فدراسيون آمار و تاريخ فوتبال جهان اعلام كرد؛
فدراسيون آمار و تاريخ فوتبال جهان اعلام كرد؛
حجازى و عابدزاده در رده ۱۳۴ و ۱۶۶ بهترين دروازه بانان جهان
دو بازيكن اسطوره اى فوتبال ايران در تازه ترين رده بندى بهترين دروازه بانان جهان در رتبه هاى ۱۳۴ و ۱۶۶ قرار گرفتند. در تازه ترين رده بندى بهترين دروازه بانان جهان كه براى مدتى طولانى دروازه خود را بسته نگه داشتند،
مرحوم ناصر حجازى در رده ۱۳۴ قرار گرفت.
وى كه در قبل و بعد از انقلاب اسلامى، مرد شماره يك تيم ملى ايران بود، در سال ۱۹۷۵ به عنوان سنگربان استقلال به مدت ۵ ماه (۸۳۷ دقيقه ) اجازه ورود هيچ توپى را به دروازه اش نداد.
در اين رده ايويكا كرالى، دروازه بان اسبق يوگسلاوى و عضو پيشين پارتيزان بلگراد با چهره فقيد كشورمان هم رتبه شده است.
همچنين احمدرضا عابدزاده، ديگر دروازه بان بزرگ تاريخ ايران در اين گزينش صاحب رده ۱۶۶ شد.
وى در سال ۱۹۹۵ به مدت ۸ ماه (۸۰۲ امتياز) درون دروزاه پرسپوليس سنگرش را از گل مصون نگه داشت.
در اين رتبه توماس توويدل (انگليس) و خوزه مندوزا ايسمونس (پرو) با وى هم رده هستند.در اين گزينش چند سنگربان شاغل در ادوار گذشته ليگ ايران نيز صاحب رده شده اند. رضا قفلساز، دروازه بان اسبق پاس تهران در سال ۱۹۷۳ به مدت ۳ ماه (۷۴۵ دقيقه) گلى دريافت نكرد. وى به همين دليل در پله ۲۴۵ جاى گرفته است. پاتريك بونر از ايرلند نيز با وى در اين رده شريك است.آرمناك پطروسيان، دروازه بان ارمنستانى پيشين سپاهان اصفهان در رده ۳۶۰ ( ۷۰۴ دقيقه) جاى گرفته است. وى در سال ۲۰۰۱ به مدت ۲ ماه مانع ورود هر گونه توپى شد.محمدرضا مهربانى دروازه بان پيشين برق شيراز نيز در پله ۴۰۵ جاى گرفته است. وى در سال ۱۹۹۷ به مدت ۴ ماه (۶۸۵ دقيقه) گل نخورد. در اين رده توماس جكسون (انگليس) ، آندريس فان ديك (هلند)، ليدو وييرى(ايتاليا) ، الحادرى (مصر) و آندجليكو دجوريچ (صربستان ) با وى هم رده هستند.همين سنگربان يك بار ديگر در سال ۱۹۹۲ به مدت ۴ ماه (۶۷۰ دقيقه) گل نخورد و در پله ۴۵۵ ايستاد.در اين فهرست
جرالدو پريرا دماتوس فيليو معروف به «مازاروپى» دروازه بان اسبق واسكودوگاما بهترين دروازه بان جهان محسوب مى شود. وى در سال ۱۹۷۷ به مدت ۴ ماه(۱۸۱۶ دقيقه ) اجازه ورود هيچ توپى را به سنگرش نداد.
پس از وى نواف خالد، دروازه بان كويتى القادسيه در سال گذشته ميلادى به مدت ۱۱ ماه (۱۴۵۳ دقيقه) هيچ گلى دريافت نكرد. از اين رو در رده دوم جاى گرفته است.
ثابت ال باطل ، سنگربان مصر در سال ۱۹۷۵ به مدت ۸ ماه (۱۴۴۲ امتياز) گل نخورد و در اين فهرست جهانى سوم شده است.
1 فایل پیوست
از یادها نخواهند رفت آنان که بر قلبها حکومت می کنند.
پاسخ : بحث و تبادل نظر در مورد بازی های استقلال در لیگ و جام حذفی 91-92
تصویر تاریخی از اسطوره دروازه بانی استقلال
تصویری که می بینید، عکسی کمتر دیده شده از ناصر حجازی اسطوره فقید فوتبال ایران است که به سالهای جنگ برمی گردد و زمانی که وی در زمین های خاکی و در نقش یک مهاجم فوتبال بازی می کرد.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
مرحوم حجازی در زمان بازیگری اش در تیم فوتبال شهباز نیز در نقش مهاجم و در بازی رسمی نیز به میدان رفته بود.
