نمایند ولی این به منزله ان نیست
که انها استعداد حرف زدن را کاملا دارا میباشند.
طوطی بزرگ اسکندر(در ایران به شاه طوطی معروف است):
طوطیان اصیل از استعدادخوبی برای حرف زدن برخوردارند.چنین برمی اید که نرها در این
زمینه از ماده ها با استعداد ترند.صدای طبیعی انان نیز مطبوع است.
طوطی کوچک اسکندر(ملنگو):
این طوطی توانایی یادگیری کلمات را دارد
طوطیان جدایی ناپذیر:
انها از استعداد ضعیفی برای حرف زدن برخوردار بوده و یا اصولا توانایی انرا ندارند.اما
صدای طبیعی انها مطبوع است.
طوطی امازون:
درباره استعداد یادگیری کلمات از جانب امازونها عقاید متفاوتی وجود دارد.برخی مثالها
گویای انند که امازونها نیز شبیه طوطیهای خاکستری(کاسکو ها) قادر به یادگیری کلمات
بوده و از کلمات اموخته شده در جای خود و به گونه ای منطقی استفاده می نمایند.
جیغ های طبیعی امازونها در انواع اهلی زمانی مشاهده میشود که حیوان احساس
کم حوصلگی کند.در حالت ترس نیز صدای مخصوصی در می اورد.
طوطی خاکستری(کاسکو):
هیچ یک از انواع طوطیها استعداد انواع خاکستری را در حرف زدن ندارند. تنها امازونها
در این خصیصه با انها رقابت دارند.البته نباید فراموش کرد که استعداد حرف زدن خصیصه
ای کم و بیش فردی است.طوطی خاکستری اهلی هر نوع صدایی نظیر صدای سگ و
صدای پرندگان وحشی و صدای تلفن و صدای دریا و سرفه را قادر به تقلید میباشد.انان
تمامی یک اواز را سوت زده و صدای انسانهای اطراف خود را تقلید نموده و کلماتی را
که اموخته اند بطور منطقی و بسته به موقعیت خاص خود به کار میبرند.در صورتیکه
پرنده به طریق مطلوبی نگهداری شود صدای جیغ بلند طبیعیش را به ندرت خواهید
شنید.در عوض صدای ارامی در اورده و می غرد.
طوطی ارا:
اراها خصوصا انواعی که از جوانی در مجاورت انسان بزرگ شده باشند برخی کلمات
را خواهند اموخت. اما تنها قادر به تلفظ بعضی کلمات بوده و نمی توانند جمله ای را
ادا نمایند. صدای طبیعی انها جیغ گوش خراشی است که در جانوران اهلی تنها به
هنگام ترس شنیده میشود.
یه حرفایی همیشه هست که از عمق نگاه پیداست
از اون حرفای تلخی که مث شعر فروغ زیباست
از اون حرفها که یک عمره به گوش ما شده ممنوع
از اون حرفهای بی پرده شبیه شعری از شاملو
از اون حرفها که میترسیم از اون حرفها که باید زد
از اون درد دلای خوب از اون حرفهای خیلی بد
نگفتی و نمیگم ها حقیقت های پنهونی
از اون حرفها که میدونم از اون حرفها که میدونی
به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم
یه حرفهایی همیشه هست که از درد توی سینه ست
مثل رپ خونی شاهین پر از عشق پر از کینه ست
پر از نا گفته هایی که خیال کردیم یکی دیگه
دلش طاقت نمیاره همه حرفامون و میگه
میگه میگه . . .
