PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شب شعر



صفحه ها : [1] 2

ALEX-ss
03-23-2012, 18:12
به نام خدا

سلام به تمام دوستان گلم و سلام مخصوص خدمت مدیریت محترم که لطف کردند و اجازه دادند که من این تاپیک و ایجاد کنم

دوستان همان طور که توضیح دادم در پست های قبلی فرهنگ و ورزش مکمل هم هستند و رشد دهنده هر باشگاه فرهنگی و ورزشی یا انجمن های فرهنگی و ورزشی ادبیات غنی هستش و از آن جهت که ایرانیان طبع شعر بسیار غنی دارند و ریشه بسیار قدیمی در تاریخ ایران دارد
با نظر مدیریت محترم این قدم رو در جهت رشد و ارتقا انجمن برداشتیم.

شاد و پیروز باشید


قوانین تاپیک شب شعر:

1- از گذاشتن عکس و شکلک در پست ها خودداری کنید.

2- از گذاشتن پی در پی شعر و دادن پست پشت سرهم خودداری کنید. (پست پشت سرهم توسط مدیران پاك خواهد شد!)

3- هرپست فاقد شعر ، پست اسپم محسوب شده و پاک خواهد شد.

4- تشكر كردن ( پسندیده) با دادن پست اسپم محسوب شده و پاک خواهد شد.

5- هر كاربر در روز تا حداكثر 3 شعر مي توانند ارسال كنند.(شعر اضافي پاك ميشود)

6-لطفا از گذاشتن شعر های سیاسی و خلاف موازین جمهوری اسلامی ایران خود داری کنید

7. لطفا اشعاری که در حد 2 تا یا سه کلمه ای و بلعکس را قرار ندهید.

ALEX-ss
03-23-2012, 18:15
1.


در این واپسین لحظه های غریب، دلم از هوای تو دم می زند



برای دمی با تو بودن دلم، به اجبار حرف از غزل می زند
در این لحظه هایی که در هر نفس، سرود خداحافظی خوانده ای
دل من برای وصال تو باز، نت عشق را یک نفس می زند
پس از آن همه آشنایی کنون، نگاهم به پیش تو بیگانه است
وگرنه چرا این نگاهت هنوز،در عشق رارنگ شب می زند؟
میان هجوم ورق های من، مرور خط شعر تو خوش تر است
"ولی دردلم حس پیچیده ایست،که انگارچشمت کلک می زند"
من از قافیه، وزن، آهنگ، شعر، به جز عشق چیزی نفهمیده ام
که در متن اشعار بی وزن من، غروب نگاهت قدم می زند
تو را ای غریبه و ای آشنا، دوباره سه باره ورق می زنم
که زنجیر این فاصله بین ما، درون دلم زنگ غم می زند

Arman.Leo
03-23-2012, 18:28
خسته ام از آرزو ها، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری

حظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی، زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین

سقف های سرد و سنگین، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته، چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده، میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم:

شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزو ها

خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری

amir-97
03-23-2012, 18:34
اگر آن ترک شیرازی بـه دسـت آرد دل ما را ... بـه خال هـندویش بخشم سمرقند و بـخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافـت ... کـنار آب رکـن آباد و گلگـشـت مـصـلا را

فـغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شـهرآشوب ... چـنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغـما را

ز عشـق ناتـمام ما جمال یار مستغنی اسـت ... بـه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم ... کـه عـشـق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشـنام فرمایی و گر نـفرین دعا گویم ... جواب تـلـخ می‌زیبد لـب لعـل شـکرخا را

نصیحـت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند ... جوانان سـعادتـمـند پـند پیر دانا را

حدیث از مـطرب و می گو و راز دهر کـمـتر جو ... کـه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافـظ ... کـه بر نـظـم تو افـشاند فلک عـقد ثریا را

Arman.Leo
03-23-2012, 18:42
بی تو، مهتاب شبی ، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید :
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه، محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید ، تو به من گفتی : از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن ،
آب ، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،
باش فردا ، که دلت با دگران است !

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم : حذر از عشق !؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم
نتوانم

روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم ...

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم ، نتوانم !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت ...
اشک در چشم تو لرزید ،
ماه بر عشق تو خندید !

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !

amir-97
03-23-2012, 18:55
دل می‌رود ز دستـم صاحـب دلان خدا را ... دردا کـه راز پنـهان خواهد شد آشـکارا

کشـتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز ... باشد کـه بازبینیم دیدار آشـنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افـسون ... نیکی بـه جای یاران فرصـت شـمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبـل ... هات الـصـبوح هـبوا یا ایها الـسـکارا

ای صاحـب کرامـت شکرانـه سلامـت ... روزی تـفـقدی کـن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است ... با دوسـتان مروت با دشـمـنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند ... گر تو نمی‌پسـندی تـغییر کـن قـضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثـش خواند ... اشـهی لـنا و احـلی من قبله الـعذارا

هنـگام تنگدستی در عیش کوش و مستی ... کاین کیمیای هسـتی قارون کـند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد ... دلـبر کـه در کف او موم است سنگ خارا

آیینـه سـکـندر جام می اسـت بنـگر ... تا بر تو عرضـه دارد احوال مـلـک دارا

خوبان پارسی گو بـخـشـندگان عـمرند ... ساقی بده بـشارت رندان پارسا را

حافـظ بـه خود نپوشید این خرقه می آلود ... ای شیخ پاکدامـن مـعذور دار ما را

Fc Bayern München
03-23-2012, 18:55
.. در حیرتم از مرام این مردم پست ..
.. این طایفه ی زنده کش مرده پرست ..
.. تا هست به ذلت بكشندش ز جفا ..
.. تا رفت به عزت ببرندش سر دست ..

David7
03-23-2012, 20:21
نه هوای تازه و نه لباس نو میخوام

هفت سین من تویی من فقط تورو میخوام

دلم امشب از خدا جز تو هیچ چی نمیخواد

کاش یکی ما دوتا رو باهم آشتی میداد

Prince.L.M
03-23-2012, 21:27
هنوز عادت به تنهایی ندارم
باید هرجوریه طاقت بیارم
اسیرم بین عشق و بی خیالی
چه دنیای غریبی بی تو دارم
میترسم توی تنهایی بمیرم
کمک کن تا دوباره جون بگیرم
یه وقتایی به من نزدیک تر شو
دارم حس میکنم از دست میرم
نمی ترسی ببینی برای دیدن تو
یه روز از درد دلتنگی بمیرم
تو که باشی کنارم میخوام دنیا نباشه
تو دستای تو آرامش بگیرم
بگو سهم من از تو چی بوده غیر از این تب
کی رو دارم به جز تنهایی امشب
میخوام امشب بیفته به پای تو غرورم
نمی تونم ببینم از تو دورم
دارم تاوان دلتنگی مو میدم
کنار تو به آرامش رسیدم
بیا دنیامو زیبا کن دوباره
خدایا از تو زیبـــاتر ندیدم

Arman.Leo
03-23-2012, 21:37
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

ibrahim
03-23-2012, 23:45
بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را

زبان سوسن از ساقی کرامت‌های مستان گفت
شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را

ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل
چو دید از لاله کوهی که جام آورد مستان را

ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی
چه حیلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را

سقاهم ربهم خوردند و نام و ننگ گم کردند
چو آمد نامه ساقی چه نام آورد مستان را

درون مجمر دل‌ها سپند و عود می‌سوزد
که سرمای فراق او زکام آورد مستان را

درآ در گلشن باقی برآ بر بام کان ساقی
ز پنهان خانه غیبی پیام آورد مستان را

چو خوبان حله پوشیدند درآ در باغ و پس بنگر
که ساقی هر چه درباید تمام آورد مستان را

که جان‌ها را بهار آورد و ما را روی یار آورد
ببین کز جمله دولت‌ها کدام آورد مستان را

ز شمس الدین تبریزی به ناگه ساقی دولت
به جام خاص سلطانی مدام آورد مستان را

مولانا

mortezarm
03-24-2012, 00:04
تصور کن
Imagine

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته
Imagine! Even if it is hard to imagine

جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخت خوشبخته
A world where each person is truly fortunate

جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست
Imagine a world where money race, and power have no place

جواب همصدایی ها پلیس ضد شورش نیست
A world where riot police is not the answer to the calls for unity


نه بمب هسته ای داره نه بمب افکن نه خمپاره
A world with no nuclear bombs, no artillery, and no bombardments

دیگه هیچ بچه ای پاشو روی مین جا نمیزاره
A world where no child will leave his legs on land mines

همه آزاد آزادن
Everybody free, totally free

همه بی درد بی دردن
No one in pain, no pain

تو روزنامه نمی خونی
You wouldn't read in newspapers that

نهنگا خودکشی کردن
Such and such person committed suicide

جهانی رو تصور کن بدون نفرت و باروت
Imagine a world with no hatred, no gunpowder

بدون ظلم خودکامه بدون وحشت و تابوت
No cruelty of arrogant, no fear, no coffin

جهانی رو تصور کن پر از لبخند و آزادی
Imagine a world filled with smile and freedom

لبالب از گل و بوسه پر از تکرار آبادی
Full of flowers and kisses! Filled with up growing improvements

تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه
Imagine! Even if it is a crime to imagine so

اگه با بردن اسمش گلو پر میشه از سرمه
Even if you'd lay down your life on this

تصور کن جهانی رو که توش زندان یه افسانه س
Imagine a world where prison does not exist in reality

تمام جنگای دنیا شدن مشمول آتش بس
Where all wars of the world are included in The Ceasefire Treaty

کسی آقای عالم نیست
A world where nobody is ‘The Boss' of the world

برابر با همن مردم
People are all equal

دیگه سهم هر انسانه
Then each person will have an equal share in

تن هر دونه گندم
Each single seed of wheat

بدون مرز و محدوده
No border, no boundaries

وطن یعنی همه دنیا
Motherland would mean the entire world

تصور کن تو می تونی بشی تعبیر این رویا
Imagine you could be the interpretation of this dream

ERIK REYMON

Arman.Leo
03-24-2012, 13:35
یادم آمد
شوق روزگار كودكی
مستی بهار كودكی
یادم آمد
آن همه صفای دل كه بود
خفته در كنار كودكی
رنگ گل، جمال دیگر در چمن داشت
آسمان، جلال دیگر. پیش من داشت
شور و حال كودكی برنگردد دریغا
قیل و قال كودكی بر نگردد دریغا!!
به چشم من همه رنگی فریبا بود
دل دور از حسد من شكیبا بود
نه مرا سوز سینه بود
نه دلم جای كینه بود
شور و حال كودكی برنگردد دریغا
قیل و قال كودكی برنگردد دریغا
روز و شب دعای من بوده با خدای من
كز كرم كند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من به جا
گیرد و پس دهد به من دمی
مستی كودكانه مرا
شور و حال كودكی برنگردد دریغا
قیل و قال كودكی برنگردد دریغا!!

amir-97
03-24-2012, 14:35
تا شقایق هست زندگی باید کرد...


دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد
من در این آبادی، پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
پی نوری، ریگی، لبخندی
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است، که مرا می خواند...
سهراب سپهری

ALEX-ss
03-24-2012, 16:54
خزان مرگ درگلزار تاراج ديگر کرد
گل شاداب ديگر را ازاين گلزار پرپر کرد
نهال سبز سروي را بخاک افکند باد مرگ
درختان تناور را زهول خويش مضطر کرد
کمان دار اجل تيري جگر دوز از کمان خود
رها کرد و شکار ديگري در خون شناور کرد
جهيد از قلب ظلمت آذرخشش خرمن افروزيد
که جان کشتکاران را از اين آذر پر آذرکرد
يکي چشم جوان را از سرسر چشمه خشکانيد
از اين ماتم هزاران چشم را ازاشک خون تر کرد
برادر کشته جوري سخت با جان برادر کرد
ربود از خيل ياران نازنين يار برومندي
مهدی را برد و نیما را همي بي يار و ياور کرد
زمين را رسم ديرين آدمي خواريست تابوده است
چه کاري مي توان با حرص اين کفتار کافر کرد
غم مرگ برادر را ندانم جز شکيبايي

Saeid~Barca
03-24-2012, 20:52
شب رفتن تو...

شب رفتنت از این جا
شب مرگ قاصدک بود
شب سرده بی پناهی
اوج درد شاپرک بود
شب رفتنت از این جا
همه چی رنگ عزا شد
شمدونی یه گوشه پژمرد
زندگی بی انقضاء شد
شب رفتنت از این جا
ساعت قدیمی خوابید
دیگه هیچ گلی نخندید
دیگه خورشیدی نتابید
شب رفتنت از این جا
منو غم موندیم و سیگار
با یه قاب عکس خالی
که هنوز مونده رو دیوار
شب رفتنت از این جا
ابر و ماه توطئه کردن
تا هوا تاریک شه راحت
گرگا دنبالت بگردن
شب رفتنت از این جا
انگاری ماه شده خاموش
منو دل اما نکردیم
تو و یادتو فراموش
شب رفتنت از اینجا
پنجره با بی گناهی
بسته شد رفت توی خواب و
حسرت گاهی,نگاهی
شب رفتنت از این جا
نبض اشکامو شمردم
تو رو با قایق رویا
به شب دریا سپردم
شب رفتنت از این جا
رگ سرد شب ترک خورد
بغض ابراهم شکستن
رازقی تو بی کسی مرد
شب رفتنت از این جا
یکی گفت مدادو بردار
بنویس روی تن شب
عزیزم خدا نگهدار

این شعر رو یکی از رفیقام به اسم سید علی موسوی گفته roz::

Prince.L.M
03-24-2012, 21:19
خوشا با تو بودن ، ز عشقت سرودن
دگر از هوایت سفر نکنم
به صحرای هجران ، مخواه از من ای جان
که چون لاله خون در جگر نکنم
اگر نمانم ، بمان تو بمان
اگر من نخوانم ، تو نغمه بخوان
چو رفتم به جایم تو خوش بنشین
تو خاک وجودم به بر بنشان
خوشا بانگ نامت به دور زمان
طنین پیامت به گوش جهان
به آهنگ یاری ، به رسم وفا
به شب زنده داری ، به بزم صفا
در این بی قراری به سوز دعا
به صد نغمه خوانم همیشه تو را
تو بر بام عالم ستاره ی من
نظر در تو اوج نظاره ی من
به شوق وصالت چو جان بدهم
نگاه تو عمر دوباره ی من
به عالم نبودم که نام تو بود
که از تو گرفتم نشان وجود
تو ای عشق دیرین تو را که نوشت
تو ای شور شیرین تو را که سرود
به پایان شب من رسیده ز تو
که صد صبح روشن دمیده ز تو
سکوت غم از من ، ترانه ز تو
نیاز شب از من ، سپیده ز تو
تو دستم گرفتی قدم به قدم
رفیقم تو هستی به شادی و غم
ز جان محو شوق بهار توییم
که تا پای جان بر کنار توییم

sina acm
03-24-2012, 21:21
هر که امسال می‌شود زاده

نان او توی روغن افتاده

ناف او ميليونر بريده شده

دولت اين وعده را به او داده

سال کار مضاعف است امسال

کار کن... کار... مرد آزاده

هر که دارد هوس بگو بدود

بشود بهر کار...، آماده

زن ندارد، بگو برو زن کن

فکر نان کن که مابقی باده

در همين يک دو روزه حلّش کن

زن بگيری بقيّه استاده

بچّه باید که ميليونر باشد

چه تفاوت کند نر و ماده

پوشک و شير و خرج زايشگاه

به جهنّم... اگر نشد داده

خرج شام عروسيش امروز

شده آماده راحت و ساده

از چنين دولتی عجيب نبود

اينچنين فکر خارق‌العاده...


خوب بید ki::

Saeid~Barca
03-24-2012, 21:23
درخت ...

من همون درختی بودم
وسط یه باغ رنگی
یه درخت پیرو کهنه
فارغ از گل و قشنگی

همه شب تو عمق خوابم
برق تیز یه تبر بود
تو دلم حسرت عشقو
یه نگاه و یه سفر بود

رنگ قلبم آروم آروم
داشت میشد رنگ کبودی
به درختای کنارم
خیلی میکردم حسودی

تا یه روز تو اومدی و
زیر سایه ام نشستی
روی ریشه ی ضمختم
خوابیدی چشماتو بستی

لمس دست مهربونت
جون تازه ای به من داد
نمیخواستم,اما قلبم
به یه حس تازه تن داد

گر گرفتم عین آتیش
همه گفتن این علاقه س
اما من که روی دوشم
لونه ی نحس کلاغه س

من کجا و تو کجا,نه
من کویرم و تو آبی
چی میشد واسه همیشه
زیر سایه ام بخوابی

غرق این رویا بودم,که
آسمون یهو سیاه شد
تو یه لحظه آرزوهام
همه نابود و تباه شد

یه دفعه مثل یه شیشه
آسمون پر از ترک شد
دونه های ریز بارون
واسه زخم من نمک شد

خواستم از باد شاخه هامو
هل بده جلو تا بارون
نریزه,روت که بیدار شی
بری تنها شم و داغون

اما تقدیرو زمونه
بازی کثیفی داشتن
با یه رعد و برق وحشی
داغتو واسم گذاشتن

یه دفعه از خواب نازت
با یه حس بد پریدی
رفتی از پیشم و حتی
یه نظرمنو ندیدی

تو که رفتی قلب من هم
توی تنهایی وغم مرد
خیلی سختی کشید اما
دل به هیچکی دیگه نسپرد

حالا من موندم و چشمی
که واسه تو در به در شد
از همون روزی که رفتی
چشم به راه یه تبر شد


این شعر قشنگ رو هم رفیقم سید علی موسوی گفته roz::

Arman.Leo
03-24-2012, 22:11
چرا مردم قفس را آفریدند ؟
چرا پروانه را از شاخه چیدند ؟
چرا پروازها را پر شكستند ؟
چرا آوازها را سر بریدند ؟
پس از كشف قفس ، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
كلاف لاله سر در گم فرو ماند
شكفتن در گلوی گل گره خورد
چرا نیلوفر آواز بلبل
به پای میله های سرد پیچید ؟
چرا آواز غمگین قناری
درون سینه اش از درد پیچید ؟
چرا لبخند گل پرپر شد و ریخت ؟
چه شد آن آرزوهای بهاری ؟
چرا در پشت میله خط خطی شد
صدای صاف آواز قناری ؟
چرا لای كتابی ، خشك كردند
برای یادگاری پیچكی را ؟
به دفتر های خود سنجاق كردند
پر پروانه و سنجاقكی را ؟
خدا پر داد تا پرواز باشد
گلویی داد تا آواز باشد
خدا می خواست باغ آسمان ها
به روی ما همیشه باز باشد
خدا بال و پر و پروازشان داد
ولی مردم درون خود خزیدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولی مردم قفس را آفریدند

ibrahim
03-24-2012, 22:31
عسل بانو

خواننده اصلی: سیاوش قمیشی

شعر ترانه: يغما گلرویی

عسل بانو هنوزم پیش مایی
اگرچه دست تو تو دست من نیست
هنوزم با توام تا آخرین شعر
نگو وقتی واسه عاشق شدن نیست
حالا هرجا که هستی باورم کن
بدون با یاد تو تنهاترینم
هنوزم زیر رگبار ترانه
کنار خاطرات تو میشینم
عسل بانو عسل گیسو عسل چشم
منو یاد خودم بنداز دوباره
بذار از ابر سنگین نگاهم
بازم بارون دلتنگی بباره
تو رفتی بی من اما من دوباره
دارم از تو برای تو میخونم
سکوت لحظه های تلخو بشکن
نذار اینجا تکو تنها بمونم
عسل بانو هنوزم پیش مایی
اگرچه دست تو تو دست من نیست
هنوزم با توام تا آخرین شعر
نگو وقتی واسه عاشق شدن نیست
حالا هرجا که هستی باورم کن
بدون با یاد تو تنهاترینم
هنوزم زیر رگبار ترانه
کنار خاطرات تو میشینم
عسل بانو عسل گیسو عسل چشم
منو یاد خودم بنداز دوباره
بذار از ابر سنگین نگاهم
بازم بارون دلتنگی بباره
حالا هرجا که هستی باورم کن
بدون با یاد تو تنهاترینم
هنوزم زیر رگبار ترانه
کنار خاطرات تو میشینم
تو رفتی بی من اما من دوباره
دارم از تو برای تو میخونم
سکوت لحظه های تلخو بشکن
نذار اینجا تکو تنها بمونم
نذار اینجا تکو تنها بمونم