پاسخ : عاشقان ناصر خان حجازی ( عقاب آسیا )
بیاد اسطوره...
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
1 فایل پیوست
پاسخ : عاشقان ناصر خان حجازی ( عقاب آسیا )
.................................................. ...............
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
پاسخ : عاشقان ناصر خان حجازی ( عقاب آسیا )
یک روایت تلخ / حجازی اینگونه رفت...
ایران - فرازنیوز: وقتی برای بستن در بطری آب از تهرانی (کارمند باشگاه) کمک خواست, طاقت نیاوردم. از اتاق زدم بیرون. ...
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
به گزارش فرازنیوز(faraznews.com)، ناصر حجازی در اسلواکی به عنوان سرمربی دی استرادا مشغول به کار بود که دردی عجیب در پای چپش او را به دکتر کشاند. آدمی نبود که با هر کسالتی سراغ دکتر را بگیرد و زبان به گله و شکایت بگشاید.
اما دردی که از لگن شروع میشد و به پایین تیر میکشید، امانش را بریده بود. پزشکان در همان اسلواکی تشخیص خود را داده بودند و به اطرافیانش گفته بودند، اما خودش هنوز نمی دانست.
به توصیه آنها و با اصرار خشایار محسنی (مالک دی استرادا) به ایران آمد تا معاینات دقیق تری روی پایش بشود. میگفت: از سرمای اسلواکیه. این زمستان خیلی سرد بود. در زمین تمرین هم که باد میاد و به سرما زدگی پهلویم بی توجهی کردم. گاهی از درد شبها خوابم نمیبره و گاهی درد پایم رو فلج می کند. میگفت سیگارهم اذیتش میکند. دیگر نمیتواند دودش را تحمل کند و مدتی است آن را کنار گذاشته.
وقتی اینها را میگفت، چیزی پشت چشمهای آتیلا میلرزید، اما هرگز حرفی نمیزد. خشایار خیلی خصوصی ماجرا را به من گفت. حقیقت خیلی وحشتناک تر آن چیزی بود که تصورش را بشود، کرد. مردی که سالها با کت بلیزر، دست نیمه در جیب شلوار و نگاه سربالا به افق های دور، شکست ناپذیر و غرورانگیز جلوه میکرد، حالا در برابر دردی کهنه و زخمی «تازه سر باز کرده»، قامت خم میکرد.
چین های عمود بر ابروهایش، کم کم جای خود را به چین های موازی روی پیشانی اش داده بودند. هرگز نمیخواست سرش را خم کند و درد به ناچار کمرش را خم کرده بود.
وقتی در تهران روی تخت معاینه دراز کشید،دکتر خیلی زود همان چیزی را فهمید که همکاران اسلواکش تشخیص داده بودند. کبودی که از پشت قسمت چپ لگن شروع شده بود و به بالا و پایین گسترش یافته بود. پزشکان بستری شدن را تجویز کردند برای معاینات دقیق تر. اما خوابیدن برای اویی که سالها ایستاده بود، کاری دشوار می نمود.
وقتی که تشخیص ها جایی برای شبهه نگذاشت، خودش هم فهمیده بود که این دردِ جانکُش و قدیمی در پایش، آمده که از پای درآوردش.
تلفن «توفان» دوست قدیمی ناصرخان و بغضی که در گلویش بود روزها را غیرقابل تحملتر میکرد.
بیمارستان کسری... اولین بستری شدنش. آتیلا بیرون اشک میریخت و قبل از رفتن به اتاق آنها را پاک می کرد. آن روز وقتی آتیلا برای فرهاد تعریف کرد که دکترها حتی امید به زنده ماندنش تا 6 ماه آینده نمیدهند، چشمهایمان خیره به لب های او مانده بود. باورمان نمیشد که چه میگوید.
گفت که سرطان – این سرطان لعنتی – مدتهاست که در دلش جا خوش کرده. از تهران تا مشهد و تبریز و دونایسکا استردا همه جا با او بوده و ذره ذره در سکوت جانش را خورده است.