همیشه آخر حرفا پر از حرفای ناگفته ست
همیشه حال ما اینه همیشه دنیا آشفته ست
به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم
به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم
آلبوم فوق العاده زیبای مهدی یراحی با نام منو رها کن
( تنظیم : سیروان خسروی , مهدی یراحی , بهزاد رئیسی , مهرداد احمد زاده , فرزاد فاتح )
( ترانه : زهرا عاملی , روزبه بمانی , عزیز الرسام , سیروان خسروی , امیر مسعود میردامادی )
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید][برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 3.5 MB Apr-20-11
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 3.2 MB Apr-20-11
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 3.6 MB Apr-20-11 ( این آهنگ رو حتما دانلود کنید )
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 3 MB Apr-20-11
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 3.3 MB Apr-20-11
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 3.1 MB Apr-20-11
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 3.2 MB Apr-20-11
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 2.6 MB Apr-20-11
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 2.3 MB Apr-20-11
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 2.6 MB Apr-20-11
آلبوم قدیمی هست به احتمال زیاد بیشتر بچه ها شنیده باشن ولی چون قشنگ بود من گذاشتمش تو انجمن ... dallliii
لطفا تاآخربخونیدوعکسارو نگاه کنید.فقط اگه خوندید تشکربذاریدوقتی داشتم مستنداخیرشوک درموردسرقت مسلحانه از بانکو میدیدم فهمیدم که برخی ازانسان ها نمیگم حیوان های انسان نما چون دلیل داره دلیلشودرآخر میگم تحت تاثیر قرارگرفتمواقعا چرا؟چرابرای برخی از ما یتیم کردن یه بچه پنج ساله و گرفتم جون یه جوون 30 ساله مهم نیست ؟ پول باعثه؟بسوزه پدراین پول. من شخصا اگه از گرسنگی بمیرم بخاطرغرورم هیچ وقت کاسه گدایی بدست نمی گیرم و هیچ وقت سرقت نخواهم کرد.هیچ وقت.چندروز پیش یه سری عکس اشک کاربران اینترنتی رو درآورد واونم مربوط به شکاریه شیر بود.زیست شناسان میدونند که دربین شیرها فقط شیر ماده شکارمیکنه حالا داستان دلخراش ازین قراربود که شیر بعد از شکاربز وحشی صحرایی متوجه غیر عادی بودن شکم بز میشه زیست شناسان بازم میدونند که شیراول شکم شکارشو خالی میکنه بعد ازگوشت شکارصرف میکنه حالا این شیر وقتی شکم شکارشو پاره میکنه میبینه شکارش بارداربوده و شیر بادیدن این صحنه از ناراحتی خشکش میزنه شیرحیران به اطراف نگاه میکنه انگارمنتظره کسیه که کمکش کنه سپس بچه شکار رو مثل بچه ی خودش بیرون میاره و طوری اونو با دندان میگیره که بدن جنین مرده پاره نشه بعد اونو از بزماده دورمیکنه تا اینجا کمی رفتارشیر عجیب بود اما این قسمت از رفتارشیر باعث شده اشک از چشم زیست شناس و تصویربردارش که از دورنظاره گرجریان بودند سرازیر بشه قاعدتا شیر باید یکی از این دو کار را میکرد:1/ شروع به خوردن شکار(چون فقط شیردرصورتی شکارمیکنه که گرسنه باشه) 2/آوردن بچه هاش برای خوردن غذا. اما شیر هیچ کدام اززاین کارهارو نکرد شیر دوباره به شکار نگاه کرد و کنار آن لحظه ای به فکرفرو رفت و دراز شید و چشم برچشم نهادو خوابید.زیست شناسان گفتند تنها دلیلی که میتونسته شیر رو واداربه نخوردن غذا کنه ناراحتیه.آری شیر از اینکه شکارش بارداربوده ناراحت شده و این فکرآزارش میداده .شیرکه درنده ترین حیوان روی کره زمینه و غرشش مورو به بدن آدم سیخ میکنه عاطفه داره شیر حیوانه اما درک میکنه. اما برخی از انسان ها به خاطر پول حالا ما به درک بلکه بعضی ها به خاطر پول به خدا هم پشت میکنندواقعا اگه درقرآن نمیومد که انسان منشا مخلوقاته هرگز این امر رو باورنمی کردم.جاداره از سازندگان مستند شوک و مسئولین شبکه سه بخاطر این مستند تشکرکنم ساخت این مستندات و نشان دادن عاقبت خلافکارا ن و نصیت خلافکاران میتونه درکاهش جرم تاثیر فراوانی داشته باشه.نواختن آهنگ کلیداسرارنیز به تصاویراین مستندجلوه خاصی داد.حالا فهمیدین چرااول نگفتم حیوانات انسان نما؟اینم لینک عکس های شیروشکارش
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
کارمون به جایی رسیده که ....... صحنه های غیر اخلاقی در فوتبال +18
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
:hehee:
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
انسان به عنوان بخشی از جهان هستی، گاه در هالهای از رمز و راز قرار میگیرد و به یک معما تبدیل میشود.
گاهی این رازها هرگز کشف نمیشوند و معماهای باور نکردنی و در مورد برخی از افراد، سالهای سال بیپاسخ میمانند.