Arman.Leo
03-24-2012, 22:39
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه‌های گران سینه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه‌ی ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه‌ای ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصیر عشق بود که خون کرد بی‌شمار
باید به بی‌گناهی دل اعتراف کرد

David7
03-25-2012, 05:01
تاج عروسیت از : امین حبیبی


از اين ور اون ور شنيدم داري عروس ميشي گلم

مبارکت باشه ولي آتيش گرفته اين دلم

خيال مي کردم با مني عشق مني مال مني

فکر نمي کردم يه روزي راحت ازم دل بکني

باور نمي کردم بخواي راست راستي تنهام بزاري

آخ که يه عمر همش بهم گفته بودي دوسم داري

گفته بودي عاشقمي بپاي عشقم مي شيني

مي گفتي هر جا که باشي خودت و با من مي بيني

رفتي سراغه دشمنم يه پست نامرد حسود

يکي که حتي بخدا لنگه ي کفشمم نبود

به ذهنشم نمي رسيد حتي نگاش کني يه روز

آخ چه دردي مي کشم اي دل بيچاره بسوز

با اين همه ولي هنوز عشقت برام مقدسه

همين که تو شاد باشي و بخندي واسه من بسه

تاج عروسيت و برام خودم هديه مي خرم

غصه نخور حرفات و من پيش کسي نمي برم

هر کي بپرسه بهش ميگم خودم ازش خواستم بره

ميگم براي هر دومون اينجوري خيلي بهتره

تاج عروسيت و برام خودم هديه مي خرم

غصه نخور حرفات و من پيش کسي نمي برم

هر کي بپرسه بهش ميگم خودم ازش خواستم بره

ميگم براي هر دومون اينجوري خيلي بهتره

با اينکه مي دونم برات همدم و غمخوار نميشه

آرزو مي کنم دلت يه لحظه غصه دار نشه

با اين که مي دونم يه روز تو رو پشيمون مي بينم

هميشه از خدا مي خوام چشمات و گريون نبينم

با اين که از دوري تو دلم داره مي ترکه

ولي بخاطر تو هم شده مي گم مبارکه

مبـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــارکه

ALEX-ss
03-25-2012, 16:59
من مانده ام و یک برگه سفید


یک دنیا حرف نا گفتنی


و یک بغل تنهایی و دلتنگی...


درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود


در این سکوت بغض آلود


قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!


و برگ سفیدم


عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!


عشق تو نوشتنی نیست...


در برگه ام , کنار آن قطره


یک قلب کوچک می کشم !


و , وقت تمام است


برگه ها بالا......

Arman.Leo
03-25-2012, 17:32
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم

ibrahim
03-26-2012, 01:32
مرگ
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگی است اینک زخاموش نفیرید
مولوی

R.BAGGIO.10
03-26-2012, 01:41
تنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت
که شکیب دل من دامن فریاد گرفت
آن که ایینه ی صبح و قدح لاله شکست
خک شب در دهن سوسن آزاد گرفت
آه از شوخی چشم تو ، که خونریز فلک
دید این شیوه ی مردم کشی و یاد گرفت
منم و شمع دل سوخته ، یارب مددی
که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت
شعرم از ناله ی عشاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت
سایه ! مکشته ی عشقیم ، که این شیرین کار
مصلحت را ، مدد از تیشه ی فرهاد گرفت

Arman.Leo
03-26-2012, 07:54
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکان‌های دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیف‌های آفتابی!
ای کبود ِ ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور، ای دلشوره‌ی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین‌!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمی‌دانم!
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!

ibrahim
03-26-2012, 15:56
زنده یاد مهدی اخوان ثالث در اسفندسال 1343 در باره فرارسیدن عید نوروز، شعر زیبایی سرود.





عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را زدر خانه براندیم
هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم
ماننده افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم
از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم

ALEX-ss
03-26-2012, 16:32
دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
حتی دل دماوند، آتشفشان ندارد

دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد

روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد
نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد

دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد

کو آن حکیم توسی، شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی
بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد

ALEX-ss
03-27-2012, 16:53
تقدیم به کسی که زندگیم و تباه کرد و جووونیم و حرووووم کرد......


چرا امروزم مثل دیروز و فرداست
این چه تقدیر سیاهیه خدایا
بذار این سوالو از خودت بپرسم
این تقاص چه گناهیه خدایا
با توام که از ما گرفتی از دل ساده من دل خوشی هاشو
فک کنم منو تو من بعد بی حسابیم ای زمونه بیا بی خیال ما شو
چرا ابر سیاه بی کسی
سایه هاش رو بخت تیره ی منه؟
چرا جز دلتنگیو دلواپسی
در خونمو کسی نمی زنه؟نمی زنه؟
این روزای بد بیاری که همیشه
واسه من مثل یه شب تاری و سرده
اگه یک روزم بخواد بره از اینجا
از همون راهی که رفته بر می گرده
دیگه هیچ چیزی ازم نمونده دنیا
جز همین جونم که مونده کف دستت
این که چیزی نیست دیگه ته مونده هاشه
همینم بگیرش از من ناز شستت
چرا ابر سیاه بی کسی
سایه هاش رو بخت تیره ی منه؟
چرا جز دلتنگیو دلواپسی
در خونمو کسی نمی زنه؟نمی زنه؟

Prince.L.M
03-27-2012, 20:00
از چهره افروخته گل را مشکن!

افروخته رخ مرو تو دیگر به چمن!

گل را تو دگر مکن خجل ای مه من !

مشکن به چمن ای مه من قدر سخن !

amir-97
03-27-2012, 20:08
آمـدی، جـانـم بـه قـربـانـت ولــی حـالا چـرا
بی وفـا حـالا کــه من افـتــاده ام از پـا چـرا

نوشـدارویی و بعـد از مرگ سهـراب آمدی
سنگدل این زودتر می خــواستی، حالا چـرا

عـمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا

نـازنـیـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــی داده ایــم
دیگـر اکنون با جوانان ناز کـن، بـا مـا چـرا

وه کـه بـا ایـن عـمرهـای کـوتـه بی اعـتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چـرا

شورفرهادم به پرسش سر بزیر افکنده بود
ای لـب شـیـرین جـواب تـلخ سربالا چـــرا

ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا

آسمان چـون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگـفـتم من نمی پاشد ز هـم دنــیـا چـرا

در خـزان هـجر گـل ای بلبل طبع حــزین
خامُـشی شـرط وفـاداری بـود، غـوغـا چـرا

شهـریارا بی حبـیب خود نمی کردی سفر
این سفـر راه قـیامت می روی، تـنهـا چـرا

Fc Bayern München
03-27-2012, 20:41
:khahesh::khahesh::khahesh:





گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم


وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم


داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو


هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم


مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام


تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم


یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند


انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم


وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها


تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم


تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من


پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم


در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم


سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم


زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی


ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم


حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن


ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم




:khahesh::khahesh::khahesh:

Abdollah 202
03-28-2012, 22:41
منم با اجازتون از خودم یه شعر دروکنم :






روی آن شیشه ی تب دار تو را (( ها )) کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم
شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را
عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم

ALEX-ss
03-29-2012, 17:22
به چه می خندی تو ؟


به مفهوم غم انگیز جدایی؟
به چه چیز؟
به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟
به چه می خندی تو ؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
یا به افسونگر به چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟
به چه می خندی تو ؟
به دل ساده من می خندی که دگرتاابدنیزبه فکرخودنیست؟
خنده دار است...
بخند...

ALEX-ss
03-29-2012, 18:23
تقدیم به تویی که بازیچم کردی.......................


امسالم مثل هر ســــــــال بدون تو تــــــموم شد
امسالم گذشت و ([Only Registered And Activated Users Can See Links]) باز مثل هر ســــال حـروم شد
امسالم مثل هر ســــال نیــــــومدی تو پیشـــــم
کم کم دارم از دوریت دیگه افســـــــــــرده میشم
خسته شدم از اینکه تنــــــــــــــــــــهای ی بشینم
تو کنج اتـــــــــــاقم هی عکســـــــــــــــــاتو ببینم
خسته شدم و می خــــــــوام یــــادم بره هستم
من از هـــــــمه دنیـــــــا دلگیــــــــــرم و خسته م
این عیـــــــد و نمی خـــــــوام، من عیـــدی ندارم
این عیــــــــــــــد واســـــــــــــــــه من روز عــــذابه
عیــــــــــدم مثل هر روز ، هر روز مثل دیــــــــــروز
من حــــــــــــــــــال دلم خیلی خـــــــــــــــــــــراب ه
احســـــاس می کنم دارم دق می کنم اینـــــجا
این خـــونه یه زنــــــــــــدونه این خـــونه و هر جا
هر جا که نشـــــــــونی ([Only Registered And Activated Users Can See Links]) از تو اونجـــــــــــا نباشه
دق مــرگـــ شدم و می خوام این دنیـــــا نباشه
احســــــــاس می کنم دیگه هیچ راهی نـــدارم
من موندم و تنــــــــــــــــــــــه اییم با این دل زارم
می ســـوزم و می ســازم من هیچی نمی گم
اما عزیزم عیـــــــــــــــــــــدو تبریکــ به تو می گم

مورینیو...
03-29-2012, 20:05
میدون رو خلوت کنید مولوی عصر حاضر اومده
این شعر در موضوع انتظار فرج امام زمانه و شاعرشم خودم(مولوی عصر) هست
امروز رفت تا فردایی دگر بی آید / تا عمرت برود عمر دگر بی آید
زیر این غروب غمگین بنشین / تا که شاید فردایی دگر بی آید
وزن رو دارین؟
اینم یک شعر دیگه
این شعر رو به تقلید از شعر قایقی خواهم ساخت سهراب گفتم

بادکی خواهم ساخت
می سپارم به باد
باد را چلچله ها می خوانند
بادک من چه شود از بر این تنهایی
بادکم راه رسیدن را به خانه بلد است
چه کنم از دوریش ، چه کنم از دوریش
تفسیر شعر: بادک در اینجا استعاره از شهید هست.با بقی تفسیر فکر کنم آسون باشه و نیازی به گفتن نباشه.اگه خواستین بگین براتون بذارم.
اینم گفتم برای روی سنگ قبر خودم(بالاخره همه میرن دیگه)
بر سر مزار من سبزه ها می رویند / روی سنگ قبر من گنجشک ها میدونند
که اگر سری به من زنند و با یاد روند / دل بی نوای من در آسمان ها روید

ibrahim
03-29-2012, 22:56
امشب به راستی شب ما روز روشن است
عید وصال دوست علی رغم دشمن است

باد بهشت می‌گذرد یا نسیم صبح

یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است


هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر

چشمم که در سرست و روانم که در تن است


گردن نهم به خدمت و گوشت کنم به قول

تا خاطرم معلق آن گوش و گردن است


ای پادشاه سایه ز درویش وامگیر

ناچار خوشه چین بود آن جا که خرمن است


دور از تو در جهان فراخم مجال نیست

عالم به چشم تنگ دلان چشم سوزن است


عاشق گریختن نتواند که دست شوق

هر جا که می‌رود متعلق به دامن است


شیرین به در نمی‌رود از خانه بی رقیب

داند شکر که دفع مگس بادبیزن است


جور رقیب و سرزنش اهل روزگار

با من همان حکایت گاو دهلزن است


بازان شاه را حسد آید بدین شکار

کان شاهباز را دل سعدی نشیمن است


قلب رقیق چند بپوشد حدیث عشق

هرچ آن به آبگینه بپوشی مبین است

amir-97
03-29-2012, 23:36
دل سنگ ([Only Registered And Activated Users Can See Links])

کف پایم زخمی است
ودلم زخمی تر
لحظه ای صبر نما
تادلم را که به پایت افتاد،
از زمین بردارم.
سهم من از این عشق - چه تفاوت دارد - سهم این عشق کجاست؟
تو که ما را به تمنای وصال آزردی،
از چه آخر به دل ما غم هجران دادی؟
در دلت چیست؟ بگو
عشق ما یا غم او
درد ما یا تب او
تو ندانی که چه دردیست غم دل به زبان آوردن.
ما که دیگر رفتیم؛
ولی از عشق سخن با دل دیوانه نگو،
که دلت از سنگ است و دل دیوانه از شیشه
او که عاشق بشود،
نکند فهم که سنگ از شیشه چه بدش می آید.
عاقبت سنگ زد و شیشه شکست.
کودکی این را گفت؛
و دل من بشکست.
با خدا من گفتم درد دل از غم تو
و خدا گفت به من،
بنده کوچک من،
دل او از سنگ است.
پس تو بیهوده نکوش
دل او از سنگ است.

mortezarm
03-29-2012, 23:46
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون؟
دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون؟
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید،
چو کشتی‌ام دَراندازد میان قُلزُم پُرخون؟…
زند موجی بر آن کشتی که تخته‌تخته بشکافد،
که هر تخته فرو ریزد ز گردش‌های گوناگون.
نهنگی هم برآرد سر، خورد آن آب دریا را؛
چنان دریای بی‌پایان، شود بی‌آب چون هامون.
شکافد نیز آن هامون. نهنگِ بحرپیما را
کِشد در قعر ناگاهان، به دست قهر چون قارون.
چو این تبدیل‌ها آمد، نه هامون مانْد و نه دریا.
چه دانم من دگر چون شد؟ که چون غرق است در بی‌چون.
«چه دانم»های بسیار است؛ لیکن من نمی‌دانم،
که خوردم از دهان‌بندی، از آن دریا کفی افیون.

H@kem
03-30-2012, 13:17
چشم چشم دو ابرو

نگاه من به هر سو

پس چرا نيستي پيشم

نگاه خيس تو کو؟



گوش گوش دوتا گوش

دو دست باز يه آغوش

بيا بگير قلبمو

يادم تورا فراموش



چوب چوب يه گردن

جايي نري تو بي من

دق ميکنم ميميرم

اگر تو دور شي از من



دست دست دوتا پا

ياد تو مونده اينجا

يادت مياد ميگفتي

بي تو نميرم هيچ جا!



من؟ من؟ يه عاشق!

همون مجنون سابق...!

تو؟ تو؟ يه دل سنگ!

گذاشتي منو دل تنگ....!



چشم چشم دو ابرو

دو ابروي کموني

چشم چشم دو ابرو

دو چشم آسموني



چشم چشم دو ابرو

چشماي خيس هر شب

من. تو. يه فرياد

اسم تو عمري بر لب



دست دست دوتا دست

دودست عاشقونه

دو دست پاک و پر مهر

دو حس صادقاته



پا پا دوتا پا

دو پاي سخت همراه

همراهي قرص و محکم

حتي تا خونه ما



قلب قلب دوتا قلب

دوقلب قفل درهم

دو قلب مست و عاشق

عشقي فرا از عالم



جسم جسم دو تا جسم

دو جسم اما با يک روح

يه روح آسموني

بلند چو قله کوه



عشق عشق چه زيباست

الهي جون بگيره

هر کسي سد عشق شد

دعا کنيم بميره
crying::-crying::-crying::-crying::-crying::-

AlexDelpiero
04-03-2012, 14:56
از عذاب جاده خسته ؛ نرسیده و رسیده
آهی از سر رسیدن ؛ نکشیده و کشیده
غم سرگردونیامو ؛ با تو صادقانه گفتم
اسمی که اسم شبم بود ؛ با تو عاشقانه گفتم
با تنم ؛ زخمی اگه بود بی رمق بود اگه پاهام
تازه ، تازه با تو گفتن ؛ اگه کهنه بود دردام !
من سرگردون ساده ، تو رو صادق می دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می دونستم !
تو تموم طول جاده ، که افق برابرم بود
شوق تو ، راه توشه من ، اسم تو همسفرم بود
من دل شیشه ای هرجا ؛ هر شکستن که شکستم
زیر کوه بار غصه ، هر نشستن چه نشستم
عشق تو از خاطرم برد که نحیفم و پیاده
تو رو فریاد زدمو باز ، خون شدم تو رگ جاده
من سرگردون ساده ، تو رو صادق می دونستم
این برام شکسته اما ؛ تو رو عاشق می دونستم
نیزه نمباد شرجی ؛ وسط دشت تابستون
تازیانه های رگبار توی چله زمستون
نتونستند ، نتونستند جلوی منو بگیرن
از من خسته خسته شوق رفتنو بگیرن
حالا که رسیدم اینجا ، پرقصه برا گفتن
پرنیاز تو برای آه کسیدنو شنفتن
تو رو با خودم غریبه ؛ از خودم جدا می بینم
خودمو پر از ترانه ، تو رو بی صدا می بینم
من سرگردون ساده ، تو رو صادق می دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می دونستم
اون همیشه با محبت برای من دیگه نیستی
نگو صادقی به عشقت آخه چشمات می گه نیستی

amir-97
04-03-2012, 15:42
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

amir-97
04-03-2012, 17:05
باز بـــوی باورم خـــــاکستریست ([Only Registered And Activated Users Can See Links])

باز بـــوی باورم خـــــاکستریست
واژه هـــای دفتــرم خاکستریست
پیش از ایــنها حـــال دیگر داشـتم
هرچــه میگفتند بـــــاور داشــتم
مــا به رنگی ساده عادت داشتیم
ریشـــه در گنـــج قناعت داشتیم
پیرهـا زهــر هـلاهــل خـورده انــد
عشق ورزان مـهر باطل خـورده اند
باز هم بحث عقیل و مـرتضی ست
آهن تفتــیده ی مــولا کجـــــاست
نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بیت المال روشن مانده است
با خــــودم گفتم تو عاشق نیستی
آگـــــه از ســــرّ شقـــایق نیستی
غــرق در دریــا شدن کار تو نیست
شیعه مـــولا شــدن کــارتو نیست
بین جــمع ایســـــتاده بـر نمـــــاز
ابن ملجــــم هـــــا فـــراوانند بــاز
خواستم چیزی بگویم د یــــر شد
واژه هایم طعــمه ی تکفیــر شـد
قصه ی نـــا گفته بسیار است باز
دردهـــا خـروار خــروار است بـــاز
دستهارا باز در شبـــهای ســـرد
هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد
مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها
می رسد ته مانده ی بشقابــــها
سر به لاک خویش بردیم ای دریغ
نان به نرخ روز خوردیم ای دریــــغ
قصّـه هــای خوب رفت از یادهـــا
بی خبر مـــاند یم از بـــنیادهــــا
صحبت از عدل و عدالت نابجاست
ســــود در بازار ابن الو قــتهاست
گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا
خسته ام خسته از این تکرارهـــا
ای کــــه می آیدصدای گــریه ات
نیمه شـــبها از پس د یوار هـــــا
گــــیر خواهد کــــرد روزی روزیت
در گلـــوی مــال مـردم خوارهـــا
من بــه در گفتم ولیکن بشنو ند
نکته هـــا را مـو به مو دیوارهــــا

Prince.L.M
04-03-2012, 17:12
آمد و آتش به جانم کرد و رفت
با محبت امتحانم کرد و رفت

آمد و بنشست و آشوبی به پا
در میان دودمانم کرد و رفت

آمد و رویی گشود و شد نهان
نام خود ورد زبانم کرد و رفت

آمد و او دود شد من شعله ای
در وجود خود نهانم کرد و رفت

آمد و برقی شد و جانم بسوخت
آتشین تر این بیانم کرد و رفت

آمد و آیینه گردانم بشد
طوطی بی همزبانم کرد و رفت

آمد و قفل از دهانم برگشود
چشمه ی آب روانم کرد و رفت

آمد و تیری زد و شد ناپدید
همچنان صیدی نشانم کرد و رفت

آمد و چون آفتی در من فتاد
سر به سوی آسمانم کرد و رفت ...

ibrahim
04-03-2012, 19:01
ای دل شکایت​ها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمی​ترسی مگر از یار بی​زنهار من
ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیده​ای شب تا سحر آن ناله​های زار من
یادت نمی​آید که او می کرد روزی گفت گو
می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من
اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
ا ین بس نباشد خود تو را کآگه شوی از خار من
گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان
تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من
خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر
وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من
چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من
گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان
خواهی چنین گم شو چنان در نفی خود دان کار من
گفتم منم در دام تو چون گم شوم بی​جام تو
بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من

LEO JOON
04-04-2012, 15:37
چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهائيست

ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشائيست



مرا در اوج مي خواهي تماشا كن تماشا

دروغ اين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن



در اين دنيا كه حتي ابر نمي گريد به حال من

همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها



گره افتاد در كارم به خودكرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم

ALEX-ss
04-04-2012, 17:26
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام ........ خداحافظ به شرطی که بفهمی ترشده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید....... به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید

اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت سادست ........ نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جادست

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها ........ بدونی بی تو و با تو، همینه اسم این دنیا

amir-97
04-04-2012, 23:14
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا

به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه

ALEX-ss
04-05-2012, 18:17
می گوید دیر آمده ام...