علی جباری، جواد قراب و اکبر کارگرجم هم خودشان را رساندند. باورشان نمیشد کسی که روزی پشت سرشان مثل شیر می ایستاد و نعره اش تا 18 قدم حریف همه را میلرزاند، حالا روی تخت سفید نای بلند شدن ندارد.
قلعه نویی از طریق دوستان مشترک تماس گرفت. میدانست حضورش میتواند باعث تنش هایی شود که برای حال حجازی خوب نیست.
باشگاه دی استرادا به او اطمینان داد که منتظر سلامتی اش می مانند. خشایار محسنی که خود در وین پزشکی خوانده، میدانست که تنها حفظ روحیه میتواند حجازی را بیشتر سرپا نگه دارد. بازیکنان و شاگردان اسلواکیایی و ایرانی اش برای پیام فرستادند و برای سلامتی اش دعا کردند. نامه سرآلکس فرگوسن که به کوشش جاوید فراهانی – یک خبرنگار ایرانی در لندن - از بیماری حجازی مطلع شد هم به او روحیه ای مضاعف بخشید.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
توصیه به شیمی درمانی بود. بعدها گفت که اگر به خودش بود، تن به شیمی درمانی هم نمیداد فقط بخاطر خانواده اش این کار را میکند و بعد تا مدتها به هیچ عکاسی اجازه نداد عکسش را بگیرد. میگفت دلش نمیخواهد چهره ی ای که دوستدارانش همواره از او را دیده اند، شکسته شود. میدانست که صلابت گذشته از تصویرش دور شده، از این رو آینه های خانه از او قایم میکردند.
اما ناصر دوباره بلند شد. دوباره کمر راست کرد. روحیه اش برگشت. چند دقیقه ای تا شروع بازی با الجزیره مانده بود به شدت درگیر مقدمات بازی بودیم. سایه اش در تاریک و روشن تونل پدیدار شد. آرام آرام از پیچ تونل پیچید. نحیف از رنج و درد شیمی درمانی. کلاه لبه دارپشمی به سرگذاشته بود و با کاپشن نیم تنه ای که هر دو مشکی بودند، یادآوری میکرد که هنوز خوشپوش ترین فوتبالی است که میشناسیم. انگار دلش برای روزهایی تنگ شده بود که در همین تونل خودش را گرم میکرد تا به زمین برود. تا آن 30 متر تا درِ رختکن را بیاید, حجازی جوان 4 بار رفت و برگشت این مسیر را استارت زده بود. ولی حالا سخت بود...
آمد تا یک بار دیگر روی نیمکت های چوبی توی آن رختکن های نمناک و کم نور بنشیند. دلش میخواست یک بار دیگر بوی نمی را که با بوی عرق تن بازیکن ها و عطر چمن تازه مخلوط شده به ریه های زخم خورده اش بکشد. یک بار دیگر... یا شاید آخرین بار...
آخرین بار که به باشگاه آمد موهای سرش درآمده بودند. کم پشت و کوتاه. دایم عطش داشت. بطری آب معدنی کوچکی که همراهش بود را به سختی حمل میکرد. میگفت این دستم بالا نمی آد. خیلی اذیتم میکنه. به دکتر گفتم حتی اگه شد عصبشو قطع کنه، قطع کنه که اقلا شبا بتونم بخوابم.
یاد اون صحنه افتادم که تو جام جهانی آرژانتین از درد کتف اخمهایش توی هم میرود. اما باز هم ادامه میدهد...
در تمام این سالها که از نزدیک میشناختمش حجازی برای من اسطوره نبود، چون اسطوره ها دست نیافتنی هستند؛ او انسانی بود مثل ما که روح سرکش و بزرگی داشت.
وقتی برای بستن در بطری آب از تهرانی (کارمند باشگاه) کمک خواست, طاقت نیاوردم. از اتاق زدم بیرون. باورم نمیشد. این همون ناصر خانه که با ضرب دستش توپ پشت خط وسط زمین پایین میومد، حالا حتی در پلاستیکی بطری آب هم براش بد قلقی میکنه؟
دیوانه کننده بود، اما نمیشد چیزی گفت. وقتی خودش گفت: «من که میدونم امروز فردا رفتنی ام، گفتم اقلا حرف دل مردم رو بزنم و برم...» حتی سکوت بی انتهای حاضرین هم نمیتوانست از سنگینی فضا کم کند.
خودش سکوت را شکست و گفت: میخوام برم بالا، اگه میشه بیاین در این آسانسور رو باز کنین که خیلی سنگینه.