این رازهای حل نشده و بیجواب، به هر دلیلی ممکن است پدید آیند؛ گاه علم و دانش در روزگاری که آن فرد در آن زندگی میکرد، قادر به پاسخگویی نبوده و گاه، پر و بال گرفتن شایعات در میان مردم، به بیجواب ماندن معما کمک کرده است؛ اما دلیل این رازهای حل نشده، هر چه باشد، افرادی در تاریخ هستند که رازهای زندگی آنان، هیچ گاه برای دیگران روشن نشده و آنها به عنوان اسرارآمیز در تاریخ و یاد مردم باقی ماندهاند.[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید][برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
بچههای سبزهروی وولپیت
در قرن دوازدهم میلادی، دو بچه در روستای «وولپیت» از توابع «سوفولک» در انگلیس پیدا شدند که با یکدیگر خواهر و برادر بودند و رنگ پوستشان به طرز عجیب و باورنکردنی سبز بود، ولی رفتار و حرکات آنان در همه زمینهها، طبیعی و شبیه بقیه مردم بود.
اما آنها یک تفاوت عمده با دیگران داشتند و آن هم این بود که به زبان ناشناختهای سخن میگفتند که مردم روستای وولپیت نمیتوانستند آن را بفهمند. این دو بچه به تدریج رنگ سبز پوست خود را از دست دادند و برای اینکه بتوانند با مردم روستا ارتباط برقرار کنند و در آن مکان به زندگی خود ادامه دهند، شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردند.
و به این ترتیب آنان موفق شدند به بقیه بگویند که به سرزمین سنتمارتیت تعلق دارند؛ جایی که نور خورشید هرگز آنچنان که باید، بالاتر از خط افق قرار نمیگیرد. آنها درباره حضور عجیب و غریب خود در وولپیت مدعی بودند، در حالیکه مواظب گله پدرشان بودند، ناگهان متوجه رودی در نزدیکی خود شدند و سپس شروع به دنبال کردن نوری که از رود منعکس میشد، کردند و به این ترتیب بود که ناگهان خودشان را در روستای وولپیت پیدا کردند.
این در حالی بود که مردم زیادی از شهرها و روستای پیرامون برای دیدن این بچهها به وولپیت میآمدند و این گونه بود که نام و آوازه این روستا کمکم زیاد شد.
اما بچهها همان گونه که ناگهانی در وولپیت پیدایشان شده بود، ناگهانی هم ناپدید شدند.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
کنت سنت ژرمن
یک فرد درباری، ماجراجو، مخترع، دانشمندی آماتور، ویولونیست، آهنگسازی آماتور و البته فردی مرموز؛ همه اینها القابی هستند که برای کنتسنت ژرمن در نظر گرفته شده است.
او همچنین به دلیل مهارت خود در دانش کیمیاگری هم مشهور است. نام دیگر او، «ووندرمن» به معنای یک فرد عالم است. البته اصلیت این فرد هیچ گاه معلوم نشد؛ چیزی که این مرد را مرموزتر جلوه داد، این بود که او بدون آن که چیزی از پیشینهاش بگوید، در میان مردم یک منطقه ظاهر شد.
هوراس والپول در سال 1745 درباره او چنین نوشت: «یک روز مرد عجیب و غریبی را دیدیم که خود را کنتسنت ژرمن مینامید. او نزدیک دو سال است که در اینجا زندگی می کند و نمیخواهد درباره هویت اصلی خود چیزی بگوید یا اینکه بگوید متعلق به کجاست؛ اما ما حدس میزنیم که کنت سنت ژرمن نام اصلی او نیست. او آواز میخواند، به طرز شگفتانگیزی ویولن مینوازد و آهنگساز است و وسایل جالبی هم اختراع کرده است، ولی به جرأت میتوان گفت که او دیوانه است و انسان معقولی نیست. میتوانید او را هرچه میخواهید بنامید؛ یک ایتالیایی، یک اسپانیایی، کسی که با یک زن پولدار در مکزیک ازدواج و با سرقت جواهرات وی به قسطنطنیه فرار کرده است، یا یک کشیش، یک اشرافزاده با اصل و نسب و حتی یک دزد.
پرنسولز او را به دلیل کنجکاوی بازداشت کرد. با این حال کار بیهودهای بود، چون هیچ چیز علیه او وجود نداشت و او پس از مدتی آزاد شد. من فکر میکنم که او اصلاً یک نجیبزاده نیست. با این حال، ماندنش در اینجا عجیب است و گویا یک جاسوس باشد.
«کنتژرمن» در تاریخ 27 فوریه سال 1784 درگذشت، حال آن که در سالهای پس از آن، نیز چندین نفر ادعا کردند که کنت سنتژرمن هستند.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
کاسپار هاوزر
یک پسر نوجوان به نام «کاسپار هاوزر» در 26 می سال 1828 در خیابان نورنبرگ آلمان پیدا شد که نامهای در دست داشت. در این نامه به کاپیتانی در هنگ ششم سواره نظام اشاره شده بود.