مرا محکوم کرد که پشت در بمانم...!
اما نمی دانست این دل شکسته ام
دیگر از این بیشتر نمیشکند....
نمی دانست که تا بی نهایت دلم
سیاه است.....
نمی دانست که با این زمزمه های
تلخ دوست داشتنم کم نمیشود
هنوز به اینگونه منتظر ماندن عادت
نکرده ام.......
هنوز به سرمای حوالی قلبش عادت
نکرده ام......
اما خیالی نیست...
من اینجا از تنهایی یخ میزنم
و با تمام دل شکسته ام قلبش را

به آغوش میکشم....

ALEX-ss
04-06-2012, 17:45
(((((((((((((((((((اللهم عجل الولیک الفرج))))))))))))))))))





بیا ای یوسف زهرا گره بگشا ز کار ما



که از وصلت رسد جانا به پایان انتظار ما



بیا تا یوسف کنعان شود همچون زلیخایت
.
.
.
.


طعنه از دشمنت ای دوست شنیدن تا کی؟



به بدن پیرهن صبر دریدن تا کی؟



پیش رو بودن و روی تو ندیدن تا کی؟



بار هجران تو بردوش کشیدن تا کی . . . ؟

ALEX-ss
04-07-2012, 18:21
هر روز نبودنت را

بر دیوار خط می کشم .

ببین این دیوارِ لامُرُوَت

دیگر جایی برای خط زدن ندارد !

خوش به حال تو

که خیال خودت را راحت کردی .

تنها یک خط کشیدی

آن هم رویِ من...

ALEX-ss
04-09-2012, 18:01
می گوید:کلمات گـــــــــــاهی معنایی خود را از دست می دهند ...

این روزها "دوستت دارم" ها دیگر قلب کســــــــــی را به تپش وا نمیدارد !

و گونه کسی را سرخ نمیکند !

ومن درجوابش
می گویـــــــــم :مشکل از دوست داشتن نیست مشکل از تکـــــــــرار است !

ALEX-ss
04-11-2012, 19:37
ـــــــبخندم را بریدم. . .

قــــــــاب گرفتم. . .

بــــــــه صورتم آویختم. . .

حـــــــالا با خیال راحتـــــ ـ . . .

هـــــــروقت دلم گرفتـــــ ـ . . .

بــــــ ـ ـــغض میکنم!!

ALEX-ss
04-12-2012, 18:19
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود


گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد



گاهی با یک کلمه ، يك انسان نابود می شود



گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند



مراقب بعضی یک ها باشیم!!



در حالی که ناچیزند ، همه چیزند . . . .

GOLL
04-12-2012, 18:49
ری را... صدا می‌آید امشب
از پشت کاچ که بندآب
برق سیاهِ تابشِ تصویری از خراب
در چشم می‌کشاند.
گویا کسی‌ست که می‌خواند...

اما صدای آدمی این نیست.
با نظم هوش‌ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیده‌ام
در گردش شبانی سنگین
زاندوههای من
سنگینتر
وآوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یک‌شب درون قایقِ دل‌تنگ
خواندند آنچنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب می‌بینم.

ری را، ری را...
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا
او نیست با خودش
او رفته با صدایش اما
خواندن نمی‌تواند.

ALEX-ss
04-14-2012, 17:21
ایــن نـوشـتـه ها " یـتـیــم " شده انــد !

بی کــَس انــد !

نـیــا!

بـگـذار در بـی کــَسـی " لایــک " بـخــورن !

بـگـذار نـوشـتـه هـایــَم "

بـی مـخـاطـب " بـمانــد !

mamaly7
04-15-2012, 18:38
دوستان خواهشن از این شعر ها نزارید و به یکدیگر توهین نکنید توهین کردن توی دربی و مخصوصا تو تاپیک شعر منظره ی خوبی نداره امیدوارم تکرار نشه.

C R 7 9
04-15-2012, 19:17
خدایا خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند
ولی حیف که من زاده امروزم
خدایا جهنمت فرداست
پس چرا امروز میسوزم

amir-97
04-15-2012, 22:55
دوستان عذر خواهی من رو قبول کنید
من فقط دو سه بیت اول رو خونده بودم
این شعرم برای عذرخواهی گذاشتم


دوستان، شرح پریشانی من گوش کنید... داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید ... گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟

سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟

ALEX-ss
04-16-2012, 17:45
این شعر را تقدیم می کنم به پیشگاه مقدس امام غایب( مهدی عج)


اللهم عجل الولیک الفرج والعافیه و النصر


تورو حتی تو رویا هم ندیدم
ولی یه عمر جات خالیه پیشم
ندیدمت چه احساس غریبی
ندیدمو برات دلتنگ میشم
فقط بگو کدوم هفته کدوم روز ، کجا منتظر رسیدنت شم
میخوام کاری بدم دست خودم که ، خودم بهونه اومدنت شم
سپردی دست کی پیراهنت رو ، که یه عمره برامون نمیاره
چه بوی نرگسی می پیچه اینجا ، اگه این باد سرگردون بزاره
بیا تا کفترا دورت بگردن
براشون هر قدم دونه بپاشی
چراغون می کنم پس کوچه ها رو
شاید قسمت بشه این جمعه باشی
فقط بگو کدوم هفته کدوم روز ، کجا منتظر رسیدنت شم
میخوام کاری بدم دست خودم که ، خودم بهونه اومدنت شم
سپردی دست کی پیراهنت رو ، که یه عمره برامون نمیاره
چه بوی نرگسی می پیچه اینجا ، اگه این باد سرگردون بزاره

ALEX-ss
04-17-2012, 19:03
نمىدانم!
سنگ است؟
تنگ است؟
پريشان است؟
پشيمان است؟
نگران است؟
زهرمار است؟
كوفت است؟
يا بى درمان است؟
اين وامانده دل كه فقط تپيدن را ياد گرفته
آن هم براى پمپاژ خون به مغز بى مغزى كه
به حساب خودش درست ترين محاسبه اش
من به علاوه ى تو بود
كه آن هم جوابش"من"تنها شد!!!

H Seven
04-17-2012, 19:14
گفتمش دل میخری پرسید چند
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
این شعرو تقدیم میکنم به عشقم و به خانومم که تازه امسال باهم ازدواج کردیم.roz::

مورینیو...
04-17-2012, 19:24
به استقبال بهار (فردوسی)

بمان‌ تا بیاید همه‌ فرودین‌
که‌ بفروزد اندر جهان‌ هوردین‌

زمین‌ چادر سبز در پوشدا
هوا بر گلان‌ سخت‌ بخروشدا

بخواهم‌ من‌ آن‌ جام‌ گیتی‌ نمای‌
شوم‌ پیش‌ یزدان‌ بباشم‌ به‌ پای‌

کجا هفت‌ کشور بدو اندرا
ببینم‌ بر و بوم‌ هر کشورا

بگویم‌ تو را هر کجا بیژن‌ است‌
به‌ جام‌ اندرون‌ این‌ مرا روشن‌ است‌

کنون‌ خورد باید می‌ خوشگوار
که‌ می‌ بوی‌ مشک‌ آید از کوهسار

هوا پر خروش‌ و زمین‌ پر زجوش‌
خنک‌ آنکه‌ دل‌ شاد دارد بنوش‌

همه‌ بوستان‌ ریز برگ‌ گل‌ است‌
همه‌ کوه‌ پر لاله‌ و سنبل‌ است‌

به‌ پالیز بلبل‌ بنالد همی
گل‌ از ناله‌ او ببالد همی‌

شب‌ تیره‌، بلبل‌ نخسبد همی‌
گل‌ از باد و باران‌ بجنبد همی‌

بخندد همی‌ بلبل‌ و هر زمان‌
چو بر گل‌ نشیند، گشاید زبان‌

ندانم‌ که‌ عاشق‌ گل‌ آمد گر ابر
که‌ از ابر بینم‌ خروش‌ هژبر

بدرد همی‌ پیش‌ پیراهنش
درخسان‌ شود آتش‌ اندر تنش‌

ALEX-ss
04-18-2012, 18:31
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم

amir-97
04-18-2012, 18:47
تقدیم به تمام پدران
پدر همان یار قدیمی من

پدر همان نور افتاب من

پدر صدای تو در گوش هایم دائم زمزمه می کند

نباشد روزی که ان صدا را نشنوم....

پدر حضورت در کنارم

سنبل شادابی و نشاط من است.

پدر احساس ازادی و رهایی می کنم

وقتی دست نوازش بر سرم می کشی،

نگاهم می کنی و بوسه ای

بر صورتم می کاری.

احساس غرور می کنم.

پدر،

پر افتخارترین شخص برای من ،

کسی که تمام زحماتش را نثار من کرد

و خود را به غربت داد

تا من آینده ای روشن داشته باشم

باشد روزی که به من افتخار کنی

دوستت دارم

ستاره 7
04-18-2012, 21:20
اي ستاره ها
اي ستاره ها كه بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته ايد
اي ستاره ها كه از وراي ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته ايد
آري اين منم كه در دل سكوت شب
نامه هاي عاشقانه پاره ميكنم
اي ستاره ها اگر بمن مدد كنيد
دامن از غمش پر از ستاره ميكنم
با دلي كه بويي از وفا نبرده است
جور بيكرانه و بهانه خوشتر است
در كنار اين مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه هاي زيركانه خوشتر است
اي ستاره ها چه شد كه در نگاه من
ديگر آن نشاط ونغمه و ترانه مرد ؟
اي ستاره ها چه شد كه بر لبان او
آخر آن نواي گرم عاشقانه مرد ؟
جام باده سر نگون و بسترم تهي
سر نهاده ام به روي نامه هاي او
سر نهاده ام كه در ميان اين سطور
جستجو كنم نشاني از وفاي او
اي ستاره ها مگر شما هم آگهيد
از دو رويي و جفاي ساكنان خاك
كاينچنين به قلب آسمان نهان شديد
اي ستاره ها ستاره هاي خوب و پاك
من كه پشت پا زدم به هر چه كه هست و نيست
تا كه كام او ز عشق خود روا كنم
لعنت خدا بمن اگر بجز جفا
زين سپس به عاشقان با وفا كنم
اي ستاره ها كه همچو قطره هاي اشك سربدار
سر بدامن سياه شب نهاده ايد
اي ستاره ها كز آن جهان جاودان
روزني بسوي اين جهان گشاده ايد
رفته است و مهرش از دلم نميرود
اي ستاره ها چه شد كه او مرا نخواست ؟
اي ستاره ها ستاره ها ستاره ها
پس ديار عاشقان جاودان كجاست ؟

Fc Bayern München
04-19-2012, 12:39
در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبریست
ورنه هرگبری به پیری می شود پرهیزگار

ستاره 7
04-19-2012, 16:02
حلقه

دخترك خنده كنان گفت كه چيست
راز اين حلقه زر
راز اين حلقه كه انگشت مرا
اين چنين تنگ گرفته است به بر
راز اين حلقه كه در چهره او
اينهمه تابش و رخشندگي است
مرد حيران شد و گفت
حلقه خوشبختي است حلقه زندگي است
همه گفتند : مبارك باشد
دخترك گفت : دريغا كه مرا
باز در معني آن شك باشد
سالها رفت و شبي
زني افسرده نظر كرد بر آن حلقه زر
ديد در نقش فروزنده او
روزهايي كه به اميد وفاي شوهر
به هدر رفته هدر
زن پريشان شد و ناليد كه واي
واي اين حلقه كه در چهره او
باز هم تابش و رخشندگي است
حلقه بردگي و بندگي است

Fc Bayern München
04-20-2012, 14:03
با هر تو و من ، مایه های ما شدن نیست
هر رود را اهلیت دریا شدن نیست
از قیس مجنون ساختن شرط است اگر نه
زن نیست اندیشه ی لیلا شدن نیست
باید سرشت باد جز غارت نباشد
تا سرنوشت باغ جز یغما شدن نیست
در هر درخت اینجا صلیبی خفته ، اما
با هر جنین ، جانمایه عیسی شدن نیست
وقتی كه رودش زاد و كوهش پرورش داد
طفل هنر را چاره جز نیما شدن نیست
با ریشه ها در خاك ، بی چشمی به افلاك
این تاك ها را حسرت طوبی شدن نیست
آیا چه توفانی است آن بالا كه دیگر
با هر كه افتاد ، اشتیاق پا شدن نیست
سیب و فریب ؟ آری بده . آدم نصیبش
از سفره ی حوا به جز اغوا شدن نیست
وقتی تو رویا روی اینان می نشینی
آیینه ها را چاره جز زیبا شدن نیست
آنجا كه انشا از من ، املا از تو باشد
راهی برای شعر جز شیوا شدن نیست

ALEX-ss
04-20-2012, 18:15
همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!
گفتم:می دونم!
گفتن:این یعنی دوستت ندارهاااا!
گفتم: می دونم!
گفتن: یه روز میذاره میره تنها میشی !
… گفتم:می دونم!
گفتند:پس چرا ولش نمی کنی..؟!
گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم

Fc Bayern München
04-21-2012, 10:47
يادم آيد كه به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
به تو گفتم حذر از عشق ندانم

سفر از كوي تو هرگز نتوانم نتوانم شاعر : فريدون مشيري

edin
04-21-2012, 18:09
دوره ای ست که همه
حتی در نهایت حیرت تو
دوست داشتن را با خط کش هاشان
سانت می زنند
تا مبادا یک جایی
…یک چیزی
کم باشد
فدای سرم که
کارت به جایی کشید
که خط کش به دست
مقایسه ام می کنی با این و آن
همان دو سه تا باران
همان یک بوسه
همین که شاعر شده ام حالا
عمری را کفایت می کند

ALEX-ss
04-21-2012, 18:11
خدایا همه این کارارو تو کردی به هر کی دل بستم تو دلمو

شکوندی, هر جا لونه ساختم تو خرابش کردی, هر جا با دیدن کسی
دلم آرامش میگرفت تو اضطرابو تو دلم انداختی. نمیدونم شایداین کارو
کردی تا به غیر از خودت به کسی دل نبندمو به کسی امید نداشته
باشم. پس حالا که همه امیدم به تو, کمکم کن کمکم کن.

edin
04-21-2012, 19:27
امروز باز هم پستچی پیر محله مان نیامد

یا باید خانه مان را عوض کنم یا پستچی را …

تو که هر روز برایم نامه می نویسی …

مگه نه ..؟

*****************

از من فاصله بگیر !
هر بار که به من نزدیک می شوی ،
باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت!
از من فاصله بگیر!
من خسته ام از امیدهای کوتا

ستاره 7
04-21-2012, 22:18
اسير
تو را مي خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگيرم
تويي آن آسمالن صاف و روشن
من اين كنج قفس مرغي اسيرم
ز پشت ميله هاي سرد تيره
نگاه حسرتم حيران به رويت
در اين فكرم كه دستي پيش آيد
و من ناگه گشايم پر به سويت
در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت
از اين زندان خاموش پر بگيرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
كنارت زندگي از سر بگيرم
در اين فكرم من و دانم كه هرگز
مرا ياراي رفتن زين قفس نيست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نيست
ز پشت ميله ها هر صبح روشن
نگاه كودكي خندد به رويم
چو من سر مي كنم آواز شادي
لبش با بوسه مي آيد به سويم
اگر اي آسمان خواهم كه يك روز
از اين زندان خامش پر بگيرم
به چشم كودك گريان چه گويم
ز من بگذر كه من مرغي اسيرم
من آن شمعم كه با سوز دل خويش
فروزان مي كنم ويرانه اي را
اگر خواهم كه خاموشي گزينم
پريشان مي كنم كاشانه اي را

ALEX-ss
04-22-2012, 18:41
از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام...

edin
04-22-2012, 23:17
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره میترسم
دین را دوست دارم ولی از کشیشها میترسم
قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها میترسم
عشق را دوست دارم ولی از زنها میترسم
کودکان را دوست دارم ولی از آینده میترسم
سلام را دوست دارم ولی از زبانم میترسم
اینچنین میگذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم ولی از روزگار میترسم
مرحوم حسین پناهی

ALEX-ss
04-23-2012, 18:28
با بغض نوشتم که دگر خواب ندارم
غصه شده همراه منو راه ندارم
آن دوست که بود محرم رازم
دشمن شد و بعد از آن دگر راز ندارم
در پیچش و تاب این زمانه
غصه نه کمو بسیار دیدم
ظاهر که همه دوست بودند
باطن همه را گرگ دیدم
زین پس نخرم غصه به جانم
من درد کشیدم نگرانم
دانی که چه گفتم تو شنیدی
غصه تویی و تو را برانم