یکی از همکاران پیشقدم شد تا همراهیش کند. آخرین بار بود که دیدمش، خداحافظی کردیم در را بستم و آسانسور بالا رفت... بالای بالای بالا...
پاسخ : عاشقان ناصر خان حجازی ( عقاب آسیا )
۲ سال از مرگ عقاب پرکشیده آسیا گذشت
مرحوم حجازی: من و پروین محبوب مردمیم، چون به جوانان بها میدهیم
عقاب پرکشیده آسیا که هیچگاه به وی مجال هدایت تیم ملی ایران داده نشد میگفت: مردم من و پروین را به این خاطر خیلی دوست دارند و محبوبیم که به جوانان فرصت خودنمایی میدهیم.
به گزارش [برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]، دوم خرداد (فردا) سالگرد درگذشت اسطورهای از فوتبال ایران است که در دوران حیات خویش به صراحت لهجه در گفتار مشهور بود و همواره تلاش داشت در نهایت ادب و احترام، انتقادات را بر زبان آورد و اهل ملاحظهکاری و سیاسی بازی نباشد.
همان چهرهای که در دوران جوانی خیلی زود توسط رایکوف به عنوان پدیده دروازهبانی ایران کشف شد، با سنی کم به تیم ملی آورده شد تا مدارج ترقی را با حضور در مسابقات متعدد ملی و باشگاهی بپیماید.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
او حتی در دوران مربیگری نیز افتخارات قابل توجهی کسب کرد. حجازی که خود در سنی کم، دیده شد و مجال خودنمایی یافت، در زمانی که مربیگری کرد، کاشف استعدادهای بزرگی شد که علی دایی، رحمان رضایی از این جمله بودهاند.
دو سال قبل، ساعت 10:55 صبح روز دوشنبه 2 خرداد سال 1390 در بیمارستان کسری تهران، غوغایی بپا شد. حجازی، این عقاب اسیر بیماری شده فوتبال آسیا که نزدیک به 18 ماه از سرطان ریه رنج میبرد، چشم از جهان فرو بست و فوتبال ایران را تنها گذاشت.
اسطورهای که به خاطر صریح و رک بودن، نزد هواداران فوتبال کشور محبوبیت کسب کرد، حتی در دوران بیماری خویش نیز همچون گذشته رفتار کرد و بیش از پیش دل دوستداران واقعی ورزش را به دست آورد تا تاریخ سهشنبه 3 خرداد، مراسم تشیع پیکرش، در ورزشگاه آزادی و بهشت زهرا، در عین تلخی، به یکی از فراموشنشدنیترین روزهای مهم ورزش ایران تبدیل شود.
*حجازی که بود؟
حجازی، عقاب 185 سانتیمتری آسیا 23 آذر سال 1328 در خانوادهای با 4 خواهر و یک برادر در خیابان آریانا سابق و مالکاشتر امروزی چشم به جهان با اصلیتی آذری گشود.
پس از گذراندن دوره دبستان در مدرسه هخامنش دوره دبیرستان
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
در مدرسههای ابومسلم، سعادت، سینا، سهند و شرق، شور و شوق فراوان خود را به ورزش در فوتبال و بسکتبال نشان داد. وقتی در دبیرستان ابومسلم درس میخواند، در پست گوش راست و دروازهبانی بازی میکرد. همچنین در تیم بسکتبال این مدرسه نیز حضور داشت.
وی در مصاحبههایش با رسانههای کشور بارها از دوران نوجوانی و جوانی به عنوان ایامی که در شکلگیری دوران حرفهای اش در ورزش نقش داشتند، یاد کرد. در یکی از همین گفتوگوها گفت:
فوتبال را فقط به صورت تفریحی دنبال میکردم. رشته اصلی من بسکتبال بود. حتی برای تیم جوانان بسکتبال ایران هم انتخاب شدم. ماجرا از اینجا شروع شد که روزی با دوستان به تماشای بازی آموزشگاهی که تیم مدرسه ما هم در آن شرکت داشت رفتیم. در همان روز دروازهبان تیم مدرسه ما آسیب دید. مربی تیم مرا صدا زد و گفت ناصر بیا درون دروازه بایست من هم گفتم آقا اصلاً من نمیتوانم. من فقط گاه و بیگاه فوتبال بازی میکنم آن در زمین و نه دروازهبانی! مربی دست بردار نبود و میگفت تو قد بلند داری و بسکتبالیست هم بودی حتماً میتوانی چند توپ هوایی رو بگیری. خلاصه با اصرار مربی و با ترس و لرز و دلهره رفتم درون دروازه. آن روز برای من یک روز به یاد ماندنی و خاطرهانگیز است. خودم هم باورم نمیشد که چرا با وجود آنکه برای اولین بار درون دروازه ایستاده بودم ، اینقدر خوب توپ میگرفتم. بازی که تمام شد همه تماشاگرانی که برای دیدن مسابقه آماده بودن تشویقم کردند.