نویسنده نامه گفته بود که این پسر از هفتم اکتبر سال 1812 زمانی که تنها یک نوزاد کوچک بود، در زندان بوده و این پسر نوجوان هنگامی که در خیابان پیدا شد، میگفت که میخواهد عضو سواره نظام باشد.
او ادعا میکرد، در تمام زندگی خود تا آن زمان چیزی جز یک تخت حصیری و اسب چوبی اسباببازی ندیده است. با توجه به شایعات آن زمان گفته میشود که هاوزر، یک شاهزاده از اهالی بادن بوده است.
هاوز مدتی بعد با یک ضربه چاقو در قفسه سینهاش درگذشت.
گفته میشود که این ضربه چاقو توسط خود وی بر بدنش وارد شده بود. اما پیش از مرگ ادعا میکرد، مردی که سالها او را در دوران بچگیاش زندانی کرده بود، ضربه چاقو را بر بدنش وارد کرده است.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
موسیوشوشانی
موسیو شوشانی، نامی مستعار و متعلق به یک شخص ناشناس است. این فرد مرموز، معلمی بود که پس از جنگ جهانی دوم به دانشآموزان درس میداد؛ اما نوئللویناسوالی ویزل از جمله دانشآموزان وی بودند.
البته باید گفت، اطلاعات بسیار کمی در مورد این مرد و قبر وی در مونته ویدئو وجود دارد. روی سنگ قبر وی نوشتهای هست که شاگرد وی یعنی الیویزل آن را روی این سنگ حک کرده است.
این جمله چنین نوشته شده است: یاد و خاطره این استاد عزیز گرامی باد، تولد و مرگ وی در هالهای از رمز و راز قرار دارد.
والی علاوه بر حک کردن این جمله بر سنگ قبر وی، هزینه این مقبره را نیز پرداخت کرده است.
شوشانی همانند یک خانه به دوش لباس میپوشید، اما در واقع در بیشتر زمینههای دانش بشری از جمله ریاضیات، علم و فلسفه استاد بود.
هیچ کس نفهمید که او واقعاً چه کسی بود، و چگونه به این همه علم و دانش تسلط پیدا کرده بود.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
گیلپرز
در 26 اکتبر سال 1593 یک سرباز اسپانیایی که گیلپرز نام داشت، ناگهان در شهر مکزیوسیتی پدیدار شد. آنچه بیش از همه موجب تعجب مردم شد، این بود که او یونیفورم نگهبان کاخدل گوبرنادور در فیلیپین را پوشیده بود.
گیل به مردم توضیح داد که نمیداند چرا ناگهان با چنین یونیفورمی در مکزیکویستی ظاهر شده است. پرز گفت که پیش از ظاهر شدن در مکزیکو، در حال انجام وظیفه در کاخ دولتی در مانیل بوده است.
او همچنین مدعی شد که فرماندار گومزپرز داسماریناز در فلیپین کشته شده است. خبر کشته شدن این فرماندار دو ماه بعد، از طریق یک کشتی که از فیلیپین میآمد، به گوش مردم رسید. مسافران این کشتی نه تنها اخبار مربوط به کشته شدن فرماندار را تأیید کردند، بلکه بقیه اخباری را هم که گیل در مورد فیلیپین گفته بود، تأیید کردند. یکی از مسافران کشتی گیل پرز را شناخت و حضور او را در 23 اکتبر سال 1593 در مانیل تأیید کرد.
فولکانلی
فولکانلی هم یک نام جعلی است که در قرن نوزدهم به یک کیمیاگر فرانسوی و یک نویسنده ناشناس داده شد.
داستانهای شگفتانگیزی درباره او در میان مردم شنیده میشود؛ یکی از این داستانها، بیانگر آن است که یکی از دانشآموزان فولکانلی که یوجین کانسلیت نام داشت، توانست با کمک مقدار کمی پودر خاص که از معلم خود گرفته بود، 100 گرم سرب را به طلا تبدیل کند.
سازمان اطلاعاتی آلمان در آغاز جنگ جهانی دوم به شدت پیگیر فعالیت فولکانلی بود زیرا میخواست از دانش او در زمینه فناوری سلاحهای هستهای استفاده کند.
کانسلیت، دانشآموز فولکانلی مدعی شد، آخرین باری که با استاد خود روبهرو شده است، در سال 1953 ـ سالها پس از ناپدید شدن فولکانلی ـ بوده است؛ این رخداد زمانی افتاده بود که او به قلعهای در بالای کوهها در اسپانیا رفته بود تا بتواند استاد سابق خود را ببیند.