ALEX-ss
04-24-2012, 18:01
اين روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه
درد تمام عاشقا پاي کسي نشستنه
اين روزا مشق بچه هايه صفحه آشفتگيه
گرداي روي آينه فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشکل بي ستاره ها يه کم ستاره چيدنه
اين روزا کار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه کم کبوتر شدنه
اين روزا آسمونمون پر از شکسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا کار آدما دلاي پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتنو به ديگري سپردنه
اين روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهونشون از هم خبر نداشتنه
اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفائيه
جرم تمومشون فقط لذت آشنائيه
اين روزا چشماي همه غرق نياز و شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه

ALEX-ss
04-25-2012, 19:04
من می روم و تو می مانی
به اميد همه ي باور هايت
با عشق مدارا مي كني و مي گويي...
كسي ديگر مي ايد ........
تو كه مي روي
من مي مانم و من.....
بي مدارا.....بي عشق....
به اميد هيچ كس ديگري

ALEX-ss
04-26-2012, 18:03
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد
تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد
بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من
که بغض آشنای ابر گریه می خواهد
بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

IL Bimbo De Oro
04-27-2012, 17:38
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خـلـیـل آتـشـین سخن تبــر به دوش بت شـکن
خدای ما دوباره سنگ وچوب شد نیامدی
برای مـا که خسـته ایم و دل شکسـته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمـام طـول هـفـته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح ظهر نه غروب شد نیامدی

ALEX-ss
04-27-2012, 19:26
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

*behnaz*
04-27-2012, 20:10
صبر سنگ
روز اول پيش خود گفتم
ديگرش هرگز نخواهم ديد
روز دوم باز ميگفتم
ليك با اندوه و با ترديد
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پيمان خود بودم
ظلمت زندان مرا ميكشت
باز زندانبان خود بودم
آن من ديوانه عاصي
در درونم هايهو مي كرد
مشت بر ديوارها ميكوفت
روزني را جستجو مي كرد
در درونم راه ميپيمود
همچو روحي در شبستاني
بر درونم سايه مي افكند
همچو ابري بر بياباني
مي شنيدم نيمه شب در خواب
هايهاي گريه هايش را
در صدايم گوش ميكردم
درد سيال صدايش را
شرمگين مي خواندمش بر خويش
از چه رو بيهوده گرياني
در ميان گريه مي ناليد
دوستش دارم نمي داني
بانگ او آن بانگ لرزان بود
كز جهاني دور بر ميخاست
ليك درمن تا كه مي پيچيد
مرده اي از گور بر مي خاست
مرده اي كز پيكرش مي ريخت
عطر شور انگيز شب بوها
قلب من در سينه مي لرزيد
مثل قلب بچه آهو ها
در سياهي پيش مي آمد
جسمش از ذرات ظلمت بود
چون به من نزديكتر ميشد
ورطه تاريك لذت بود
مي نشستم خسته در بستر
خيره در چشمان روياها
زورق انديشه ام آرام
مي گذشت از مرز دنيا ها
باز تصويري غبار آلود
زان شب كوچك ‚ شب ميعاد
زان اطاق ساكت سرشار
از سعادت هاي بي بنياد
در سياهي دستهاي من
مي شكفت از حس دستانش
شكل سرگرداني من بود
بوي غم مي داد چشمانش
ريشه هامان در سياهي ها
قلب هامان ميوه هاي نور
يكديگر را سير ميكرديم
با بهار باغهاي دور
مي نشستم خسته در بستر
خيره در چشمان رويا ها
زورق انديشه ام آرام
ميگذشت از مرز دنيا ها
روزها رفتند و من ديگر
خود نميدانم كدامينم
آن مغرور سر سخت مغرورم
يا من مغلوب ديرينم ؟
بگذرم گر از سر پيمان
ميكشد اين غم دگر بارم
مي نشينم شايد او آيد
عاقبت روزي به ديدارم

amir-97
04-27-2012, 20:25
شعر طنز


سلام به خواجه شيراز:

گفتم: سلام خواجه، گفتا: عليک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم

گفتم: بگير فالى، گفتا: نمانده حالى
دايم اسير گشتم در بند بيخيالى

گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: مي سرايم تکنو ،رپ و سواري!

گفتم: ز دولت عشق ؟ گفتا که: کودتا شد
گفتم: رقيب ؟ گفتا: بدبخت کله پا شد
*
گفتم: کجاست ليلى ، مشغول دلربايى ؟
گفتا: شده ستاره در فيلم سينمايى

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده، ديروز يا پريروز

گفتم: بگو زمويش، گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز يارش، گفتا: ولش نموده

گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شديد گشته معتاد گرد و افيون

گفتم: کجاست جمشيد؟ جام جهان نمايش؟
گفتا: خريده قسطى يک ال سي دي به جايش

گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا: شده پرستار يا منشى اداره

گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنيا

گفتم: بکن ز محمل يا از کجاوه يادى
گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمري نوک مدادى

گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى

گفتم: بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد ديش است و ماهواره

گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتا كه s نمود و او هم مسيجو اورد

bahram61
04-28-2012, 00:07
تنها دل تو نیست كه چون ما شكسته است
این كاسه كوزه بر سر دنیا شكسته است

از من یكی مپرس كجای دلم شكست
یك جا دو جا كه نیست ز صد جا شكسته است

از بس كه ذره ذره دلم را شكسته اند
حسرت برم به آن كه به یك جا شكسته است

هر گز كسی، به بی كسی ما نمی رسد
ما را كسی كه داده تسلا شكسته است

دیگر چگونه با دل خود, درد دل كنم
ظالم تمام آیینه ها را شكسته است

غم ها چه بی دریغ فراموش می شوند
گویی تمام دست و قلم ها شكسته است

با این همه شكست, جسورانه مانده ایم
جسر گریز پشت سر ما شكسته است

ما یوسفیم عشق به ما فخر می كند
ز اعراض ما غرور زلیخا شكسته است

"قصری" برادران ز غم هم چه غافلند
یعقوب پیر عشق چه تنها شكسته است.

ALEX-ss
04-28-2012, 20:05
وَ مَــن پـِنـداشـتــ ــَـمـ کِـہ



او مَـرا بـا خـــ ـ ـود خـواهـَـد بُـرد !



او مَـرا بُــــ ـــرد


.....



اَمٌــآ اَز یـــ ـ ـــــاد !!!

________________

shiraz-sport
04-28-2012, 22:54
دختر شیراز

دل ما دخترˏ شیراز ،پسندید ، خدایا چه کنیم
پر و بالم چو شکسته نپسندید ،خدایا چه کنیم
از جوانی دل ما تُنگ̗ بلوری که شکست
دلˏ ما از تو شکسته نپسندید ، خدایا چه کنیم
سینه ام گشته تمنای لب لعل تو دختر به خدا
دلˏ من جامِ شکسته ، نپسندید ،خدایا چه کنیم
رنگ یک باغ انار این دلˏ شیدایی دوست
آتشˏ زلفˏ تو دل برد پسندید ،خدایا چه کنیم
دختر شاه پری شعله ی آتش شده در باغ دلم
چو دلم جامˏ شرابی که پسندید ،خدایا چه کنی

shiraz-sport
04-28-2012, 23:04
رباعی (طنز)

دعوت شدگان اگر گله ساز کنند

لیلا و نسیم و هاجرم ناز کنند

آن قدر به نقد شعرشان خواهم رفت

تا هر سه نظر به سوی شیراز کنند
*****************

در فصل بهاری که هوا طنّاز است

هرخانه که در زنی برویت باز است

جز کعبه که امسال درش بسته بود

زیرا که خدا مسافر شیراز است
*************

عید است و بهار است و همه خوشحالیم

از بس که خوشیم ، گوئیا بی حالیم

رایانه ی ماهم شده یارانه بگیر

نا شکر شدیم و باز و هم می نالیم
****************

امسال هوس کرده که آتش بزنم

چون قافیه تنگ است ، سرم مِش بزنم

حالا که ترقه را حرامش کردند

با تیرو کمان صدای آرش بزنم
********************

از خانه تکانید . . . . بدم می آید

از دلهره ، تهدید ، بدم می آید

هر چند که تشویق نمودن بد نیست

از به به و تمجید بدم می آید
*****************

شیراز هوای خوب و نازی دارد

هم شاه چراغ و جای بازی دارد

بازار وکیل و تخت جمشید و ارم

سعدیه وحافظیه ، رازی دارد !!

ibrahim
04-29-2012, 09:31
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد



در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پای بر بند چه سود



تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد

ALEX-ss
04-29-2012, 19:59
زنــــــده بـہ گــــور مــــے شـــــوم . . .

"مــــــــن"

تـــــــــنم . . .

هـــــمہ احــــساسم . . .

ايــــــنجا . . .

هــــــــمين حــالا . . .

آخـــرين دريـــچہ بـــہ ســـوے دنــــيا را هـــم کـــه بــــہ روے ام بــــبـندے

"مــــــــن"

مـــــــ ــــ ــرده ام!

ALEX-ss
04-30-2012, 20:06
ایـ ـن روز ها

عجیـ ـب دلـ ـم بچگـ ـی میخواهـ ـد

خستــ ـه ام

فقـ ـط یکـ ـ قلـ ـم میخواهـ ـم

خودمـ ـ را ×خط خطـ ـی× کنـ ـم

ALEX-ss
05-02-2012, 20:08
دلخوش از آنيم که حج مي رويم



غافل از آنيم که کج ميرويم



کعبه به ديدار خدا مي رويم



او که همين جاست کجا ميرويم



حج به خدا جز به دل پاک نيست



شستن غم از دل غمناک نيست ؟



دين که به تسبيح و سر و ريش نيست



هر که علي گفت که درويش نيست



صبح به صبح در پي مکر و فريب



شب همه شب ناله و امن يجب...

__________________

mehdi30100
05-02-2012, 21:51
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت



دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور



***********



رسد آدمی به جایی که جز از خدا نبیند



تو ببین که تا چه حد است مقام آدمیت



***********



فیض روح القدس ار باز ممد فرماید


دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد



***********



هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک


گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک



***********



گنج زر گر نبود گنج قناعت باقیست


آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد



***********



خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن


هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد



***********



با می به کنار جوی می باید بود



وز غصه کنار جوی می باید بود



این مدت عمر ما چو گل ده روز است



خندان لب و تازه روی می باید بود

mehdi30100
05-02-2012, 21:52
چشم مهتاب که هر شب نگران من و توست


شاهد تاب و تب عشق نهان من و توست



**


آری از دیده ی صاحبنظران نیست نهان


آنچه در پرده ی اسرار میان من و توست



**


بارها خوانده ام از خط نگارین نگهت


نامه ی دل که در او نام و نشان من و توست



**


چند فرهاد زمان قصه ی شیرین شنود


تازه کن عشق کهن را که زمان من و توست



**


نیست جز خلوت انس من و تو باغ بهشت


باقی قصه همه وهم و گمان من و توست



**


سود سودای جهان نیز که جز نامی نیست


گر به نیکی نشود صرف زیان من و توست



**


گل من پند پذیر از نفس پیک بهار


که پیام آوری از فصل خزان من و توست



**


پای مغرور منه بر سر این خاک خموش


ز آنکه آرامگه گمشدگان من و توست



**


من هم ای سایه ز خورشید سخن می گویم


فرق من با تو همین طرز بیان من و توست



**


قصه ی غصه مخوان تا هنرت هست صبا


کاین گلستان غزل خیز از آن من و توست

ALEX-ss
05-05-2012, 19:32
چرا دنبالم میگردی میدونی چند سال گذشته
میدونی این دل تنها تو خودش یادتو کشته
شنیدم این در و اون در میزنی منو ببینی
یه روزی تو ابرا بودی چی شده که رو زمینی
من هنوز یادم نرفته چجوری ازم گذشتی
که چطور منو نخواستی همه قولاتو شکستی
هی ازت پرسیدم اون روز که چطور میگذری از من
تو به من خندیدی گفتی که نمیشناسمت اصلا
شنیدم هوای عشقم زده باز به قلب سنگت
پر قطره های اشکه اون دوتاچشم قشنگت
حالا بعد این همه سال اومدی که چی ببینی
من میخوام تو ابرا باشم حالا که تو رو زمینی
من هنوز یادم نرفته چجوری ازم گذشتی
که چطور منو نخواستی همه قولاتو شکستی




خدا نگهدار ظالم........

ALEX-ss
05-06-2012, 19:03
خدایانتــــرس!!



دســـتت را بــه مــن بــده بیـــاپاییـــن...



اینجــــا انــقدر هـا هــم وحشتنــــاک نیســــت.......



اگر هم باشد!



خود کرده راتدبیر نیست.....!!

ALEX-ss
05-07-2012, 19:09
گــآهـ فقــط از کـُـــــل دُنیــآ ...
دلــت یکــے رآ مــے خــوآهـَـد ...
وَ مــے دآنـے تـآ ابـَـــــ ـد هـم کــﮧ خـدآ خـدآ کنـے ...
بــﮧ دستــش نمــیــآورے ...
مــے دآنــے کـﮧ بــآید ...

.
.
.

بــگــذآرے و بگــذرے

shiraz-sport
05-07-2012, 22:58
ایران و شهر های آن

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست


این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست


آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت


هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان

لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان

موجی است که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گلهای دلاویز شمیران

عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران

هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست

آوارگی وخانه به دوشی چه بلاییست

دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ

در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران

بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران

لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست

هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ

چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست

این کوه بلند است ولی نیست دماوند

این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

ALEX-ss
05-12-2012, 19:48
مي دونم منو نمي‌خواي
نمي‌خواي، پيشم نمي‌آي
مي‌دونم چشماتو بستي
زدي عهدتو شكستي
ياد وقتي بد نبودي
واسه خوبي سد نبودي
لحظه‌هاي با تو بودن
گريه با تو نبودن
ما و اون نم نم بارون
ياد گلهاي تو گلدون
ياد اون غم قديمي
ياد اون يار صميمي
وقتي گفتي مهربونم
همه بلات بجونم
وقتي گفتي منو داري
ديگه هيچ غمي نداري
تازه آخرش كه رفتي
رفتني كه برنگشتي
منو بي كس جا گذاشتي
تو قفس تنها گذاشتي

غم تو دربدرم كرد
عشق تو خاكسترم كرد
ولي هيچوقتي نديدي
گريه‌هامو نشنيدي
تو نديدي حال ما رو
حال عاشقاي زارو


آخرش قصه تموم شد
عمر من بود كه حروم شد
آره رفتي مهربونم
ولي باز بلات به جونم
نمي‌خوام دلت بگيره
گرچه اين دلم اسيره
برو خوشبخت شي الهي
آخرت نشه سياهي
برو من هم ديگه ميرم
راه تازه‌اي ميگيرم
ديگه رو گل نمي‌خندم
راه قلبمو مي‌بندم
تا كه يك روزي بميرم
يه گوشه آروم بگيرم

ALEX-ss
05-21-2012, 18:14
کمکم کن کمکم کن نذار اینجا بمونم تا بپوسم
کمکم کن کمکم کن نذار اینجا لب مرگو ببوسم
کمکم کن کمکم کن عشق نفرینی بی پروایی می خواد
ماهی چشمه ی کهنه هوای تازه ی دریایی می خواد


دل من درياییه چشمه زندونه برام
چکه چکه های آب مرثیه خونه برام
تو رگام به جای خون شعر سرخه رفتنه
تن به موندن نمی دم موندنم مرگ منه

عاشقم مثل مسافر عاشقم عاشق رسیدن به انتها
عاشق بوی غريبانه ی کوچ تو سپیده ی غريب جاده ها
من پر از وسوسه های رفتنم رفتن و رسیدن و تازه شدن
توی یک سپیده ی طوسی سرد مسخ یک عشق پر آوازه شدن

کمکم کن کمکم کن نذار این گمشده از پا در بیاد
کمکم کن کمکم کن خرمن رخوت من شعله می خواد
کمکم کن کمکم کن من و تو باید به فردا برسیم
چشمه کوچیکه برامون ما باید بريم به دريا برسیم

دل ما دریاییه چشمه زندونمونه
چکه چکه های آب مرثیه خونمونه
تو رگ بودن ما شعر سرخه رفتنه
کمکم کن که دیگه وقت راهی شدنه

ALEX-ss
05-22-2012, 18:45
آدما از آدما زود سیر میشن
آدما از عشق هم دلگیر میشن
آدما رو عشقشون پا میذارن
آدما آدمو تنها میذارن
منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم
منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم
یادته اون عشق رسوا یادته
اون همه دیوونگی ها یادته
تو میگفتی که گناه مقدسه
اول و آخر هر عشق هوسه
آدما آخ آدمای روزگار
چی میمونه از شما با یادگار
آدما آخ آدمای روزگار
چی میمونه از شما با یادگار
دیگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دو رو خسته شدم
نمیخوای بمونی توی این خونه
چشم تو دنبال چشمای اونه
همه ی حرفای تو یک بهونست
اون جهنمی که میگن این خونست
همه ی حرفای تو یک بهونست
اون جهنمی که میگن این خونست
همه ی حرفای تو یک بهونست
اون جهنمی که میگن این خونست
همه ی حرفای تو یک بهونست
اون جهنمی که میگن این خونست

ALEX-ss
05-23-2012, 18:39
ای روشنای خانه امید، ای شهید """ ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است"""ای برتر از سراچه خورشید ای شهید

ای شهیدان ، عشق مدیون شماست """هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها """ دیدگانم دشت مفتون شماست . . .

شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند
ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم
غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .

دید در معرض تهدید دل و دنیش را """ رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر """چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را . . .

رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ """از جبهه گریختن گناهی است بزرگ
ما بر سر پست انقلابیم اکنون """ خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ . . .

کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو """ دلم دوباره گرفته زبی‌خیالی تو

تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای """ که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . . .

سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد """ بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد
بلند شد سر خود را به آسمان بخشید """سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد . .

گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.
محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . .

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات """ بر قامت بی سر شهیدان صلوات
خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .

شکر لله شیعه ای نامی شدیم """اهل جمهوری اسلامی شدیم
از خمـینی درس عشق آموختیم """ در تنور جنگ و جبهه سوختیم
بیعتی کردیم با سید علی""" راه حق در قول و فـعلش منجلی . . .

چفیه‌ی من بوی شبنم می‌دهد """ عطر شب‌های محرم می‌دهد
چفیه‌ی من، سفره‌ی دل می‌شود """ جمعه، با مهدی، مقابل می‌شود . . .

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است
« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »
تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود
اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ """ ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست """ از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

ALEX-ss
06-02-2012, 19:05
قسم نخور با تو بمونم
تو هیچی ار من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی
اگر عاشق شدن یک گناه است
دل عاشق شکستن صد گناه است
شیشه ی پنجره را باران شست
ولی اما .....