*توجه به تحصیلات دانشگاهی در کنار ورزش
اسطوره فوتبال ایران در کنار ورزش از تحصیل هم غافل نبود. در دورانی که بخش قابل توجهی از ورزشکاران کشور در کنار پرداختن به آمادهسازی جسم و فعالیتهای ورزشی، تلاش و تکاپوی زیادی نیز در عرصه ورزش نیز داشتند، او در سال 1350 وارد مدرسه عالی ترجمه شد و لیسانس زبان انگلیسی گرفت.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
در ایام جوانی و دوران فعالیتهای مربیگری، از معدود مربیان ایرانی بود که در کنفرانس های مطبوعاتی با رسانههای خارجی، بدون مترجم حضور مییافت و در گفتوگو با خبرنگاران خارجی، نقطه نظر خویش را عنوان میکرد.
برخورداری از این قابلیت به او کمک زیادی کرد تا در دوران بازیگری، امکان راهیابی به تیم منچستریونایتد انگلیس و محمدان بنگلادش را پیدا کند.
در ایام مربیگری نیز او با تسلط به انگلیسی، تیم محمدان بنگلادش را هدایت کرد و در مقاطعی نیز مذاکراتی برای همکاری در ممالکی همچون امارات متحده عربی و چین را انجام داد.
حجازی که خود در 2 عرصه ورزش و تحصیلات،چهره ای موفق بود، همین رویه را نیز در خانواده خویش تعمیم داد تا جایی که آتیلا و آتوسا، 2 فرزندش در زمینه تحصیلات و ورزش به مدارج قابل توجهی رسیدند.
*شروع فعالیت عقاب
فعالیت جدی و اساسی عقاب پرکشیده فوتبال ایران و آسیا، در اصل از تیم نادر در دسته دوم باشگاههای تهران آغاز شد. او در اواخر دهه 40 از طریق همین تیم به تیم ملی جوانان و تیم ملی بزرگسالان رسید. در سال 1348 به استقلال (تاج سابق) پیوست و در همان سال اول، قهرمانی جام باشگاههای آسیا و لیگ ایران (جام تخت جمشید) به دست آورد.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
وی تا پایان دوران ورزشی خود به عنوان بازیکن، به جز یک مقطع کوتاه در سال 1356 که برای تیم شهباز بازی کرد، عضو استقلال بود با این تیم قهرمانی لیگ، جام باشگاههای تهران، جام حذفی و جام باشگاههای آسیا را کسب کرد.
حجازی اولین بازی ملی خود را در 22 شهریور 1348 در آنکارا مقابل تیم ملی پاکستان انجام داد که ایران 4 بر 2 پیروز شد. آخرین بازی ملی او نیز در سال 1359 و در بازی ایران و کویت انجام گرفت و بعد از آن به دلیل قانون عجیبی به نام «قانون 29 سالهها» در شرایطی که تازه 30 ساله شده و در اوج توانمندیهای دروازهبانی بود، از ادامه همکاری با تیم ملی بازماند.
به این ترتیب شمار بازیهای ملیاش در عدد 62 ثابت باقی ماند. او در مدتی بالغ بر 11 سال حضور 2 قهرمانی آسیا در جام ملتهای 1972 و 1976 و یک عنوان قهرمانی بازیهای آسیایی 1974 را کسب کرد.
در جام جهانی 1978 آرژانتین مقابل هلند، اسکاتلند و پرو سنگربان ایران بود و در المپیک 1972 نیز حضور داشت.
در مورد این چهره اسطورهای نکات قابل ذکر زیاد است. نکاتی که تاکنون در رسانههای گوناگون کشور به آن اشاره شده است. اما 2 مورد کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
حجازی در سال 1356 که برای یک مقطع کوتاه از استقلال دور شد و در تیم شهباز فعالیت کرد، حتی به عنوان بازیکن داخل میدان و نه در درون دروازه، درخشید و حتی گل نیز زد.