کانسلیت مدعی شد که معلمش در آن زمان جوانتر از سن واقعی خود به نظر میرسید. او گفت که پس از یک دیدار کوتاه، فولکانلی دوباره ناپدید شده بود. این بار فولکانلی به گونهای ناپدید شد که هیچ اثری از او بر جای نماند.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
مردی با ماسک آهنین
یک زندانی ناشناس در زمان سلطنت لویی چهاردهم پادشاه فرانسه، در تمام مدتی که در زندان نگهداری میشد ،حتی تا زمان مرگ یک ماسک آهنین میپوشید. این فرد در زندانهای گوناگونی، از جمله زندان معروف باستیل زندانی بود و در تمام این مدت هرگز ماسک آهنین خود را برنداست.
او سرانجام در نوامبر سال 1703 در حالی که ماسک بر چهره داشت، در زندان درگذشت.
گزارش شده است که هیچ کس چهره این مرد را ندید، زیرا او همیشه چهره خود را با ماسک میپوشاند. نقل کنندگان این داستان به ماسک این مرد ماسک آهنین میگفتند و او را مردی با مساک آهنین صدا میزند.
سوابق نشان دهنده آن است که این مرد از سال 1669 زمانی که وزیر لویی چهاردهم این زندانی را در اختیار رئیس زندان پیگنرول قرار داد، در زندان بود.
داستان دیگری که نقل شده، بیانگر آن است که نام اصلی این زندانی یوستاوداجر بود. بنا بر این داستان، به دستور رئیس زندان، برای او سلولی تهیه کردند که دارای دری با یک دریچه کوچک بود. این در به این منظور ساخته شده بود که کسی نتواند صدایی از داخل سلول این زندانی بشنود. تنها کسی که به دیدار زندانی میآمد، رئیس زندان بود. در واقع رئیس زندان هنگام فرا رسیدن وقت غذا، خودش برای این زندانی غذا میبرد. این زندانی با هیچکس صحبت نمیکرد، مگر در مواردی که نیاز به وسیلهای ضروری داشت.
هنگامی که این مرد از دنیا رفت، تمام اموال و وسایلی که به او تعلق داشت، نابود شد. تا به امروز هنوز هیچ کس نمیداند این زندانی اسرارآمیز واقعاً چه کسی بود و به چه گناهی زندانی شده بود.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
بانوی بابوشکا
در فیلمی که از صحنه ترور جانافکندی در سال 1963 بر جای مانده است، یک زن مرموز دیده میشود که در صحنه ترور ایستاده است. این زن یک پالتوی قهوهای پوشیده و با یک روسری هم موهای سرش را پوشانده بود. چهره این زن چندان مشخص نبود و به همین خاطر به دلیل نوع روسریاش که مدل بابوشکا بود، او لقب بانوی بابوشکا را گرفت.
این زن در سراسر فیلم از زمان ترور کندی به ضرب گلوله تا وقتی که بیشتر مردم صحنه را ترک کرده بودند در آنجا حضور داشت و در حال فیلمبرداری از صحنه بود. بعدها پلیس و افبیآی درخواست کردند تا خودش را معرفی کند و فیلم خود را یک مدرک در اختیار آنان قرار دهد اما این زن هرگز به پلیس یا افبیآی مراجعه نکرد و تا به امروز هویت او ناشناخته باقی مانده است.
البته یک بار در سال 1970 زنی به اسم بورلیلیالیور ادعا کرد که او همان بانوی مرموز بابوشکاست، اما از آنجایی که او نمیتوانست مدارک قانعکنندهای را برای اثبات این ادعایش بیاورد، این حرف او هیچ گاه مورد توجه قرار نگرفت.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
در لینک زیر می توانید سرعت تایپ خود را به انگلیسی , فارسی و... تست کنید.
با توجه به تعداد کلمه و تعداد کاراکتر تایپ شده در 60 ثانیه به شما امتیاز میدهد .
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
ki::ki::ki::ki::ki::
30 کلمه در دقیقه تایپ کردم.شما چه طور؟
اینم رکورد منه شما 90 امتیاز ; کسب نمودید؛ بنابراین جایگاه شما 16576 درمیان 47226 می باشد شما 136 کاراکتر را در یک دقیقه تایپ کرید نتیجه ی شما شامل 20 واژه صحیح و همینطور 0واژه غلط می باشد البته کیبوردمن ژله ایه وکسایی که بااین کیبوردکارکردن میدونند که این کیبردسرعت تایپوپایین میاره و ضریب باهاتو بالا میبره.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
او میگوید در این موقع سه سوال برای من پیش آمده بود:
۱- او چطور از این صخره بالا رفته است؟
۲- چرا صخره کناری که امنیت بیشتری دارد را برای عکس برداری انتخاب نکرده است؟
۳- چطور قصد برگشن دارد؟
چند لحظه بعد عکاس فوق وسایلش را جمع کرد که برگردد :
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
توجه داشته باشید که ارتفاع این صخره ۹۰۰ متر است!
