این شعرایی که من میزارم ،نوعی شعر به اسم موج نو،همه ی شعر و صرفا جهت زیاد صفحات و بالا رفتن تاپیک نیست.
فــرقـے نـــــدارد در کـــدام فــــصلِ ســـآلـــ ـ ـ بــاشــے
در آغــوشِ تــــ ـــو . . .
هــميشـه تــابـستــآن اسـتــــ ــ ـ ツ
نمایش نسخه قابل چاپ
این شعرایی که من میزارم ،نوعی شعر به اسم موج نو،همه ی شعر و صرفا جهت زیاد صفحات و بالا رفتن تاپیک نیست.
فــرقـے نـــــدارد در کـــدام فــــصلِ ســـآلـــ ـ ـ بــاشــے
در آغــوشِ تــــ ـــو . . .
هــميشـه تــابـستــآن اسـتــــ ــ ـ ツ
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue-star [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
دوست عزیز با تشکر از حضور شما در این تایپیک با ید به عرض تان برسانم که هر تایپیک قانون خودش را دارد لطفا قوانین را مطالعه بفرماید و منبعد در این تایپیک پاسخ پیغام پروفایل را ندهید پیام خصوصی و پیغام پروفایل را جهت پاسخ گویی گذاشتند نه کار دیگه. در صورت تکرار پست شما حذف خواهد شد.
قوانین تاپیک شب شعر:
1- از گذاشتن عکس و شکلک در پست ها خودداری کنید.
2- از گذاشتن پی در پی شعر و دادن پست پشت سرهم خودداری کنید. (پست پشت سرهم توسط مدیران پاك خواهد شد!)
3- هرپست فاقد شعر ، پست اسپم محسوب شده و پاک خواهد شد.
4- تشكر كردن ( پسندیده) با دادن پست اسپم محسوب شده و پاک خواهد شد.
5- هر كاربر در روز تا حداكثر 3 شعر مي توانند ارسال كنند.(شعر اضافي پاك ميشود)
6-لطفا از گذاشتن شعر های سیاسی و خلاف موازین جمهوری اسلامی ایران خود داری کنید
7. لطفا اشعاری که در حد 2 تا یا سه کلمه ای هستند را قرار ندهید.
یا علی مدد
این نامه ای اخرست!
پس ازان نامه ای وجود نخواهد داشت!
این واپسین ابر پر باران خاکستریست
که بر تو می بارد..
پس از ان دگر بارانی وجود نخواهد داشت!
اخرین نامه جنون است این!
اخرین سیاه مشق کودکی...
دیگر نه سادگی کودکی ام را به تماشا خواهی نشست
نه شکوه جنون را...
افسوس!!
ازاین به بعد در نامه های عاشقانه
نوشته های ابی نخواهی خواند!
دیگر در عذاب زایمان کلمات
حضور نخواهی داشت.....
شاه حاليه به هر کار دخالت دارد
خويش را کرده طرف با همه کس در هر کار
از رييس الوزراء تا به وکيل و به وزير
از مدير کل تا منشی و تا دفتر دار
همه با ميل شه آيند ز صندوق برون
شمر ذی الجوشن و خولی و سنان و مختار
پادشه تعزيه گردان شد و مجلس تکيه
گريه دارد به خدا اين روش ناهنجار
نيست پيدا که بود ملک به چه روی و اساس
نيست روشن که بود کار ز روی چه مدار
نيست مشروطه که قانون اساسی باشد
ضامن زندگی خلق و نگهبان ديار....
دیوان ملک الشعرا محمد تقی بهار
لعنت به من چه ساده دل سپردملعنت به من اگر واسش میمردم[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید][برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]لعنت به من چه ساده دل سپردملعنت به من اگر واسش میمردم[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید][برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]لعنت به اون کسی که عاشقم کردیکی بگه،یکی بگه که ماه من کی بودهمسبب گناه من کی بودهسهم من از نگاه تو همین بودعشق تو بدترین قسمت بهترین بودتو دل باروون منو عاشقم کردبین و زمین و آسمون ولم کرد[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]سهم تو آسمون و من زمین شدلعنت به من چه ساده دل سپردملعنت به من اگر واسش میمردم[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید][برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید][برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
به بهارستان افتاد مرا دوش عبور
جنتی دیدم بیحور و سراپای قصور
حوریان کرده رخ از فترت ایام دژم
قصرها یافته از فرقت احباب فتور
سر بسر یافته تبدیل به آیات عذاب
آنکجا بوده سراپای پر از آیت نور
ساحتی کایتی از روز سعادت بودی
گشته تاریکتر از تیره شبان دیجور
زیر هر گلبن او جمع هزاران عقرب
دور هر نوگل او گرد هزاران زنبور
بلبلش نوحهگر از فرقت مردان شریف
قمریاش مویهگر از مرگ وکیلان غیور
ملک الشعرا محمد تقی بهار
چنان زد آتشم با بي وفايي كه بيزارم دگر از آشنايي
زهر بيگانه اي بيگانه تر شد ميان ما خدا يا كن خدايي
مرا چون ناشناسان ديد و بگذشت كه ؟بگذشته است زين بي اعتنايي؟
چه كردم كه اينچنين بگريخت از من؟
چه ناموزون زد آهنگ جدايي! بر او دل بستم مو شد خصم جانم
روا بر من نبود اين ناروايي
نميدانند قدر يكدلي را گرفتاران درد خود نمايي
كشيدم آنچه از دست دلم بود زمن يا رب بگير اين با صفايي
همان بهتركه روز و شب از او دور بسوزم با نواي بينوايي
جفارا با وفا پاداش بخشند مقيمان حريم كبريايي
به سکوتم...
به قویترین سلاحم احترام بگذار!
طنینش را می شنوی...
وقتی حرفی نمیزنم
دسته کلید مطلای که به من داده ای
دری از درهای سنگی ات را باز نکرد...
تنهادروازه های زخم مرا گشود!
چرا میخواهی برایت نامه بنویسم
چرا میخواهی بانوشتن
مانندانسان عصرسنگ
دربرابرت برهنه شوم!
تنها نوشتن مرا برهنه میکند
وقتی حرف می زنم هنوز
پاره های از لباس هایم بر تنم می ماند
اما هنگام نوشتن رها وسبک می شوم
چون گنجشکی که وزن ندارد!
هنگام نوشتن
ازچنگ قانون جاذبه می گریزم!
سیاره ای چرخان می شوم
در مدار چشمانت....
خیال کردی دیگه بازیچه ام من
مثل عروسکی تو طا قچه ام من
اگه بری منو تنهام بذاری
شب و روز عروس گرد کوچه ام من
خیال کردی دیگه دیوونه میشم
مثل طفلی پر از بهونه میشم
مثل مجنون توی دشت و بیابون
دیگه آواره و بی خونه میشم
تو بارون اشک و التماسم تو قصه ی عشقم نمی مونی
خیال کردی به عشق تو اسیرم
یکی از این روزا واست میمیرم
خیال کردی دیگه بازی تمومه
بی تو آفتاب عمرم لب بومه
ولی به اون خدا که می پرستی
واسه تو عشق و عاشقی حرومه
دوباره باران گرفت
باران معشوقه ی من است!
به پیش بازش در مهتابی می ایستم
می گذارم صورتم را ولباس هایم رابشوید
اسفنج وار...
باران یعنی برگشتن هوای مه الود شیروانی های شاد!
باران یعنی قرارهای خیس!
باران یعنی توبرمیگردی....