همین توانمندی بالای او بود که در برخی از پیکارهای دوستانه دوران بازنشستگی، علاوه بر دروازهبانی، به عنوان هافبک یا مهاجم به میدان میآمد.
نکته دیگر شور و شوق فراوانش برای تصدی پست سرمربیگری تیم ملی فوتبال ایران بود که با وجود حضور در تیمهای محمدان بنگلادش، شهرداری کرمان، بانک تجارت ، سپاهان، اسقلال (2 دوره)، ذوب آهن اصفهان، استقلال رشت، ماشین سازی تبریز، استقلال اهواز، نساجی قائمشهر، داشتن کارنامهای روشن در عرصه مربیگری و تجارب ارزشمند بینالمللی، هیچگاه به آرزویاش برای هدایت تیم ملی نرسید و در مصاحبههایش نیز به آن اذعان داشت.
*یک مصاحبه منتشرشده
حجازی در دوران ورزشی و مربیگریاش، بارها و بارها با رسانهها گفتوگو کرد. حتی برخی از مصاحبههای منتشرنشدهاش پس از فوت وی، منتشر شدند. اما یکی از گفتوگوهای بیادماندنیاش در سال 1999 زمانی که هدایت استقلال را برعهده داشت و تیم پرطرفدار ایران و آسیا را تا فینال لیگ قهرمانان هدایت کرد، با مجله ماهیانه فوتبال آسیا متعلق به ای.اف.سی، انجام داد. گفتوگویی که در رسانههای داخلی ترجمه نشد و انعکاس نیافت.
با این حال در آن مصاحبه به نکاتی اشاره کرد که قابل تامل هستند.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
در آن گپ و گفت دروازهبان دوم قرن قاره به گزارشگر نشریه آسیا گفت:
اگر زمان جوانی امکان ادامه فعالیت با تیم ملی را پیدا میکردم، حتم دارم بهترین بازیکن قاره میشدم. فقط 29 سال داشتم که به خاطر یکسری مسائل پیش آمده، امکان ادامه فعالیت با تیم ملی را نیافتم. هنگام وقوع انقلاب اسلامی، پیشنهاد همکاری با تیم منچستریونایتد را داشتم. از طرف این تیم بزرگ انگلیسی به تمریناتاش دعوت شدم که برایش بازی بازی کنم. حدود یک ماه در تمرینات منچستریها بودم. در دیداری که بازیکنان ذخیره یونایتد حضور داشتم، مقابل استوکسیتی حتی بازی کردم و نظر «دیو $$$تون»که آن موقع سکان هدایت منیونایتد را در اختیار داشت، جلب کردم. آنها میخواستند 2، 3 ماه بمانم و بعد با من قرارداد حرفهای منعقد کنند. اما به علت وقوع انقلاب و تغییر و تحولات گسترده در کشور، فدراسیون فوتبال ایران هنوز شکل نگرفته بود و کسی نبود که پاسخگو باشد و مسائل را رسیدگی کند. به همین دلیل فرصت عقد قرارداد با یونایتدها را از دست دادم. چون این باشگاه حرفهای بود و نمیتوانست منتظر بماند. به این دلیل آنها رفتند و با «گری بیلی» به جای من قرارداد بستند. من هم به خاطر نبود فدراسیون و در نتیجه نگرفتن کارت ای.تی.سی بینالمللی، بدشانسی آوردم. دیو $$$تون در آن مقطع به من گفت به دروازهبان با تجربهای مثل من نیاز مبرم دارند ولی نمیتوانند معطل بمانند. این از بخت نامساعد من بود که با وجود شور و اشتیاق فراوانی که برای حضور در منچستر داشتم و از نظر فنی مورد قبول بودم، اما تنها به خاطر نداشتن کارت آی.تی.سی امکان عقدقرارداد نیافتم.