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
کاسانو سکته مغزی کرده داره میمیره
om:::gerye::gerye::gerye::gerye:om::
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
برای کاسانوکه یه رئالی قدیمیه آرزوی سلامتی میکنم.
کاسانو برخیز تومی توانی.
اینقدرا هم وضعش خراب نیست.تا فصل دیگه برمیگرده به میادین.ولی انصافا امسال میلان خیلی از نظر مهاجم لطمه خورده.نقل قول:
نوشته اصلی توسط sina acm [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
حالا بازم میلان مهاجم زیاد داره من نگران تیم ملی ایتالیا تو جام ملت های اروپا هستم الان دیگه مهاجم مطرح ندارهنقل قول:
نوشته اصلی توسط spiderkiller [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
شما 101 امتیاز ; کسب نمودید؛ بنابراین جایگاه شما 13171 درمیان 47573 می باشد.نقل قول:
نوشته اصلی توسط H@kem [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
این امتاز منه ... dallliii
جالب بود ...
شما 131 امتیاز ; کسب نمودید؛ بنابراین جایگاه شما 7407 درمیان 47575 می باشد
شما 169 کاراکتر را در یک دقیقه تایپ کرید
نتیجه ی شما شامل 27 واژه صحیح و
همینطور 1واژه غلط می باشد
شما 186 امتیاز ; کسب نمودید؛ بنابراین جایگاه شما 2528 درمیان 48546 می باشد
شما 238 کاراکتر را در یک دقیقه تایپ کرید
نتیجه ی شما شامل 39 واژه صحیح و
همینطور 0واژه غلط می باشد
پکیج کامل «پـَـ نـَـ پـَـ»
سری اول
رفتم درمونگاه , منشیه میگه : مریض شمایید؟
گفتم پَـــ نَ پــَـَـَـــ من میکروبم , اومدم خودمو معرفی کنم
-----------------------------------------------------------------------------
دارم سبزی خورد می کنم ... دستم بریده ... میگم مامان چسب داری؟
میگه دستتو بریدی؟!
پَـــ نَ پــَـَـَـــ می خوام کارم تموم شد دوباره سبزیارو بچسبونم
-------------------------------------------------------------------------------
به دوستم زنگ زدم ميگم ماشينم روشن نميشه ميگه استارت ميزني روشن نميشه؟
میگم پَـــ نَ پَــــ وقتي ازش خواهش ميكنم روشن نميشه
-----------------------------------------------------------------------------------
به دوستم میگم خودکارو بده میگه چیزی میخوای بنویسی؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه زیر شلواری براش گرفتم میخوام ببینم اندازشه یا نه
----------------------------------------------------------------------------------------------
رفتم سم بخرم واسه سوسک یارو میگه میخواین سریع بمیره؟ میگم : پـَـــ نــه پـَـــ میخوام شکنجش کنم ازش اعتراف بگیرم!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
- رفتم آزمايش ادرار. يارو ميگه ادراره؟ ميگم: پـــ نه پـــــ سکنجبين برو کاهو بيار بزنيم توش بخوريم!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده ریچارد
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای بیایی تو ؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام ببینم اف ف سالمه یا نه
------------------------------------------------------------------------------------------------------
ساعت ۵-۴ صبح زنگ زده..گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم..میگه خواب بودی؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خونمون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟
میگه خط تلفن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه!
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
به مامانم میگم قوری کجاست؟ میگه میخوای چای بخوری؟!
پــَ نه پــــــَ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!
----------------------------------------------------------------------------------------
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ . . . پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه
------------------------------------------------------------------------------------------------------
مرغ عشقم مرده و درحالی که پاهاش روبه بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده میگه: اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمیچسبید گفتن بیای باهم بخوریم
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهیاس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن. مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کله صبحی رفیقم میخواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار
گفت واسه صبحونه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون
---------------------------------------------------------------------------------------------------
خواهرم از بیرون میاد خونه... میبینه پشت سیستمم... میگه کامپیوتر روشن کردی؟؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه...!
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
نون بربری خریدم همسایمون منو دیده میگه نون بربریه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ لپتاپ جدیدمه طرح بربری تولید شده
---------------------------------------------------------------
تو لباس فرم سربازی منو دیده میگه سربازی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم
---------------------------------------------------------------------------------
از بالا در دارم میام تو خونه بابام از راه رسید میگه باز تو کلید یادت رفت؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم آمادگی جسمانیمو تست میکنم امشب میخوایم بریم سرقت!!!