ساز شکسته صاحب ندارد
دل شکسته یاری ندارد

Fc Bayern München
06-03-2012, 16:53
شكايت شب هجران گذاشته به -------------------------بشكر آنكه بر افكند پرده روز وصال
بيا كه پرده ي گلريز هفت خانه چشم-------------------كشيده ايم بتحرير كارگاه خيال


حافظ :flowerysmile:

ALEX-ss
06-05-2012, 18:29
[Only Registered And Activated Users Can See Links]





شد خزان گلشن آشنایی

بازم آتش به جان زد جدایی

عمر من ای گل طی شد بهر تو

وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی

با تو وفا کردم تا به تنم جان بود

عشق و وفا داری با تو چه دآرد سو

آفت خرمن مهر و وفایی

نو گل گلشن جور و جفایی

وز دل سنگت آه

دلم از غم خونین است

روش بختم اين است

از جام غم مستم

دشمن می پرستم

تا هستم

تو و مست از می به چمن

چون گل خندان از مستی وگریه من

با دگران در گلشن نوشی مي

من ز فراغت ناله کنم تا کی

تو و نی چون ناله کشیدن ها

من و چون گل جامه دریدن ها

ز رقیبان خواری دیدن ها

دلم از غم خون کردی

چه بگویم چون کردی

دردم افزون کردی

برو ای از مهر و وفا عاری

برو ای عاری ز وفاداری

بشکستی چون زلفت عهد مرا

دریغ و درد از عمرم

که در وفایت شد طی

ستم به یاران تا چند

جفا به عاشق تا کی

نمی کنی ای گل یک دم يادم

که همچو اشک از چشمت افتادم

تا کی بي تو بود

از غم خون دل من

آه از دل تو

گر چه ز محنت خوارم کردی

با غم و حسرت یارم کردی

عشق تو دارم باز

بکن ای گل با من هر چه تواني ناز

هر چه تواني ناز

کز عشقت می سوزم

spbarcelona
06-05-2012, 19:28
یک دوبیتی زیبا در مورد خدا:

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم..................به دریا بنگرم دریا تو بینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت................نشان از قامت رعنا تو بینم

ALEX-ss
06-06-2012, 18:47
نمیبخشم تو رو تا زنده هستم
به روی دل همه درها رو بستم
ببین عشقت به حال من چه ها کرد
چه آروم در درون خود شکستم
چه آروم در درون خود شکستم
نمیبخشم تو رو . تنها تو بودی
همه عشقم . تمام خواهش من
نمیبخشم تورو . از من ربودی
همه قلبم . همه آرامش من
برو از پیش من . نگو چه کردم
نگو روزی دوباره برمیگردم
برو شکستنم بوده گناهت
برو که دیگه نیستم چشم به راهت
برو که دیگه نیستم چشم به راهت
نمیبخشم تو رو برای قلبی
که شبها تا سحر به پای سوخت
نمیبخشم تو رو برای چشمی
که منتظر به این پنجره ها دوخت
اگر بغضم رو میبینی برای اولین بار
اگر اشکم رو میبینی برای اولین بار
شکستم رو ببین . ترسی ندارم
که هست این آخرین لحظات دیدار
برو از پیش من . نگو چه کردم
نگو روزی دوباره برمیگردم
برو شکستنم بوده گناهت
برو که دیگه نیستم چشم به راهت
برو که دیگه نیستم چشم به راهت

ستاره 7
06-06-2012, 18:56
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ای جلوه امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد
می رقصد اشک
آه بگذار که بگریزم من
از تو ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم خنده به لب ‚ خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل

Fc Bayern München
06-08-2012, 16:21
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام ******* خواب دیدم خسته و پژمرده ام

دور من خروار ها از خاک بود ******* وای قبر چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت ******* قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

ناله می کردم ولیکن بی جواب ******** تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

بالش زیر سرم از سنگ بود ******* غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

خسته بودم هیچ کس یارم نشد ******* زان میان یک تن خریدارم نشد

هر که امد پیش حرفی راندو رفت ******* سوره حمدی برایم خواندو رفت

نه رفیقی نه شفیقی نه کسی ******* ترس بود و وحشتو دلواپسی

ناگهان از راه رسیدند دو ملک ******* دو ملک با گرزهایی از فلک

اولی گفتا بگو نام تو چیست ******* آن یکی فریاد زد رب تو کیست

ای گنهکار سیه دل بسته پر ******* نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجو ******* کارهای نیک و زشتت را بگو

ما که ماموران حی داوریم ******* اینک تورا سوی جهنم میبریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود ******* دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هر کجا و دلفکار ******* می کشیدندم به خفت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد ******* از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان ******* نور پیشانیش فوق کهکشان

چشمهایش زندگانی می سرود ******* درد را از قلب آدم می زدود

گیسوانش شط پر جوش و خروش ******* در رکابش قدسیان حلقه بگوش

صورتش خورشید بود و غرق نور ******* جام چشمانش پر از شرب طهور

لب که نه سرچشمه آب حیات ******* بین دستش کائنات و ممکنات

خاک پایش حسرت عرش برین ******* طره یی از گیسویش حبل المتین

بر سرش دستار سبزی بسته بود ******* بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

دو ملک سر را به زیر انداختند ******* بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه ******* آمده اینجا حسین فاطمه

صاحب روز قیامت آمده******* گویی بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد******* مهربانانه به رویم خنده کرد

گفت آزادش کنید این بنده را ******* خانه آبادش کنید این بنده را

اینکه اینجا این چنین تنها شده ******* کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است ******* گریه کرده بعد شیرش داده است

بارها بر من محبت کرده است ******* سینه اش را وقف هیئت کرده است

سینه چاک آل زهرا بوده است ******* چای ریز مجلس ما بوده است

اسم من راز و نیازش بوده است ******* خاک من مهر نمازش بوده است

اینکه در پیش شما گردیده بد ******* جسم و جانش بوی روضه می دهد

هرچه باشد او برایم بنده است ******* او بسوزد صاحبش شرمنده است

در قیامت عطر و بویش میدهم ******* پیش مردم آبرویش میدهم

آری آری هرکه پا بست من است ******* نامه ی اعمال او دست من است

ALEX-ss
06-08-2012, 19:31
شبانه با من عاشق نخوان شعر جدایی را
به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را
همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو
نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را
مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر
که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را
نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و صعود و اوج
که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را
حضور سبز تو در خاطراتم تا ابد با قیست
کنار تو نویسم روی قلبم نام زیبای رهایی را

Fc Bayern München
06-08-2012, 22:33
لبخند تو خلاصه خوبیهاست ----- لختی بخند خنده گل زیباست

پیشانیت تنفس یک صبح است ----- صبحی که انتهای شب یلداست

در چشمت از حضور کبوترها----- هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست

رنگین کمان عشق اهورایی----- از پشت شیشه دل تو پیداست

فریاد تو تلاطم یک طوفان----- آرامشت تلاوت یک دریاست

با ما بدون فاصله صحبت کن----- ای آن که ارتفاع تو دور از ماست

IL Bimbo De Oro
06-09-2012, 11:49
شب های امتحان

بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود

این شب امتحان من، چرا سحر نمیشود ؟!


مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده

گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !


خر به افراط زدم ، گیج شدم قاط زدم

قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !


استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان

دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !


مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه

به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !


مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست

خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !


هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او

چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود


رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو

این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود


توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم

خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !!!

" مشروط الشعرا "

ALEX-ss
06-09-2012, 19:56
دیگه حس میکنم اینجا
واسه من جایی نمونده
دیگه مجنون واسه لیلی
قصه جدایی خونده
دیگه این دل دل تنها
عاشق کسی نمیشه
دیگه قمری میشه تنها
میمیره کنج یه بیشه
سهم من از این زمونه
حسرت و یه جرعه آهه
کاشکی که همه بدونن
به خدا دلم شکسته

ستاره 7
06-09-2012, 20:24
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بــی وضــــو در کوچـــه لیلا نشســـت
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فــــارغ از جـــام الــستــش کــــرده بــــود
ســجـده ای زد بـــر لــــب درگــاه او
پــــُر ز لـــیلــا شـــــد دل پـــــر آه او
گـــفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بــــر صلیب عـــشق دارم کرده ای
جـــــام لیلا را به دسـتـم داده ای
وندر این بازی شــکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیـلاســـــت آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم نکن
من کـــه مجنونم تو مــــجنونم نــکن
مــــرد ایــــن بـــازیــچـه دیگر نیستم
این تو و لـــیلای تو... مــــن نیستم
گــــفت ای دیــوانه لــیلایــــــت منم
در رگ پنهان و پـــیــدایـــت منـــــم
ســــالها بــــا جــــور لیلا ســـاختی
من کنارت بـــــودم و نـــشناخـــتی
عــشق لــــیلا در دلـــت انـــداختم
صد قمــــار عشق یکجا بـــاخـــتم
کـــــردمـــت آواره صــــحرا نـــــشد
گفتم عاقل می شوی اما نــشد
سوختم در حسرت یک یـا ربــت
غیر لیلا بــــــر نــــیــامد از لــبت
روز و شب او را صـــدا کردی ولی
دیدم امشب با مـنی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حــــــریم خانه ام در می زنی
حــــال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش بـــاش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم .....

Fc Bayern München
06-10-2012, 16:11
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهی کنار رسول خدا حسین


محتشم کاشانی

ALEX-ss
06-10-2012, 18:43
خداحافظ
ای ماه دلگیرم
خداحافظ که دور از تو آروم نمی گیرم
تو رو به دست خدا سپردم
تنهایی و جدایی تقدیر ما بود
همراه و عاشقانه از هم گذشتیم
افسوس که دنیای ما از هم جدا بود
افسوس که غربت ما بی انتها بود

خداحافظ
رویای شیرینم
هنوزم تو نگاه تو فردامو می بینم
دلم گرفته
فرصت نشد پناه بی کسی تو باشم
با بغضی عاشقانه باید ازت جدا شم

«خداحافظ تنهایی تقدیر من بود،خداحافظ که این جدایی پایان عشق ما نیست،خداحافظ،خداحافظ»

ALEX-ss
06-11-2012, 19:23
صبحت بخیر عزیزم
با آنکه گفته بودی
دیشب خدا نگهدار
با آنکه دست سردت
از قلب خسته ی تو
گوید حدیث بسیار
صبحت بخیر عزیزم
با آنکه در نگاهت
حرفی برای من نیست
با آنکه لحظه لحظه
می خوانم از دو چشمت
تن خسته ای ز تکرار
---
در جان عاشق من
شوق جدا شدن نیست
خو کرده ی قفس را
میل رها شدن نیست
من با تمام جانم
پر بسته و اسیرم

Fc Bayern München
06-12-2012, 16:51
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود



حکیم ابوالقاسم فردوسی

ALEX-ss
06-13-2012, 18:05
روزهای روشن خداحافظ
سرزمین من خدا حافظ... خداحافظ.....خداحافظ
روزهای خوبت بگو کجا رفت ؟
تو قصه ها رفت ، یا از اینجا رفت؟
انگار که اینجا هیچکی زنده نیست!
گریه فراوون ، وقت خنده نیست
گونه ها خیسه ، ... دلا پاییزه
بارون قحطی ، از ابر می ریزه
همه عزادار ، سر به گریبون
مردها سر دار ، زن ها تو زندون
انگار که شبه ، هر روز هفته
از هر خونه ای عزیزی رفته
همه با هم قهر ، همه از هم دور
روزا مثل شب ، شبا سوت وکور
نه تو آسمون ، نه رو زمینیم
انگار که خوابیم ، کابوس می بینیم
از زمین دوریم! از زمان جدا!
حتی نمیایم به یاد خدا

روزهای روشن خداحافظ
سرزمین من خداحافظ

نوبت می گیریم گیج وبی هدف
واسه مردنم باید رفت تو صف
روزها و شب ها ، اینجور می گذرن
هر جا که می خوان ما رو می برن
آخه تا به کی آروم بشینیم؟! حسرت بکشیم ، گریه ببینیم؟
ای زن تنها ، مرد آواره ! وطن ، دل توست شده صد پاره
ای زن تنها مرد آواره ! وطن دل توست شده صد پاره
پاشو ، کاری کن ، فکر چاره باش... فکر این دل پاره پاره باش
پاشو ، کاری کن ، فکر چاره باش... فکر این دل پاره پاره باش.

Fc Bayern München
06-13-2012, 18:16
باشد اگر این دنیا در هم شکند

حافظ، از شور به‌هم‌چشمی تو می‌بالم

در بد و خوب شریکیم و وفادار و سهیم

توأمانیم و ز یک گوهر و همزاد همیم

چون تو خواهم ره دل پویم و نوشم می ناب

هم کنم فخر بر این زندگی شعر و شراب

شو کنون با شرر آتش خود نغمه‌سرا!

گر چه پیری، دل پرشور و جوانیست ترا



خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی

Fc Bayern München
06-13-2012, 18:19
اگرچه زنده رود آب حیات است ، ولی شیراز ما از اصفهان به



حافظ

ALEX-ss
06-14-2012, 18:41
من به آ واز جنون می سوزم
که دگر همره او جز من نیست
و دل عشق به من می سوزد
که چرا همدم او جز غم نیست
من دلم سخت از این میسوزد
که چرا پاسخ شیشه سنگ است
شب فرو ریخته در تاریکی،آسمان بی رنگ است
بر من این آزادی به خدا که مرگ است
قلبها افسرده،عشق ها صد رنگ است
من دلم،دلتنگ است

Blue-StaR
06-16-2012, 11:29
دسـتـــانـت را ،
در برابــرم مـشـت مـیـکـنــی . . .
مـیـپــرســی : گـــل یـــا پــــوچ ؟
در دلــــم مــی گـــویـــم :
فـقــط دسـتــانــت . . .

Fc Bayern München
06-16-2012, 12:01
گنج کيخسرو در چنگ رضا خان تا چند؟
ملک افريدون پاما ل ستوران تا چند؟
ملک غارت شد و مليون گشتند تباه
ليک ميليون‌ها شد بهره ی سردار سپاه
مملکت مفلس و آگنده ز زر مخزن شاه
مرغ بريان به سر خوان لئيمی، وانگاه
بهر نانی دل يک طايفه بريان تا چند؟....


ملک الشعرا محمد تقی بهار

Blue-StaR
06-16-2012, 12:15
حســــرت بـــه دل مــــــانده ام
یـــــک دل سیر نگــــــــــاهت کـــــــــــنم
بی تـــــرس و دلـــــــهره ..!
ســـــگ دارند چشمــــــــــهای لامصبت !!!
پاچــــــــه می گیرند بی حساب ..!!!..

amir-97
06-16-2012, 12:28
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی...


حسین پناهی

amir-97
06-16-2012, 12:30
گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...

amir-97
06-16-2012, 12:36
فقط مانده وطن از چین بیاریم ...!! ([Only Registered And Activated Users Can See Links])




نه تنها پیرهن از چین بیاریم

که اقلامی خفن از چین بیاریم



برای رفع مشکل از جوانان

در این فکریم زن از چین بیاریم!



کفن پوشان راه محو فقریم

ولی باید کفن از چین بیاریم



دکانها مملو از پوشاک چینی است

از این پس رختکن از چین بیاریم



اگر آن چیز نیکو را لولو بُرد

نکن شیون لَبَن از چین بیاریم



چراغ مه شکن وقتی نداریم

چراغ مه شکن از چین بیاریم!



هزار و صد تومن لازم اگر شد

هزار و صد تومن از چین بیاریم!



ولی، شاید، اگر، داریم، اما

یقینا، واقعا از چین بیاریم



گلاب قمصر کاشان گران است

بیا مُشک خُتن از چین بیاریم



به هر صورت به سود ماست کلا

اگر حتی لجن از چین بیاریم



به جای رستم دستان و سهراب

اساطیر کهن از چین بیاریم



برای شاعران الفاظ کمیاب

جُعَل، حِربا، زغن از چین بیاریم



پر طاووس در دنیا گران است

دماغ کرگدن از چین بیاریم



اگر با زلزله تهران فرو ریخت

دوباره یک پکن از چین بیاریم




دهنها خسته شد از نطقهامان

یدک باید، دهن از چین بیاریم



ترقه، فشفشه، باروت، موشک

خطرناکه حسن! از چین بیاریم



خلاصه جنس کشور گشته چینی

فقط مانده وطن از چین بیاریم



بیا تا دست یکدیگر بگیریم

و سر تا پا بدن از چین بیاریم



به هر صورت سیاست اینچنین است

به ما هر چی بگن از چین بیاریم

Blue-StaR
06-16-2012, 12:42
ایـن جـا هـاے خـالـے کـه نـبـودنـت را

به رُخـم مـے کـشـنـد

چـه مـے دانـنـد . .
...
فـرهـادتـــ شـده اَم ، بـا تـمـام زنـانـگـے اَم

و چـه شـب هـا کـه

خـواب ِ شـیـریـنـَت را نـمـے بـیـنـَم . . .

ReD_StaR
06-16-2012, 13:17
از این شب های بی پایان
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را
به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
نه همدردی،
نه دلسوزی،
نه حتی یاد دیروزی...
هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

ببار و جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن
که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم
ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.
ببار امشب
که تنها آرزوی پاک این دفتر
گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا
نه همدردی،
نه دلسوزی،
فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...

Fc Bayern München
06-16-2012, 14:03
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت برآن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین و خوش است

Blue-StaR
06-16-2012, 17:09
هر چه داشتم رو کردم ..
اما اسیر نشد ..
سیر شد ..
چرایش را نمی دانم ....!!!

ALEX-ss
06-16-2012, 18:47
من دارم بهار بهار میبازم به روزگار
دلمو ورق ورق صدامو هوار هوار


من دارم بهار بهار میبازم به روزگار
دلمو ورق ورق صدامو هوار هوار



میمونم صبور صبور میشکنم غرور غرور
اخ که زندگیمو من میبازم کرور کرور


من دارم داغون میشم زیر این سقف خراب
چی میخوایی تو از جونم شونه هامو واسه خواب


به تو که فکر میکنم توی قلبم اتیشه
دردم اروم نمیشه پهلوهام تیر میکشه


ساعتم بشکنه کاش تو قمار لحظه هاش
تا مثل برگ خزون نریزم یواش یواش

Blue-StaR
06-17-2012, 10:24
دلـــــم یـک جای دنـــج میخــــــواهد..

آرام و بی تَنِش..

جــــایی بــاید باشـد غیر از این کـنــج تنهایی!

تا آدم گاهی آنجا آرام بـگیــــرد مثلا آغـــــــوش تــــــــو !!!

omid.b
06-17-2012, 17:05
تصمیم گرفته ام با دوچرخه ی ازادی

سرتاسر جهان را بگردم!

بی قانون وبی گذر نامه....مانند باد!

اگرنشانی ام رابپرسند

می گویم:

تمام پیاده روهای جهان!

اگر گذر نامه بخواهند..

چشمان تورانشانشان میدهم!

میدانم که سفر کردن به دیار چشمانت

حق طبیعی تمام مردم دنیاست!

صورت تورا بر ایینه ساعتم حک کرده ام

وهفته ها وماه ها وسالها...بی زمانم!

چرا که تو زمان منی

باتو جهان دقایق کوچک من به پایان رسید......

ALEX-ss
06-17-2012, 18:16
تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز - کاری با دنیا ندارم


به تو گفتم خودمو می کشمو پر می زنم تو آسمونا – بگو گفتم یا نگفتم


به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات – چشاتم تنهام گذاشتن


حالا من موندم و تیغ و رگ دست و عکس پاره تو و من – بگو گفتم یا نگفتم


مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره


حالا روزگار من بعد سفر کردن تو طناب داره


تیغ و می کشم رو رگهام می پاشه خونم رو عکسات


تنونه سدی بسازه رنگ چشمات سیل اشکات

omid2
06-18-2012, 18:07
چقدرعجيبه که
تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره
تا گريه نکني کسي نوازشت نمي کنه
تا فرياد نکشي کسي به طرفت برنمي گرده
تا قصد رفتن نکني کسي به ديدنت نمي ياد
و
تا وقتي نميري کسي تورو نمي بخشه.