*حفظ دوستی با بزرگان منچستر
حجازی افزود:در جام جهانی 1978 ما مقابل هلند، اسکاتلند و پرو بازی کردیم. در تیم اسکاتلند بازیکنانی از تیم منچستریونایتد مثل «لو مکاری» و «گوردن مککویین»حضور داشتند. این 2 از من در زمان بازی در جام جهانی شناخت داشتند. وقتی که در تمرینات منچستریونایتد حاضر شدم، این دو بازیکن مرا در جام جهانی به یاد داشتند و با من صمیمی شدند. آنقدر صمیمی بودند که باورکردنی نبود. حتی موقعیکه به ناچار از منچستر به کشور بازگشتم، مرتب از طریق تلفن و نامه، با من در تماس بوده و جویای حالم میشدند. با همه محبتی که اینگونه بازیکنان یونایتد به من داشتند،واقعا دلم میخواست در آنجا میماندم، بازی میکردم و باعث افتخار میشدم. اما این از بخت بد من بود که به خاطر نابسامانی فدراسیون، مجوز امضا قرارداد نگیرم. با این حال ارتباطم حتی پس از گذشت حدود 3 دهه با آن بازیکنان، به خصوص ری ویلیکینز (مربی امروزی )قطع نشده است.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
*فوتبال قدیم و حال
در آن مصاحبه اسطوره ایران از نظر فنی فوتبال آن دوره و عصر جدید را با هم نیز مقایسه کرد. وی عنوان کرد: دوستیها من و منچستریها باقی ماند. اما فوتبال تغییر کرد. در آن دوران فوتبالی، سرعت نداشت. اما اکنون به سبب شرایط جسمانی خوب بازیکنان، فوتبالی با سرعت و شتاب خوبی انجام میشود. از این جهت است که اکنون فوتبال ابعاد بسیار پیچیدهتری به خود گرفته، پیچیده برای مربی و بازیکن. البته اگر حق انتخاب داشتم و میخواستم بین فوتبال امروز و گذشته، یکی را برای بازی انتخاب کنم، فوتبال کنونی را برمیگزیدم. من این فوتبال را ترجیح میدهم. در کنار تمام ویژگیهای خوب فنی، امکانات مالی خوبی اکنون وجود دارد. در آن زمانی که ما بازی میکردیم، حتی پول لباس و کفش را خودمان میپرداختیم. اما اکنون بازیکنان حمایت خوبی میشوند. در گذشته بازیکنی مثل من درآمد بسیار ناچیزی از فوتبال داشت و به من و امثال من، آماتور گفته میشد. هر چند که شغل من، فوتبال بود.
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]
*جام جهانی ، هدف همه است
در مصاحبه با مجله کنفدراسیون، مرحوم حجازی از رویای حضور در جام جهانی نیز حرف به میان آورد. او گفت: در این دنیا، اگر از هر بازیکنی سئوال کنید و در مورد جام جهانی بپرسید، از علاقهاش برای راهیابی به جام جهانی و بازی در این تورنمنت حرف میزند. فرقی نمی کند حرفه ای باشد یا آماتور، دسته اولی باشد یا دسته سومی. همه و همه آرزوی حضور در این آوردگاه جهانی را دارند. جام جهانی 1978 اولین دورهای بود که تیم ملی ایران به این مسابقات بسیار مهم و ارزشمند راه یافت. ما باید با غولهای مثل هلند، اسکاتلند و پرو بازی میکردیم. در وهله نخست خیلی خوشحال بودیم که به این مسابقات راه پیدا کرده بودیم. خود را مقابل هلند میدیدیم که در جام جهانی 1974 نایب قهرمان شده بود و میخواست در جام جهانی 1978 تلافی ناکامی اش را در فینال جام جهانی قبلی ، با کسب مقام نخست بکند. دیدید که در آن جام نیز تا فینال پیش آمد و نایب قهرمان شد. در مقابل چون اولین تجربه حضور ایران در این مسابقات نیز بود، نگرانی نیز داشتیم. اکنون (منظور جام جهانی 1998 فرانسه) برای دومین مرتبه برای این مسابقات انتخاب شدیم. دیدید که نسبت به آن دوره،بهتر کار کردیم چرا که تجربه بیشتری داشتیم. با این حضور ایران نشان داد که در فوتبال در حال پیشرفت است و صاحب بازیکنان با استعداد خیلی زیادی نیز است که میتوانند از بازیکنانی مثل من که در تیم کشورمان در جام جهانی 1978 بودند، کسب تجربه کنند. متاسفانه اکنون معضل بزرگ ما، نداشتن یکسری امکانات استاندارد است. به عنوان نمون زمینهای خوب نداریم در حالیکه کشورهای آسیایی مثل کرهجنوبی، عربستان و ژاپن از این نظر جلوتر از ما هستند.