-------------------------------------------------------------------------------------------------
تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه، رفیقم اومده میگه داری تعمیرش میکنی؟
پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم!!
----------------------------------------------------------------------------------------------------
کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده:
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تو رستوران پیشخدمتو صدا کردم ... میگم آقا توی سوپ من مگس افتاده!
میگه مرده؟
پَ نه پَ هنوز زندست، داره شنا میکنه، صدات کردم بیایی نجاتش بدی !
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
یارو زده روح الله داداشی رو کشته، حالا گرفتنش میگه حالا چی میشه اعدامم میکنن؟؟
میگن پ نه پ میری مرحله بعد باید محراب فاطمی روهم بکشی ( خدا رحمتش کنه )
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه ...
یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم میخوای گاز بزنی؟
پَ نه پَ من میخوام لیس بزنم
-------------------------------------------------------------------------------
روی نیمکت توی پارک، روزنامه دستمه... اومده میگه... روزنامه میخونی؟
پَ نه پَ سبزی خریدم نمیدونم لای کدوم صفحه گذاشتم
-------------------------------------------------------------------------------------------
سوار تاکسی شدم رسیدیم سر خیابون گفتم مرسی آقا ...
می گه پیاده می شین؟
پَ نه پَ خواستم بین مسیر یه تشکر ناغافلی کرده باشم جو از سنگینی درآد
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم ...
مربیه میگه بچه رو میبریدش؟
پَ نه پَ همینجا میخورمش
-------------------------------------------
دارم کباب درست میکنم رو منقل و سیخای کبابو میگردونم ...
اومده خودشو لوس کرده با لحن بچه گونه میگه عشقم داری کباب درست میکنی؟
پَ نه پَ دارم فوتبال دستی بازی میکنم
-------------------------------------------------------------------------
رفتم تو آپارتمان دارم گوشت قربونی بین همسایه ها پخش میکنم ...
یارو میپرسه نذریه؟
پَ نه پَ با خود گوسفنده مشکل داشتیم کشتیمش !
----------------------------------------------------------------------------------
مگس نشسته رو برنج به خواهرم میگم: مگـــــــــــــــــس ... !
میگه بکشمش؟؟
پَ نه پَ زشته برنج خالی بخوره یکم خورشت بریز واسش
--------------------------------------------------------------------------------
به دوستم میگم دیشب تو کرمان یه پسره بنزین ریخته سرش خودشو تو خیابون اتیش زده...
میگه سوخت؟!
پَ نه پَ یه جون گرفت رفت مرحله بعد !!!
------------------------------------------------------------------------------
رفتم دفتر هواپیمایی میگم عجله دارم میشه پرواز امروز شیراز رو واسم چک کنید؟
میگه اگه جا داد بگیرم؟
پَ نه پَ نگیر بذار پر شه من فردام میام چک میکنم بخندیم
------------------------------------------------------------------------------------------
رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع تر...
میگه شمام دستشویی داری؟
پَ نه پَ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری ؟!
-----------------------------------------------------------------------------
دارم تو حياطمون موتورمو تعمير ميکنم به مامانم ميگم دستمال بيخودي داري؟ ميگه ميخواي موتورتو تميز کني؟
پـــ نــه پــــــ ميخوام هل هله کنان برم تو کوچه کردي برقصم.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
ميگم بابا... تصميمم رو گرفتم... مي خوام زن بگيرم... ميگه ميشناسيش؟ ميگم آره. ميگه مجرده؟
پـــ نــه پــــــ منتظرم شوهرش رضايت نامشو امضا کنه بريم خواستگاري
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
داشتم تلويزيون ميديدم بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعدش به من ميگه داشتي ميديدي؟؟؟!!!
پَـــ نَ پَـــ داشتم گرمش ميکردم تا شما بياي ببيني!!!!!
----------------------------------------------------------------------------------
به استاد ميگم لطفا كمكم كنيد دارم مشروط ميشم ميگه نمره ميخواي گفتم پَـــــ نَ پَــــــ... نظر شما رو در مورد مقدار و جنس خاكي كه بايد بريزم تو سرم ميخوام
قلب کاسانو زیرتیغ جراحان
باتوجه به اطلاعاتی که من از نظرجراحی قلب توسطدیدن فیلم های مستندجراحی قلب دارم این جراحی بایددرحالی که قلب کاسانومیتپه انجام بگیره که سخت ترین عمل جراحی ممکنه وحداقل 4 ساعت طول میکشه.