Blue-StaR
06-18-2012, 18:21
این شعرایی که من میزارم ،نوعی شعر به اسم موج نو،همه ی شعر و صرفا جهت زیاد صفحات و بالا رفتن تاپیک نیست.


فــرقـے نـــــدارد در کـــدام فــــصلِ ســـآلـــ ـ ـ بــاشــے

در آغــوشِ تــــ ـــو . . .

هــميشـه تــابـستــآن اسـتــــ ــ ـ ツ

ALEX-ss
06-18-2012, 18:42
این شعرایی که من میزارم ،نوعی شعر به اسم موج نو،همه ی شعر و صرفا جهت زیاد صفحات و بالا رفتن تاپیک نیست.





فــرقـے نـــــدارد در کـــدام فــــصلِ ســـآلـــ ـ ـ بــاشــے


در آغــوشِ تــــ ـــو . . .


هــميشـه تــابـستــآن اسـتــــ ــ ـ ツ





دوست عزیز با تشکر از حضور شما در این تایپیک با ید به عرض تان برسانم که هر تایپیک قانون خودش را دارد لطفا قوانین را مطالعه بفرماید و منبعد در این تایپیک پاسخ پیغام پروفایل را ندهید پیام خصوصی و پیغام پروفایل را جهت پاسخ گویی گذاشتند نه کار دیگه. در صورت تکرار پست شما حذف خواهد شد.

قوانین تاپیک شب شعر:

1- از گذاشتن عکس و شکلک در پست ها خودداری کنید.

2- از گذاشتن پی در پی شعر و دادن پست پشت سرهم خودداری کنید. (پست پشت سرهم توسط مدیران پاك خواهد شد!)

3- هرپست فاقد شعر ، پست اسپم محسوب شده و پاک خواهد شد.

4- تشكر كردن ( پسندیده) با دادن پست اسپم محسوب شده و پاک خواهد شد.

5- هر كاربر در روز تا حداكثر 3 شعر مي توانند ارسال كنند.(شعر اضافي پاك ميشود)

6-لطفا از گذاشتن شعر های سیاسی و خلاف موازین جمهوری اسلامی ایران خود داری کنید

7. لطفا اشعاری که در حد 2 تا یا سه کلمه ای هستند را قرار ندهید.


یا علی مدد

omid.b
06-18-2012, 19:13
این نامه ای اخرست!

پس ازان نامه ای وجود نخواهد داشت!

این واپسین ابر پر باران خاکستریست

که بر تو می بارد..

پس از ان دگر بارانی وجود نخواهد داشت!

اخرین نامه جنون است این!

اخرین سیاه مشق کودکی...


دیگر نه سادگی کودکی ام را به تماشا خواهی نشست

نه شکوه جنون را...

افسوس!!

ازاین به بعد در نامه های عاشقانه

نوشته های ابی نخواهی خواند!

دیگر در عذاب زایمان کلمات

حضور نخواهی داشت.....

Fc Bayern München
06-18-2012, 19:39
شاه حاليه به هر کار دخالت دارد
خويش را کرده طرف با همه کس در هر کار
از رييس الوزراء تا به وکيل و به وزير
از مدير کل تا منشی و تا دفتر دار
همه با ميل شه آيند ز صندوق برون
شمر ذی الجوشن و خولی و سنان و مختار
پادشه تعزيه گردان شد و مجلس تکيه
گريه دارد به خدا اين روش ناهنجار
نيست پيدا که بود ملک به چه روی و اساس
نيست روشن که بود کار ز روی چه مدار
نيست مشروطه که قانون اساسی باشد
ضامن زندگی خلق و نگهبان ديار....


دیوان ملک الشعرا محمد تقی بهار

ALEX-ss
06-19-2012, 18:05
لعنت به من چه ساده دل سپردم


لعنت به من اگر واسش میمردم


دست منو گرفت و بعد ولم کرد ([Only Registered And Activated Users Can See Links])


لعنت به اون کسی که عاشقم کرد ([Only Registered And Activated Users Can See Links])


لعنت به من چه ساده دل سپردم


لعنت به من اگر واسش میمردم





دست منو گرفت و بعد ولم کرد ([Only Registered And Activated Users Can See Links])


لعنت به اون کسی که عاشقم کرد ([Only Registered And Activated Users Can See Links])





لعنت به اون کسی که عاشقم کرد


یکی بگه،یکی بگه که ماه من کی بوده


مسبب گناه من کی بوده


سهم من از نگاه تو همین بود


عشق تو بدترین قسمت بهترین بود


تو دل باروون منو عاشقم کرد


بین و زمین و آسمون ولم کرد


یکی بگه چجوری شد که این شد ([Only Registered And Activated Users Can See Links])


سهم تو آسمون و من زمین شد


لعنت به من چه ساده دل سپردم


لعنت به من اگر واسش میمردم


دست منو گرفت و بعد ولم کرد ([Only Registered And Activated Users Can See Links])
[/URL]

لعنت به اون کسی که عاشقم کرد ([Only Registered And Activated Users Can See Links])


[URL="[Only Registered And Activated Users Can See Links]"]لعنت به اون کسی که عاشقم کرد ([Only Registered And Activated Users Can See Links])

Fc Bayern München
06-19-2012, 18:26
به بهارستان افتاد مرا دوش عبور
جنتی دیدم بی‌حور و سراپای قصور
حوریان کرده رخ از فترت ایام دژم
قصرها یافته از فرقت احباب فتور
سر بسر یافته تبدیل به آیات عذاب
آنکجا بوده سراپای پر از آیت نور
ساحتی کایتی از روز سعادت بودی
گشته تاریک‌تر از تیره شبان دیجور
زیر هر گلبن او جمع هزاران عقرب
دور هر نوگل او گرد هزاران زنبور
بلبلش نوحه‌گر از فرقت مردان شریف
قمری‌اش مویه‌گر از مرگ وکیلان غیور


ملک الشعرا محمد تقی بهار

ALEX-ss
06-20-2012, 18:59
چنان زد آتشم با بي وفايي كه بيزارم دگر از آشنايي



زهر بيگانه اي بيگانه تر شد ميان ما خدا يا كن خدايي

مرا چون ناشناسان ديد و بگذشت كه ؟بگذشته است زين بي اعتنايي؟

چه كردم كه اينچنين بگريخت از من؟

چه ناموزون زد آهنگ جدايي! بر او دل بستم مو شد خصم جانم

روا بر من نبود اين ناروايي

نميدانند قدر يكدلي را گرفتاران درد خود نمايي

كشيدم آنچه از دست دلم بود زمن يا رب بگير اين با صفايي

همان بهتركه روز و شب از او دور بسوزم با نواي بينوايي

جفارا با وفا پاداش بخشند مقيمان حريم كبريايي

omid.b
06-20-2012, 19:49
به سکوتم...

به قویترین سلاحم احترام بگذار!

طنینش را می شنوی...

وقتی حرفی نمیزنم

دسته کلید مطلای که به من داده ای

دری از درهای سنگی ات را باز نکرد...

تنهادروازه های زخم مرا گشود!

چرا میخواهی برایت نامه بنویسم

چرا میخواهی بانوشتن

مانندانسان عصرسنگ

دربرابرت برهنه شوم!

تنها نوشتن مرا برهنه میکند

وقتی حرف می زنم هنوز

پاره های از لباس هایم بر تنم می ماند

اما هنگام نوشتن رها وسبک می شوم

چون گنجشکی که وزن ندارد!

هنگام نوشتن

ازچنگ قانون جاذبه می گریزم!

سیاره ای چرخان می شوم

در مدار چشمانت....

ALEX-ss
06-21-2012, 18:00
خیال کردی دیگه بازیچه ام من


مثل عروسکی تو طا قچه ام من


اگه بری منو تنهام بذاری


شب و روز عروس گرد کوچه ام من


خیال کردی دیگه دیوونه میشم


مثل طفلی پر از بهونه میشم


مثل مجنون توی دشت و بیابون


دیگه آواره و بی خونه میشم




تو بارون اشک و التماسم تو قصه ی عشقم نمی مونی



خیال کردی به عشق تو اسیرم


یکی از این روزا واست میمیرم




خیال کردی دیگه بازی تمومه


بی تو آفتاب عمرم لب بومه


ولی به اون خدا که می پرستی


واسه تو عشق و عاشقی حرومه

omid.b
06-22-2012, 00:05
دوباره باران گرفت

باران معشوقه ی من است!

به پیش بازش در مهتابی می ایستم

می گذارم صورتم را ولباس هایم رابشوید

اسفنج وار...

باران یعنی برگشتن هوای مه الود شیروانی های شاد!

باران یعنی قرارهای خیس!

باران یعنی توبرمیگردی....

king123
06-22-2012, 18:29
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من

ز من هر آن که او دور
چو دل به سينه نزديک
به من هر آنکه نزديک
از او جدا جدا من

نه چشم دل به سويي
نه باده در سبويي
که تر کنم گلويي
به ياد آشنا من

ستاره ها نهفته
در آسمان ابري
دلم گرفته اي دوست
هواي گريه با من
هواي گريه با من

ReD_StaR
06-22-2012, 21:38
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکسـت

علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت
عشق اسطرلاب اسرار خداست

من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام

دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
می تپــد دل در شمیــــم یاسها

زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود

حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد

shiraz-sport
06-22-2012, 22:21
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن


بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن


موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن


من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن


بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن


امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

shiraz-sport
06-22-2012, 22:24
هر لحظه بهانه تو را میگیرم

هر ثانیه با نبودنت درگیرم

حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی

من یکطرفه برای تو میمیرم…

shiraz-sport
06-22-2012, 22:34
از تو که حرف می زنم، همه فعلهایم ماضی اند،

ماضی خیلی خیلی بعید

کمی نزدیکتر بنشین

دلم برای یک حال ساده تنگ شده است!

omid2
06-23-2012, 17:25
مهربانی از میان خلق دامن چیده است

از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است

وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است

جامه*ها پاکیزه و دل*ها به خون غلتیده است

Fc Bayern München
06-23-2012, 17:38
در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبریست ------- ور نه هر گبری ز پیری می شود پرهیزگار

ALEX-ss
06-23-2012, 18:07
خسته ام...


خسته از تكرار زمان

خسته از اين همه غوغا و سكوت

خسته از روزگاران پر هياهو

خسته از رفتن، ماندن، سكون

خسته از گامهاي بي رمق شبانه

خسته از دل، از حرارتهاي دل

خسته از خود

خسته ام

Fc Bayern München
06-23-2012, 18:56
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است



گر چه جز تلخ ی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است



دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است



خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است



بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است



هر که باشی و ز ه جا برسی
آخرین منز ل هستی این است



آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسید مسکین است



اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است



زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است



خرم آن کس که در این محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است




پروین اعتصامی

Fc Bayern München
06-23-2012, 18:59
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا


استاد شهریار

فاطمه فرشته ي آبي
06-23-2012, 20:14
تو مرا مي فهمي .من تورا مي خواهم.وهمين ساده ترين قصه ي يك انسان است.تو مرا مي خواني.من و را ناب ترين شعر زمان مي دانم.وتو هم مي داني تا ابد در دل من مي ماني

ستاره 7
06-23-2012, 21:57
آنگاه که غرور کسی را له می کنی ،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی ،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی ،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی ،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده ی خدا را نادیده می گیری ...

می خواهم بدانم ،

دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

king123
06-23-2012, 22:49
پیام آورده ام مردم

پیام آورده ام مردم

ای مردمان ، عاشق شوید

این دل دیوانه را هر دم به راهی می کشی

بی قرارت گشتم و رفتی

غمگسارت گشتم و رفتی



حال ار عاشقی

ار مرد میدانی

دلت را چون کویر تشنه ، پاره پاره کن

فکر چاره کن

فکر چاره کن



عشق گر خواهی بباید خویش را شیدا کنی

خویش را باید بسوزی عشق را پیدا کنی

دردها باید کشیدن

رنج ها باید چشیدن

خویش را باید بسوزی

عشق را باید بسازی

من پیام آورده ام

ای مردمان عاشق شوید

من نه فرعونم نه موسی

من نه زرتشتم نه عیسی

من نه در غارم نه مسجد

نه معبد نی کلیسا

از شمایم ، مردمان عاشق شوید

پیام آورده ام مردم

پیام آورده ام مردم

پیام آورده ام مردم

ای مردمان ، عاشق شوید

مردمان عاشق شوید

ای مردمان ، عاشق شوید

ALEX-ss
06-24-2012, 19:11
چشاتو وا نکن اينجا ، هيچ چي ديدن نداره
صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره
توي آسموني که کرکسا پرواز مي‌کنن
ديگه هيچ شاپرکي ، حس ِ پريدن نداره
دستاي نجيب ِ باغچه ، خيلي وقته خاليه
از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره
بذار باد بياد ، تموم ِ دنيا زير و رو بشه
قلباي آهني که ، ديگه تپيدن نداره
خيلي وقته ، قصه ی اسب ِ سفيد ، کهنه شده

وقتي که آخر ِ جاده‌ها رسيدن نداره


چشاتو وا نکن ، اينجا هيچ چي ديدن نداره

shiraz-sport
06-24-2012, 19:56
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که باید بروم حو صله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسا له ای نیست

mehdi30100
06-25-2012, 11:42
کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو

([Only Registered And Activated Users Can See Links]) ([Only Registered And Activated Users Can See Links])

به رستم چنین گفت اون جومونگ!
ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم

رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:

منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت

جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:

تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال 3 رو دیدی؟ کور که نیستی

در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:

چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن ((تسو)) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
((بویو)) کوچک است در نگاهم همین

بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:

جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش((یوها)) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
((سوسانو)) هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!

و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:

و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت ((پس کو نبرد؟!))
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!

و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند:

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران
کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان!

mehdi30100
06-25-2012, 11:46
ای خدا Hard دلم Format مکن

Field من را خالی از برکت مکن
Option غم را خدایا On مکن

File اشکم را خدایا Run مکن
Delete کن شاخه های غصه را

سردی و افسردگی را ، هر سه را
Jumper شادی ([Only Registered And Activated Users Can See Links]) بیا تا Set کنیم

سیستم اندوه را Reset کنیم
نام تو Password درهای بهشت

آدرس Email سایت سرنوشت
تا نیفتد Bug در اندیشه مان

تا که ویروسی نگردد ریشه مان
ای خدا از بهر ما ایمن فرست

بهر دل ([Only Registered And Activated Users Can See Links]) های پرآتش Fan فرست
ای خدا حرف دلم با کی زنم

Help می خواهم که F1 می زنم

mehdi30100
06-25-2012, 11:48
اهل دانشگاهم

روزگارم خوش نیست

ژتونی دارم

خرده پولی

سر سوزن هوشی.



دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید

هم چو من مشروط



و اتاقی که در این نزدیکی است

پشت آن کوه بلند.



اهل دانشگاهم

پیشه ام گپ زدن است



گاه گاهی هم می نویسم تکلیف

می سپارم به شما

تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانیست

دلتان زنده شود



چه خیالی، چه خیالی

خوب می دانم گپ زدن بیهودست

دانشم کم عمق است

خر زدن بیهودست.



اهل دانشگاهم

قبله ام آموزش

جانمازم جزوه

مُهرم میز

عشق از پنجره ها می گیرم

همه ذرات وجودم متبلور شده است.



درسهایم را وقتی می خوانم

که خروس می کشد خمیازه

مرغ و ماهی خوابند.



اوستاد از من پرسید

چند نمره می خواهی از من؟

من از او پرسیدم

دل خوش سیری چند؟



خوب یادم هست

مدرسه محفل آزادی بود.

درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب

امتحان چیزی بود مثل آب خوردن.

درس بی رنجش می خواندم.

نمره بی خواهش می آوردم.

تا معلم جوک می گفت همه غش می کردیم

و کلاسم زیبا بود و معلم حوصله داشت.

درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود.



کم کمک دور شدم از آنجا

بار خود را بستم.

عاقبت رفتم دانشگاه

به محیط خس آموزش



و به دانشکده علم سرایت کردم

رفتم از پله دانشکده بالا

بارها افتادم.



چیزها دیدم در دانشگاه

من گدایی دیدم در آخر ترم

در به در می گشت

یک نمره قبولی می خواست



من کسی را دیدم

از داشتن یک نمره ده

دم در پشتک می زد

در دانشگاه اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت.

دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد.

اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت.

اتوبوسی دیدم که کسی از روزنه پنجره می گفت «کمک»!



دیدم

سفر سبز چمن تا کوکو

بارش اشک پس از نمره تک

جنگ آموزش با دانشجو

جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا

جنگ نقلیه با جمعیت منتظران

حمله درس به مُخ

حذف یک واحد به فرماندهی رایانه

فتح یک ترم به دست ترمیم،

قتل یک نمره به دست استاد

مثل یک لبخند در آخر ترم

همه جا را دیدم.



اهل دانشگاهم!

اما نیستم دانشجو.

کارت من گمشده است.

من به مشروط شدن نزدیکم

آشنا هستم با سرنوشت همه ی همسفران

نبضشان را می گیرم



هذیانهاشان را می فهمم

من ندیدم هرگز یک نمره بیست



من ندیدم که کسی ترم آخر باشد





من در این دانشگاه چقدر مضطربم

من به یک نمره ناقابل ده خشنودم

و به یک مدرک قناعت دارم.



من نمی خندم اگر دوست من می افتد.

و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد



من در این دانشگاه

در سراشیب کسالت هستم



خوب می دانم استاد

کی کوئیز می گیرد

اتوبوس کی می آید

خوب می دانم برگه حذف کجاست



سایت و رایانه آن مال من است

هر کجا هستم باشم

تریا، نقلیه، دانشکده از آن من است



چه اهمیت دارد، گاه اگر می روید خار بی نظمی ها

رختها را بکنیم

پی ورزش برویم

توپ در یک قدمی است



و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است!



و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست.



و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم!

و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم!



و نترسیم از حذف

و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم.



و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم



و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود

اگر بود چرا یخ زده بود



کار ما نیست شناسایی مسئول غذا

کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها

ALEX-ss
06-25-2012, 19:32
یک نفر مرا در ایستگاه شب


جا گذاشته است


درست مثل چمدانی که


تو جا گذاشتی اش پیش من


برای من نه


برای چمدان ات برگرد !

در هیچ خیابانی



قدم نگذاشتم



جز اینکه فکر کردم



شایداز کنار ِ تو در آن گذشته‌ام



در روزگاری که محبوبم نبوده‌ای





و بر هیچ نیمکتی ننشستم




جز اینکه فکر کردم



شاید کنار ِ من بر آن نشسته‌ای



در روزگاری که محبوبت نبوده‌ام..

amir-97
06-25-2012, 21:33
رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد عکس تنهايي خود را در آب
آب درحوض نبود

ماهيان مي گفتند:
هيچ تقصير درختان نيست

ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب, لب پاشويه نشست
و عقاب خورشيد, آمد او را به هوا برد که برد

به درک راه نبرديم به اکسيژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولي آن نور درشت
عکس آن ميخک قرمز در آب
که اگر باد مي آمد دل او پشت چين هاي تغافل مي زد
چشم ما بود
روزني بود به اقرار بهشت

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي همت کن
و بگو ماهي ها ,حوضشان بي آب است

باد مي رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا مي رفتم...