*سبک مربیگری مرحوم حجازی
بازیکن و مربی بزرگ فوت شده کشورمان در این مصاحبه همچنین در مورد سبک و روش مربیگریاش نیز حرفهایی به میان آورد. او عنوان کرد: من همیشه به شاگردانم میگویم بازیکن میتواند صاحب نام و آوازه باشد. اما آوازه و نام در زمین، فوتبال بازی نمیکنند. اگر شماها صاحب نام و آوازه هستید، باید در زمین به خاطر حفظ و افزایش اعتبارتان در دل هواداران، با تمام وجود بازی کنید. اگر این کار را انجام ندهید، از بین خواهید رفت. البته من خودم به عنوان مربی در کل ترجیح میدهم با بازیکنان جوان همکاری کنم. آنها شاید از نظر فنی در حد و اندازههای بازیکنان بزرگ نباشند، اما چون انگیزه فراوان دارند و میخواهند پیروز شوند، با تمام وجود در زمین بازی می کنند و دستورات مربی را مد نظر دارند. با توجه به این اصل حتی میبینید که دستیاران جوانی هم داشتهام که همه با استعداد هستند و میتوانند در آینده مربیان خوبی برای ایران شوند. به این اصل باور دارم که تا حد امکان به جوانان باید فرصت داد تا قابلیتهای خود را نمایان سازند. فکر میکنم این رویه حتی باعث خشنودی تماشاگر نیز میشود. این نکته درست که ما مربیان وقتی روی نیمکت مینشینیم، فشار زیادی برای کسب نتیجه هم باید تحمل کنیم. ام اگر میبینید چهرههای مثل من و علی پروین محبوب هستیم و مردم ما را خیلی بیشتر از مربیان دیگر دوست دارند، یک دلیل عمدهاش این است که به جوانان نیز فرصت مجال و خودنمایی میدهیم.
1 فایل پیوست
پاسخ : عاشقان ناصر خان حجازی ( عقاب آسیا )
قول و قرار ناصر خان با خدا !!!
روزی که از بیمارستان مرخص شدم پزشکان به خانواده ام گفتند بهتر است تا بهبودی کامل روی ویلچیر بنشینم اما من قبول نکردم ، گفتم از خدا خواسته ام روی پای خودم بایستم و تا جان در بدن دارم ،همین کار را می کنم .آتیلا که دید حریفم نمی شود مادرش را واسطه کرد اما به نازی جان هم گفتم ببین هر کاری از من می خواهی انجام میدهم اما این یکی را از من نخواه...گفتم اگر فکر میکنی نمی توانم روی پای خودم راه بروم ، من را برگردان بیمارستان ، حاضرم بازهم روی تخت بخوابم و از جایم بلند نشوم اما حاضر نیستم روی صندلی چرخدار باشم . به هر حال این بار دوستان عزیز واسطه شدند و گفتند ناصر دکتر توصیه کرده و باید قبول کنی ...دیدم حریف آنها نمی شوم ، آمدند به زور از روی تخت بلندم کنند و من را روی ویلچیر بنشانند، زیر لب به خدا گفتم ،خدایا من که چیزی از تو نخواستم ، اینها دلسوز من هستند اما جریان قول و قرار من و تو را خبر ندارند که من از تو خواستم تا روز آخر عمر روی پای خود م راه بروم. خدایا نگذار این قول و قرار بشکند ، نگذار روی صندلی چرخدار تحقیر شوم. باور نمی کنید اما داشتم همین راز و نیاز می کردم که دیدم پاهایم مثل سنگ شد و صاف سر جای خودم ایستادم و دوستانم هر کاری کردند ، نتواستند پاهایم را از زانو خم کنند ، وقتی دیدم پاهایم خم نمی شود ، گفتم دیدید خدا نمی خواهد من روی صندلی چرخدار بنشینم ، دیدید دوست ندارد عزتی که به من ارزانی داشته را پس بگیرد ....دوستان همه معذرت خواهی کردند و من هم با پای خودم پایین آمدم و رفتم داخل پارک نشستم ، وقتی اطرافم خلوت شد ، زدم زیر گریه و گفتم خدایا شکر به درگاهت ، خدایا عظمت تو را شکر...خدایا شکرت که عزت بنده خودت را حفظ کردی.......
[برای مشاهده لینک ها شما باید عضو سایت باشید برای عضویت در سایت بر روی اینجا کلیک بکنید]