کاسانوبه زودی برخواهی گشت ای ستاره ی بزرگ.(حیف شدکه از رئال مادرید رفت اینم ازون ارهای عجیب باشگاه مابود)
حالا این ها ورزشکار حرفه ای هستند این طوری شدن وای به حال افراد معمولی tars::نقل قول:
نوشته اصلی توسط مورینیو... [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
این دلیل نمیشه که کسی ورزشکار باشه به بیماری قلبی دچارنشه. ورزشکاران حرفه ای هم به بیماری قلبی دچارمیشن.یه کشتی گیر روس بود که اسمشو یادم نمیاد تقریبا30 سال پیش کشتی میگرفت این کشتی گیر به قدری قلبش قوی بود که قلبش 38 تا دردقیقه میزد درحالی که قلب یه آدم عادی بین 52 الی 60 تادردقیقه میزنه.این کشتی گیرقلبی فوق الاده داشت اما دردوران میانسالی(شصت و خوردی) توسط یه عارضه ی قلبی دچارایست قلبی شد و فوت کرد. ورزشکاراهم دچاربیماری قلبی میشن اما خیلی کم یعنی تقریبا1/8 انسان های عادی .نقل قول:
نوشته اصلی توسط sina acm [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 4 MB[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 5.7 MB
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 3.7 MB
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 4.5 MB
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 3.8 MB
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 4.3 MB
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 4.1 MB
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید] 5.3 MB
انجمن دربی رتبه 13 را در رنکینگ پر بيننده ترين سايتها ی ایران داره ...
به لینک زیر برید خودتون میفهمین ...
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
بین سایت هایی که از وب گذر استفاده میکنندنقل قول:
نوشته اصلی توسط david7 [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
امیدوارم فسیل نباشه ...
برای اینکه نوشته زیرش رو بخونید رو عکس کلیک کنید و زوم کنید ...
دقت کردين ما ايرانيا
وقتي بچه هستيم ميگن بچه است، نميفهمه
وقتي نوجوان هستيم ميگن نوجوانه، نميفهمه
وقتي جوان هستيم ميگن جوون و خامه، نميفهمه
وقتي بزرگ ميشيم ميگن داره پير ميشه، نميفهمه
... وقتي هم پير هستيم ميگن پيره، حاليش نيست، نميفهمه
فقط وقتي ميميريم ميان سر قبرمون و ميگن
عجب انسان فهميده اي بود!mas:-
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد.
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيمالجثهاى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مىپرسم.
معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيدmas:-
بزرگترین اشتباه زندگیش بود که به رئال مادرید اومد .......... همش نیمکت نشینی ....... خودش هم اینو گفتهنقل قول:
نوشته اصلی توسط مورینیو... [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
چه باحال سایت گل جدیدا شده مخصوص لیگ آلمان :ajibeee: میگید نه خودتون ببینید :
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط feri71 [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
اره اتفاقا" منم امروز دیدیم . خیلی جا خوردم .tars::
ولی به نظرم با مشکل مواجه شدن . چون هر از گاهی یه مشکلی ازشون سر میزنه! اینم میتونه در نوع خودش جالب باشه!think::
نقل قول:
نوشته اصلی توسط feri71 [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mehrd@d [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
به نظر من میرسه احتمالا سایت گل دیگه سوژه نداشته فوتبال آلمان رو گیر آورده بهش گیر بده!!!:fek konam:
دوستانی که اهل بازی هستید یک سری به بازیفروشی ها بزنید ببینید battle field گیرتون میاد.من امروز به همه فروشنده ها که دوستام بودن گفتم میگن اگه دستت بگیرن 1 ملیون جریمه داره crying::- تازه میگفتن روزی چند بار میان میگن battle field داری؟ برای همین حتی اگه کسی رو هم بشناسن بهش نمیفروشن.واقعا عجب وضعی شده.تو تمام سری های کال اف انواع و اقسام فحش ها و جنگ ها و شکنجه ها رو حواله روس ها و چینی ها میکنن اونوقت فقط ما که یک ماموریت توی خاک ماست باید با این بازی اینطوری برخورد کنیم.حیف شد به نظر بازی فوقالعاده ای میومد
بازیش از نظر سیاسی مشکل داره و ضد ایرانیه ..... الان دیگه همه چیز ضد ایرانیه ........ فیلم ترانسفورمر 3 رو هم اگه دیده باشید صحنه ای جالبی داره mas:-نقل قول:
نوشته اصلی توسط spiderkiller [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
این battle field رو هم من نصب کردم اجرا نشد ظاهرا خیلی ها تو نصبش مشکل دارند