ستاره 7
06-27-2012, 00:17
طی شد اين عمر تو دانی به چه سان ؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان
همه تقصير من است اين و خودم مي دانم كه نكردم فكري،كه تأمّل ننمودم روزي ، ساعتي يا آني كه چه سان مي گذرد عمر گران؟
كودكي رفت به بازي ، به فراغت ،به نشاط
فارغ از نيك و بد و مرگ و حيات
همه گفتند: كنون تا بچه است بگذاريد بخندد شادان
كه پس از اين دگرش فرصت خنديدن نيست،بايدش ناليدن
من نپرسيدم هيچ ، كه پس از اين ز چه رو ، نتوان خنديدن نتوان فارغ و وارسته ز غم ،‌  همه شادي ديدن؟
همچو مرغي آزاد   هر زمان بال گشادن؟
سر هر بام كه شد خوابيدن؟
من نپرسيدم هيچ ، كه پس از اين ز چه رو بايدم ناليدن؟
هيچ كس نيز نگفت
زندگي چيست،چرا مي آييم………؟
بعد از چند صباح به چه سان بايد رفت؟ به كجا بايد رفت؟
با كدامين توشه به سفر بايد رفت؟
من نپرسيدم هيچ،هيچكس نيز به من هيچ نگفت.
نوجواني سپري گشت به بازي،به فراغت،به نشاط.
فارغ از نيك و بد و مرگ و حيات بعد از آن باز نفهميدم من،كه چه سان عمر گذشت؟
ليك گفتند همه كه جوانست هنوز،بگذاريد جواني بكند ،
بهره از عمر بَرَد كامروايي بكند. بگذاريد كه خوش باشد و مست،
بعد از اين باز ورا عمری هستيك نفر بانگ بر آورد كه او از هم اكنون بايد فكر آينده كند.
ديگري آوا داد: كه چو فردا بشود  فكر فردا بكند.
سومي گفت:همانگونه كه ديروزش رفت ،بگذرد امروزش،
همچنين فردايش با همه اين احوال  من نپرسيدم هيچ ، كه چه سان دي بگذشت
آن همه قدرت و نيروي عظيم به چه ره  مصرف گشت؟
نه تفكّر، نه تعمّق و نه انديشه دمي،
عمر بگذشت به بی حاصلي و مسخرگي.
چه تواني كه زكف دادم مفت،من نفهميدم و كس نيز مرا هيچ نگفت.
قدرت عهد شباب،مي توانست مرا تا به خدا پيش بَرَد،
ليك بيهوده تلف گشت جواني هيهات آن كساني كه نمي دانستند زندگي يعني چه
رهنمايم بودند، عمرشان طي می گشت بیخود و بیهوده،
ومرا مي گفتند كه چو آن ها باشم، كه چو آنها دايم
فكر خوردن باشم،فكر گشتن باشم، فكر تأمين معاش،
فكر ثروت باشم، فكر يك زندگي بي جنجال ،فكر همسر باشم.
كس مرا هيچ نگفت
زندگي ثروت نيست، زندگي داشتن همسر نيست،
زندگاني كردن فكر خود بودن و غافل ز جهان بودن نيست،
من نفهميدم و كس نيز مرا هيچ نگفت. اي صد افسوس كه چون عمر گذشت
حال می پندارم هدف از زیستن این است رفیق
من شدم خلق كه با عزمي جزم
پاي از بند هواها گُسَلَم گام در راه حقايق بنهم
با دلي آسوده ، فارغ از شهوت و آز وحسد و كينه و بخل ،
مملو از عشق و جوانمردي و زهد در ره كشف حقايق كوشم،
شربت جرأت و امّيد و شهامت نوشم،زره جنگ براي بد و نا حق پوشم
ره حق پويم و حق جويم و پس حق گويم آنچه آموخته ام
بر دگران نيز نكو آموزم شمع راه دگران گردم و با شعله ي خويش ،
ره نمايم به همه گر چه سرا پا سوزم.
من شدم خلق كه مثمر باشم،
نه چنين زائد و بي جوش و خروش،
عمر بر باد و به حسرت خاموش
اي صد افسوس كه چون عمر گذشت
معنيش مي فهمم كاين سه روز از عمرم به چه ترتيب گذشت
كودكي بي حاصل،نوجواني باطل،وقت پيري غافل
به زباني ديگر
كودكي در غفلت ،نوجواني شهوت،در كهولت حسرت

Fc Bayern München
06-27-2012, 11:03
صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب

چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب



به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر

چو در ولایت غربت دو همزبان غریب



روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز

که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب



صفای باغچه قلهک است و از توچال

نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب



به گرد آیه توحید گل صحیفه باغ

ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب



دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران

به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب



چو دو فرشته الهام شعر و موسیقی

روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب



مگر فروشده از بارگاه یزدانند

که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب



صفای مجلس انس است شهریارا باش

که تا حبیب به ما ننگرد به چشم رقیب




استاد شهریار

فاطمه فرشته ي آبي
06-27-2012, 12:47
كاش ادم پيرو شيطان نبود يا ز گندم او نمي كردي خورشت كاش شيطان دشمن ادم نبود تا كه بوديم ما دائم در بهشت كاش مي شد با اجل پيكار كرد تا كه خط مي خورد مرگ اين لفظ زشت كاش مي شد كاش ها مي شد يقين تا ادمي ز باور مي نوشت

Fc Bayern München
06-27-2012, 14:04
تو را سریست که با ما فرو نمی‌آید

مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید



کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر

که آب دیده به رویش فرو نمی‌آید



جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب

که مهربانی از آن طبع و خو نمی‌آید



چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت

بر اوفتاده مسکین چو گو نمی‌آید



اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش

بد از منست که گویم نکو نمی‌آید



گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید

که هیچ حاصل از این گفت و گو نمی‌آید



گمان برند که در عودسوز سینه من

بمرد آتش معنی که بو نمی‌آید



چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست

چه مجلسست کز او های و هو نمی‌آید



به شیر بود مگر شور عشق سعدی را

که پیر گشت و تغیر در او نمی‌آید


سعدی شیرازی

omid2
06-27-2012, 16:57
بزرگترین اشتباهم این بود که فکر می کردم برای منی!!

زیادی وابسته ات شدم ... !

اشتباهم این بود که واقعیت را میدیدم و چشمانم را می بستم...

اشتباهم این بود که دستانت را در دست دیگری میدیدم و گرمایش را من حس میکردم!!!

اشتباهم این بود که تو را در ذهنم جور دیگری ساختم و با آن زندگی کردم...

نمی دانم چرا اینهمه اشتباه را سالها تکرار کردم

با اینکه می دانستم اشتباه است عاشقت شوم، ولی شدم

با آنکه می دانستم اشتباه است دوستت داشته باشم، ولی داشتم..

و حال پس از گذر سالها ، بااینکه در قلبم نیستی اما...

سایه وجودت بر جانم جاریست .

ALEX-ss
06-27-2012, 18:05
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

Fc Bayern München
06-28-2012, 13:31
بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد

شاه را زان شمه‌ای آگاه کرد



گفت تدبیر آن بود کان مرد را

حاضر آریم از پی این درد را



مرد زرگر را بخوان زان شهر دور

با زر و خلعت بده او را غرور


مولوی

ALEX-ss
06-28-2012, 19:16
چه دلتنگم چه دلتنگم
دارم با غصه می جنگم
دارم با غصه می جنگم

تمام حرف من با تو با عکس و جای خالیته
حالا من موندم و یادت مگه این حرفا حالیته
مگه این حرفا حالیته


چه نا آرومه قلب من
چه بی تابه دل و جونممیخوام از تو خبردار شم
کجا هستی نمی دونم
چه دلتنگم چه دلتنگم
هنوز بی تاب بی تابم
دارم با غصه می جنگم


دلم تنگ صدای تو
می خوام باشم کنار تو
دل زخم خورده عاشق
هنوزم چشم به راه تو

چه دلتنگم چه دلتنگم
دارم با غصه می جنگم
چه دلتنگم چه دلتنگم
دارم با غصه می جنگم
دارم با غصه می جنگم

Fc Bayern München
06-30-2012, 14:12
بیایید ای کبوترهای دلخواه!

بدن کافورگون، پاها چو شنگرف



بپرید از فراز بام و ناگاه

به گرد من فرود آیید چون برف



سحرگاهان که این مرغ طلایی

فشاند پر ز روی برج خاور



ببینمتان به قصد خودنمایی

کشیده سر ز پشت شیشهٔ در



فرو خوانده سرود بی‌گناهی

کشیده عاشقانه بر زمین دم



به گوشم با نسیم صبحگاهی

نوید عشق آید زآن ترنم



سحرگه سر کنید آرام آرام

نواهای لطیف آسمانی



سوی عشاق بفرستید پیغام

دمادم با زبان بی‌زبانی



مهیا، ای عروسان نوآیین!

که بگشایم در آن آشیان من



خروش بالهاتان اندر آن حین

رود از خانه سوی کوی و برزن



نیاید از شما در هیچ حالی

وگر مانید بس بی‌آب و دانه



نه فریادی و نه قیلی و قالی

بجز دلکش سرود عاشقانه



فرود آیید ای یاران! از آن بام

کف اندر کف‌زنان و رقص رقصان



نشینید از بر این سطح آرام

که اینجا نیست جز من هیچ انسان



بیایید ای رفیقان وفادار!

من اینجا بهرتان افشانم ارزن



که دیدار شما بهر من زار

به است از دیدن مردان برزن




ملک الشعرا محمد تقی بهار

مورینیو...
06-30-2012, 17:07
این شعر ها از خودم نیست ولی خیلی قشنگند
1/ امیدوار است آدمی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
اینم در جواب آدم های نادون بگین خوبه
2/ تامل کنان در خطا و ثواب به از ژاژخوایان حاضر جواب
3/ گر ترک وداع کرده ام معذورم تو جان منی وداع جان آسان نیست

Fc Bayern München
06-30-2012, 17:16
ز نیرو بودمرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی

ALEX-ss
06-30-2012, 19:06
من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی

مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی

ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی

از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

برلبت نام خدا بود، خدا شاهد ماست

...بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود

تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن رشته ایمان دلم پاره شدست

من که تسبیح نبودم ، تو چرا چرخاندی؟

ALEX-ss
07-01-2012, 17:52
باید تو رو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
با این که بی تاب منی ، بازم منو خط می زنی
باید تو رو پیدا کنم ، تو با خودت هم دشمنی
****
کی با یه جمله مثل من ، می تونه آرومت کنه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دل گیرم از این شهر سرد ، این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر می کنی ، حس می کنم از راه دور
****
آخر یه شب این گریه ها ، سوی چشامو می بره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می پره
باید تو رو پیدا کنم ، هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو ، احساسمو باور کنی
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو ، احساسمو باور کنی
باید تو رو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست
باید تو رو پیدا کنم ، هر روز تنها تر نشی
راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی…

Fc Bayern München
07-02-2012, 17:54
صراف سخن به لفظ چون زر

در رشته چنین کشید گوهر



گز نقد کنان حال مجنون

پیری سره بود خال مجنون



صاحب هنری حلال‌زاده

هم خاسته و هم اوفتاده



در نام سلیم عامری بود

در چاره‌گری چو سامری بود



آن بر همه ریش مرهم او

بودی همه ساله در غم او



هر ماه ز جامه و طعامش

بردی همه آلتی تمامش



یک روز نشست بر نجیبی

شد در طلب چنان غریبی



می‌تاخت نجیب دشت بر دشت

دیوانه چو دیو باد می‌گشت



تا یافت ورا به کنج کوهی

آزاد ز بند هر گروهی



بر وحشت خلق راه بسته

وحشی دو سه گرد او نشسته



دادش چو مسافران رنجور

از بیم دادن سلامی از دور



مجنون ز شنیدن سلامش

پرسید نشان و جست نامش



گفتا که منم سلیم عامر

سرکوب زمانه مقامر



خال تو ولی ز روی تو فرد

روی تو به خال نیست در خورد



تو خود همه چهره خال گشتی

یعنی حبشی مثال گشتی



مجنون چو شناخت پیش خواندش

هم زانوی خویشتن نشاندش



جستن خبری ز هر نشانی

وآسود به صحبتش زمانی



چون یافت سلیمش آنچنان عور

بی گور و کفن میان آن گور



آن جامه تن که داشت دربار

آورد و نمود عذر بسیار



کاین جامه حلالیست در پوش

با من به حلال زادگی کوش



گفتا تن من ز جامه دور است

کاین آتش تیزو آن بخور است



پندار در او نظاره کردم

پوشیدم و باز پاره کردم



از بس که سلیم باز کوشید

آن جامه چنانکه بود پوشید



آورد سبک طعام در پیش

حلوا و کلیچه از عدد بیش



چندانکه در او نمود ناله

زان سفره نخورد یک نواله



بود او ز نواله خوردن آزاد

زو میستد و به وحش می‌داد



پرسید سلیم کی جگر سوز

آخر تو چه می‌خوری شب و روز



از طعمه تواند آدمی زیست

گر آدمی طعام تو چیست



گفت ای چو دلم سلیم نامت

توقیع سلامتم سلامت



از بی‌خورشی تنم فسرده است

نیروی خورندگیش مرده است



خو باز بریدم از خورشها

فارغ شده‌ام ز پرورشها



در نای گلوم نان نگنجد

گر زانکه فرو برم برنجد



زینسان که منم بدین نزاری

مستغنیم از طعام خواری



اما نگذارم از خورش دست

گر من نخورم خورنده‌ای هست



خوردی که خورد گوزن یا شیر

ایشان خایند و من شوم سیر



چون دید سلیم کان هنرمند

از نان به گیاه گشته خرسند



بر رغبت آن درشت خواری

کردش به جواب نرم یاری



کز خوردن دانهای ایام

بس مرغ که اوفتاد در دام



آنرا که هوای دانه بیشست

رنج و خطر زمانه بیشست



هر کوچو تو قانع گیاهست

در عالم خویش پادشاهست



روزی ملکی ز نامداران

می‌رفت برسم شهریاران



بر خانه زاهدی گذر داشت

کان زاهد از آن جهان خبر داشت



آمد عجبش که آنچنان مرد

ماوا گه خود خراب چون کرد



پرسید ز خاصگان خود شاه

کاین شخص چه می‌کند در اینراه



خوردش چه و خوابگاه او چیست

اندازه‌اش تا کجا و او کیست



گفتند که زاهدیست مشهور

از خواب جدا و از خورش دور



از خلق جهان گرفته دوری

در ساخته با چنین صبوری



شه چون ورق صلاح او خواند

با حاجب خاص سوی او راند



حاجب سوی زاهد آمد از راه

تا آوردش به خدمت شاه



گفت ای از جهان بریده پیوند

گشته به چنین خراب خرسند



یاری نه چه می‌کنی در این کار

قوتی نه چه می‌خوری در این غار



زاهد قدری گیاه سوده

از مطرح آهوان دروده



برداشت بدو که خوردم اینست

ره توشه و ره نوردم اینست



حاجب ز غرور پادشائی

گفتش که در این بلا چرائی



گر خدمت شاه ما کنی ساز

از خوردن این گیا رهی باز



زاهد گفتا چه جای اینست

این نیست گیا گل انگبینست



گر تو سر این گیا بیابی

از خدمت شاه سر بتابی



شه چو نه سخنی شنید از این دست

شد گرم و زبارگی فروجست



در پای رضای زاهد افتاد

می‌کرد دعا و بوسه می‌داد



خرسند همیشه نازنینست

خرسندی را ولایت اینست



مجنون ز نشاط این فسانه

برجست و نشست شادمانه



دل داد به دوستان زمانی

پرسید ز هر کسی نشانی



وانگاه گرفت گریه در پیش

پرسید ز حال مادر خویش



کان مرغ شکسته بال چونست

کارش چه رسید و حال چونست



با اینکه ازو سیاه رویم

هم هندوک سیاه اویم



رنجور تن است یا تنومند

هستم به جمالش آرزومند



چون دید سلیم کام جگر ریش

دارد سر مهر مادر خویش



بی کان نگذاشت گوهرش را

آورد ز خانه مادرش را




نظامی

ALEX-ss
07-02-2012, 18:45
ز نیرو بودمرد را راستی



ز سستی کژی زاید و کاستی






صراف سخن به لفظ چون زر




در رشته چنین کشید گوهر




گز نقد کنان حال مجنون



پیری سره بود خال مجنون




صاحب هنری حلال‌زاده



هم خاسته و هم اوفتاده




در نام سلیم عامری بود



در چاره‌گری چو سامری بود




آن بر همه ریش مرهم او



بودی همه ساله در غم او




هر ماه ز جامه و طعامش



بردی همه آلتی تمامش




یک روز نشست بر نجیبی



شد در طلب چنان غریبی




می‌تاخت نجیب دشت بر دشت



دیوانه چو دیو باد می‌گشت




تا یافت ورا به کنج کوهی



آزاد ز بند هر گروهی




بر وحشت خلق راه بسته



وحشی دو سه گرد او نشسته




دادش چو مسافران رنجور



از بیم دادن سلامی از دور




مجنون ز شنیدن سلامش



پرسید نشان و جست نامش




گفتا که منم سلیم عامر



سرکوب زمانه مقامر




خال تو ولی ز روی تو فرد



روی تو به خال نیست در خورد




تو خود همه چهره خال گشتی



یعنی حبشی مثال گشتی




مجنون چو شناخت پیش خواندش



هم زانوی خویشتن نشاندش




جستن خبری ز هر نشانی



وآسود به صحبتش زمانی




چون یافت سلیمش آنچنان عور



بی گور و کفن میان آن گور




آن جامه تن که داشت دربار



آورد و نمود عذر بسیار




کاین جامه حلالیست در پوش



با من به حلال زادگی کوش




گفتا تن من ز جامه دور است



کاین آتش تیزو آن بخور است




پندار در او نظاره کردم



پوشیدم و باز پاره کردم




از بس که سلیم باز کوشید



آن جامه چنانکه بود پوشید




آورد سبک طعام در پیش



حلوا و کلیچه از عدد بیش




چندانکه در او نمود ناله



زان سفره نخورد یک نواله




بود او ز نواله خوردن آزاد



زو میستد و به وحش می‌داد




پرسید سلیم کی جگر سوز



آخر تو چه می‌خوری شب و روز




از طعمه تواند آدمی زیست



گر آدمی طعام تو چیست




گفت ای چو دلم سلیم نامت



توقیع سلامتم سلامت




از بی‌خورشی تنم فسرده است



نیروی خورندگیش مرده است




خو باز بریدم از خورشها



فارغ شده‌ام ز پرورشها




در نای گلوم نان نگنجد



گر زانکه فرو برم برنجد




زینسان که منم بدین نزاری



مستغنیم از طعام خواری




اما نگذارم از خورش دست



گر من نخورم خورنده‌ای هست




خوردی که خورد گوزن یا شیر



ایشان خایند و من شوم سیر




چون دید سلیم کان هنرمند



از نان به گیاه گشته خرسند




بر رغبت آن درشت خواری



کردش به جواب نرم یاری




کز خوردن دانهای ایام



بس مرغ که اوفتاد در دام




آنرا که هوای دانه بیشست



رنج و خطر زمانه بیشست




هر کوچو تو قانع گیاهست



در عالم خویش پادشاهست




روزی ملکی ز نامداران



می‌رفت برسم شهریاران




بر خانه زاهدی گذر داشت



کان زاهد از آن جهان خبر داشت




آمد عجبش که آنچنان مرد



ماوا گه خود خراب چون کرد




پرسید ز خاصگان خود شاه



کاین شخص چه می‌کند در اینراه




خوردش چه و خوابگاه او چیست



اندازه‌اش تا کجا و او کیست




گفتند که زاهدیست مشهور



از خواب جدا و از خورش دور




از خلق جهان گرفته دوری



در ساخته با چنین صبوری




شه چون ورق صلاح او خواند



با حاجب خاص سوی او راند




حاجب سوی زاهد آمد از راه



تا آوردش به خدمت شاه




گفت ای از جهان بریده پیوند



گشته به چنین خراب خرسند




یاری نه چه می‌کنی در این کار



قوتی نه چه می‌خوری در این غار




زاهد قدری گیاه سوده



از مطرح آهوان دروده




برداشت بدو که خوردم اینست



ره توشه و ره نوردم اینست




حاجب ز غرور پادشائی



گفتش که در این بلا چرائی




گر خدمت شاه ما کنی ساز



از خوردن این گیا رهی باز




زاهد گفتا چه جای اینست



این نیست گیا گل انگبینست




گر تو سر این گیا بیابی



از خدمت شاه سر بتابی




شه چو نه سخنی شنید از این دست



شد گرم و زبارگی فروجست




در پای رضای زاهد افتاد



می‌کرد دعا و بوسه می‌داد




خرسند همیشه نازنینست



خرسندی را ولایت اینست




مجنون ز نشاط این فسانه



برجست و نشست شادمانه




دل داد به دوستان زمانی



پرسید ز هر کسی نشانی




وانگاه گرفت گریه در پیش



پرسید ز حال مادر خویش




کان مرغ شکسته بال چونست



کارش چه رسید و حال چونست




با اینکه ازو سیاه رویم



هم هندوک سیاه اویم




رنجور تن است یا تنومند



هستم به جمالش آرزومند




چون دید سلیم کام جگر ریش



دارد سر مهر مادر خویش




بی کان نگذاشت گوهرش را



آورد ز خانه مادرش را





نظامی






سلام دوست عزیز ضمن تشکر از حضور شما . من به شما گفتم که شعر های 2 کلمه ای را در اینجا قرار ندهید بعد شما به جای توجه به حرف توی پست جدیدتون دیوان نظامی را در 1 پست جا دادید؟لطفا شب شعر را به تمسخر نگیرید

ممنون از شما.



قوانین تاپیک شب شعر:

1- از گذاشتن عکس و شکلک در پست ها خودداری کنید.

2- از گذاشتن پی در پی شعر و دادن پست پشت سرهم خودداری کنید. (پست پشت سرهم توسط مدیران پاك خواهد شد!)

3- هرپست فاقد شعر ، پست اسپم محسوب شده و پاک خواهد شد.

4- تشكر كردن ( پسندیده) با دادن پست اسپم محسوب شده و پاک خواهد شد.

5- هر كاربر در روز تا حداكثر 3 شعر مي توانند ارسال كنند.(شعر اضافي پاك ميشود)

6-لطفا از گذاشتن شعر های سیاسی و خلاف موازین جمهوری اسلامی ایران خود داری کنید

7. لطفا اشعاری که در حد 2 تا یا سه کلمه ای و بلعکس را قرار ندهید.

ستاره 7
07-02-2012, 22:10
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیـــــــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افکارت
باید به خودت استراحت بدی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســـوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی
بگذار منتظــر بمانن

Fc Bayern München
07-03-2012, 10:53
بود دی در چمن ای قبلهٔ حاجتمندان

دل ز هجر تو و وصل دگران در زندان



پر گره گشت درونم ز تحمل چون مار

بر جگر به سکه در آن حبس فشردم دندان



صد تن آنجا به نشاط و ز فراق تو مرا

غصه چندان که نخواهی و الم صد چندان



کام پر زهر و جگر پر نمک و دل پرخون

می‌نمودم به حریفان لب خود را خندان



در ببستند ز اندیشه پس خم زدنم

در عشرت به رخ اهل محبت بندان



حرف دلکوب حریفان به دلم کاری کرد

که مگر حدت حداد کند با سندان



بی‌حضور تو من و محتشم آنجا بودیم

بر طرب غصه گزینان به الم خورسندان




محتشم کاشانی

alimarzbani
07-03-2012, 11:45
شعراش نمیدونم خوبهیا نه:chi migi:binam:ajibeee:

ستاره 7
07-03-2012, 14:05
ای دل تو به ادراک معما نرسی
در نکته ی زیرکان دانا نرسی
اینجا ز می جام بهشتی میساز
کان جا که بهشت است رسی یا نرسی


اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو دانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من


گاویست در اسمان قرین پروین
گاویست دگر نهفته در زیر زمین
گر بینایی چشم حقیقت بگشای
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین

omid2
07-03-2012, 14:41
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.

به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.

به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.

به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.

و به انسان گفتم عشق چیست؟

اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!

ALEX-ss
07-03-2012, 18:14
کسی نیست
که دست هایش کلمه بریسد!
کسی نیست
که خنده هایش
میخ از تابلوی دل بر دیوار ِ سینه بر کَند!
کسی نیست
که غروب ها
قدم هایش شعر بکارد
بر کفِ خیابان ها!
و آدم اینجور وقت ها
دلش می خواهد هیچ کجا نباشد!
سعی نکن بخندانی ام!؛
از آن وقت هایی ست
که دلم می خواهد هیچ کجا نباشم.....!!

Fc Bayern München
07-04-2012, 12:40
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها



به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها



مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها



به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها



شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها



همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها




حافظ

ستاره 7
07-04-2012, 12:56
امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم از انکه کامرانی من است
عیبم مکنید گرچه تلخ است خوش است
تلخ است از انکه زندگانی من است


انان که اسیر عقل تمییز شدند
در حسرت هست و نیست ناچیز شدند
رو با خبرا تو اب انگور گزین
کان بی خبران به غوره میویز شدند


ای صاحب فتوی ز تو پرکارتریم
با این همه مستی از تو هوشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوار تریم


شیخی به زن فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر انچه گویی هستم
ایا تو چنان که می نمایی هستی


خیام

Fc Bayern München
07-04-2012, 14:37
دلا در عشق تو صد دفترستم

که صد دفتر ز کونین ازبرستم



منم آن بلبل گل ناشکفته

که آذر در ته خاکسترستم



دلم سوجه ز غصه وربریجه

جفای دوست را خواهان ترستم



مو آن عودم میان آتشستان

که این نه آسمانها مجمرستم



شد از نیل غم و ماتم دلم خون

بچهره خوشتر از نیلوفرستم



درین آلاله در کویش چو گلخن

بداغ دل چو سوزان اخگرستم



نه زورستم که با دشمن ستیزم

نه بهر دوستان سیم و زرستم



ز دوران گرچه پر بی جام عیشم

ولی بی دوست خونین ساغرستم

باباطاهر

چیچاریتو
07-04-2012, 17:36
شیشه نازک احساس مرا دست نزن،
چندشم می شود
از لکه احساس دروغ!!!

omid2
07-04-2012, 17:45
دلم تنگ است ... دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است ...
دلم چون شعله ای افروز و سوزان, میان سینه ام چون شمع گشتست ...

نمیدانم چه بد کردم در این تکرار هستی ... که الله هم مرا از یاد بربست ... …

ALEX-ss
07-04-2012, 19:02
بر منتظرین مژده بده منتظر آمد

از مهد بقا مهدى ثانى عشر آمد

ای منتظران گنج نهان می آید

آرامش جان عاشقان می آید

بر بام سحر طلایه داران ظهور

گفتند که صاحب الزمان می آید

__________________

Prince.L.M
07-04-2012, 19:21
ای تیر نگاهت به دل زار کجایی


ای روی گلت شمع شب تار کجایی ([Only Registered And Activated Users Can See Links])


آرام و قرار دل بی تاب و شکیبم


آرام وقرار دل بیمار کجایی


گویم به که مانی که خلایق بشناسند


در مشکل من فاطمه رخسار کجایی


هر جا که تو هستی دل حسرت زده انجاست


خود گو به من خسته گو ای یار کجایی

omid.b
07-06-2012, 11:28
من ظاهر هستی ونیستی دانم

من باطن هر فراز وپستی دانم

با این همه از دانش خود شرمم باد

گر مرتبه ای ورای مستی دانم

من بی می ناب زیستن نتوانم

بی باده کشید بار تن نتوانم

من بنده ی آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگر بگیر! من نتوانم

ای مفتی شهر از تو پر کار تریم

با این همه مستی از تو هشیار تریم

توخون کسان خوری و ما خون رزان(درخت انگور)

انصاف بده کدام خون خوار تریم












[Only Registered And Activated Users Can See Links]

Fc Bayern München
07-06-2012, 15:22
بیا ساقی آن می که حال آورد

کرامت فزاید کمال آورد



به من ده که بس بی‌دل افتاده‌ام

وز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام



بیا ساقی آن می که عکسش ز جام

به کیخسرو و جم فرستد پیام



بده تا بگویم به آواز نی

که جمشید کی بود و کاووس کی



بیا ساقی آن کیمیای فتوح

که با گنج قارون دهد عمر نوح



بده تا به رویت گشایند باز

در کامرانی و عمر دراز



بده ساقی آن می کز او جام جم

زند لاف بینایی اندر عدم



به من ده که گردم به تایید جام

چو جم آگه از سر عالم تمام



دم از سیر این دیر دیرینه زن

صلایی به شاهان پیشینه زن




حافظ

Prince.L.M
07-06-2012, 23:47
خوشا با تو بودن ، ز عشقت سرودن
دگر از هوایت سفر نکنم
به صحرای هجران ، مخواه از من ای جان
که چون لاله خون در جگر نکنم

خوشا با تو بودن ، ز عشقت سرودن
دگر از هوایت سفر نکنم
به صحرای هجران ، مخواه از من ای جان
که چون لاله خون در جگر نکنم

اگر من نمانم ، بمان تو بمان
اگر من نخوانم، تو نغمه بخوان
چو رفتم به جایم تو خوش بنشین
تو خاک وجودم به بر بنشان
خوشا بانگ نامت به دور زمان
طنین پیامت به گوش جهان

به آهنگ یاری ، به رسم وفا
به شب زنده داری ، به بزم و صفا
در این بی قراری به سوز دعا
به صد نغمه خوانم همیشه تو را

تو بر بام عالم ، ستاره ی من
نظر در تو اوج نظاره ی من
به شوق وصالت چو جان بدهم
نگاه تو عمر دوباره ی من

به عالم نبودم که نام تو بود
که از تو گرفتم نشان وجود
تو ای عشق دیرین تو را که نوشت
تو ای شور شیرین ، تو را که سرود

به پایان شب من رسیده ز تو
که صد صبح روشن دمیده ز تو
سکوت غم از من ترانه ز تو
نیاز شب از من سپیده ز تو

تو دستم گرفتی قدم به قدم
رفیقم تو هستی به شام عدم
ز جان محو شوق بهار توییم
که تا پای جان بر کنار توییم

omid2
07-07-2012, 00:28
شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
...
و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که برگشته ای ..

ولی من ندیده ام

Fc Bayern München
07-07-2012, 14:24
گرانمایه جمشید فرزند او

کمر بست یکدل پر از پند او



برآمد برآن تخت فرخ پدر

به رسم کیان بر سرش تاج زر



کمر بست با فر شاهنشهی

جهان گشت سرتاسر او را رهی



زمانه بر آسود از داوری

به فرمان او دیو و مرغ و پری



جهان را فزوده بدو آبروی

فروزان شده تخت شاهی بدوی



منم گفت با فرهٔ ایزدی

همم شهریاری همم موبدی



بدان را ز بد دست کوته کنم

روان را سوی روشنی ره کنم



نخست آلت جنگ را دست برد

در نام جستن به گردان سپرد


فردوسی

ALEX-ss
07-07-2012, 18:44
یادت باشه دیگر یادت نیستم
گاهی دست ” خـــودم ” را می گیرم…
می برم هوا خوری…
” یــاد ” تو هم که همه جا با من است…
” تنهایی ” هم که پا به پایم میدود…
میبینی…؟
وقتی که نیستی هم
جمعمان جمع است…

Prince.L.M
07-07-2012, 19:08
نذار باور کنم تنهای تنهام
نمی خوام با کسی غیر از تو باشم

می خوام از خوابی که لحظش یه ساله
برای دیدن روی تو پا شم

اگه تو باشی و دنیا نباشه
می شه با تو همه دنیا رو حس کرد

همه دنیا بیاد و تو نباشی
دلم دق می کنه با این همه درد

تمام زندگیمو زیر و رو کن
که بی تو دلخوشی هامم گناهه

خودت باش و من و دیوانگی هام
فقط با تو دل من رو به راهه

بذار باور کنم اینو که با عشق
حقیقت می شه تو افسانه باشه

میشه افسانه ها رو زندگی کرد
اگه حق با منه دیوانه باشه

ستاره 7
07-07-2012, 19:37
از منزل کفر تا به دین یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است


هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در ایینه ی صبح
کز عمری شبی گذشت و تو بی خبری


ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر کهن در گذریم
با هفت هزار سالگان سربرسیم

omid.b
07-07-2012, 19:54
یک جام شراب صد دل ودین ارزد

یک جرعه می مملکت چین ارزد

جز باده لعل نیست در روی زمین

تلخی که هزار جان شیرین ارزد

__________________________
قومی متحیرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

میترسم از ان که بانگ اید روزی

کای بی خبران راه نه ان است ونه این

(خیام)

omid2
07-08-2012, 16:58
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...

نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...

می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....

پس بگذار که نداند بی او تنهایم...

دور میمانم که نزدیک بماند...

Fc Bayern München
07-08-2012, 18:45
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را

یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را



یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن

یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را



یا که غبار پات را نور دودیده می کنم

یا به دو دیده می نهم پای تو نور دیده را



یا به مکیدن لبی جان به بها طلب مکن

یا بستان و باز ده لعل لب مکیده را



کودک اشک من شود خاک‌نشین ز ناز تو

خاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟



چهره به زر کشیده‌ام، بهر تو زر خریده‌ام

خواجه! به هیچ‌کس مده بندهٔ زر خریده را



گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی

کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟



بانوی مصر اگر کند صورت عشق را نهان

یوسف خسته چون کند پیرهن دریده را



گر دو جهان هوس بود، بی‌تو چه دسترس بود؟

باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را



جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم

ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را


محمد تقی بهار

Prince.L.M
07-08-2012, 19:15
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصلها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست
حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بی شک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
ایینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد : در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه : فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را
دردست های بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست

ALEX-ss
07-08-2012, 19:23
توی آسمون دنیا، هرکی یه ستاره داره
چرا وقتی نوبت ماست،آسمون جایی نداره؟
واسه من تنهایی درده ، درده هیچکس رو نداشتن
هر گل پژمرده ای رو،توکویر سینه کاشتن
دیگه باور کردم اینو،که باید تنها بمونم
من باید تا لحظه مرگ،شعر تنهایی بخونم

ستاره 7
07-08-2012, 20:55
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم
درد و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش نابوده شدیم


انانکه ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خور و حقیقت از من بشنو
باد است هر انچه گفته اند ای ساقی


نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار پیچیده تر است

Abdollah 202
07-08-2012, 21:40
دوستان شرمنده من بیشتر از شعر نو خوشم میاد

گوش کن ...
یک نفر آن طرف پنجره ی بسته تو را میخواند ...
و نسیم ....
لای این پرده ی آویخته را میکاود تا تو را دریابد!
نور خورشید که از منزل پر مهر خدا آمده است!
لب درگاه تو در یک قدمی میماند
قلب این پنجره از دست غم پرده به تنگ آمده است...!
پرده را برداریم
دل این پنجره را باز کنیم
...

mehdi30100
07-09-2012, 18:09
یارب در این غوغای هستی


دنیای عشق و شور و مستی


دستی نگیرد دست من


من ناتوان افتاده ام


دین و دل از کف داده ام


در پای رفتن خار ناکامی شکسته


یارب دل غمدیده ام در خون نشسته


هر آرزویی در دل غمدیده ام پا می گذارد


از دست غم می میرد و راه خلا را میسپارد


حالا که بیداد زمان از حد گذشته


حالا که دل زین فتنه ها آزرده‎ ‎گشته


دستی نگیرد دست من


دستی نگیرد دست من


من ناتوان افتاده ام


دین و دل از کف داده ام


[Only Registered And Activated Users Can See Links]

Fc Bayern München
07-10-2012, 17:53
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را



شکرفروش که عمرش دراز باد چرا

تفقدی نکند طوطی شکرخا را



غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را



به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

به بند و دام نگیرند مرغ دانا را



ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

سهی قدان سیه چشم ماه سیما را



چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

به یاد دار محبان بادپیما را



جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب

که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را



در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ

سرود زهره به رقص آورد مسیحا را




حافظ

omid2
07-10-2012, 18:16
چه رسم جالبیست
صداقت را میگذارند پای سادگیت..........
سکوتت را میگذارند پای ندانستنت.........
و نگرانیت را میگذارند پای تنهائیت..........
و وفاداریت را میگذارند پای بی کسیت......
امان از این رسم

Fc Bayern München
07-10-2012, 18:26
گفت عیسی را یکی هشیار سر

چیست در هستی ز جمله صعب‌تر



گفتش ای جان صعب‌تر خشم خدا

که از آن دوزخ همی لرزد چو ما



گفت ازین خشم خدا چه بود امان

گفت ترک خشم خویش اندر زمان



پس عوان که معدن این خشم گشت

خشم زشتش از سبع هم در گذشت



چه امیدستش به رحمت جز مگر

باز گردد زان صفت آن بی‌هنر



گرچه عالم را ازیشان چاره نیست

این سخن اندر ضلال افکندنیست




چاره نبود هم جهان را از چمین


لیک نبود آن چمین ماء معین



مولوی

mehdi30100
07-10-2012, 18:45
روزگارم بد نیست غم كم میخورم

كم كه نه هر روز كمكم میخورم

عشق از من دورو پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست كه حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم

حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت

مازیاران چشم یاری داشتیم[Only Registered And Activated Users Can See Links]خود غلط بود آنچه ماپنداشتیم

Fc Bayern München
07-10-2012, 22:05
ای خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن

تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن



همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک

گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن



پاک کردن خویش را ز آلودگیهای زمین

خانه چون خورشید در اقطار گردون داشتن



عقل را بازارگان کردن ببازار وجود

نفس را بردن برین بازار و مغبون داشتن



بی حضور کیمیا، از هر مسی زر ساختن

بی وجود گوهر و زر، گنج قارون داشتن



گشتن اندر کان معنی گوهری عالمفروز

هر زمانی پرتو و تابی دگرگون داشتن



عقل و علم و هوش را بایکدیگر آمیختن

جان و دل را زنده زین جانبخش معجون داشتن



چون نهالی تازه، در پاداش رنج باغبان

شاخه‌های خرد خویش از بار، وارون داشتن



هر کجا دیوست، آنجا نور یزدانی شدن

هر کجا مار است، آنجا حکم افسون داشتن


پروین اعتصامی

ستاره 7
07-10-2012, 22:31
مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم

مرحوم حسین پناهی

shiv.vandersar
07-11-2012, 12:56
فواره ی هوش بشری پیدا نیست

"گفتند کسی به فکر ماهی ها نیست

سهراب منم از این زمین دلگیرم

در گوشه ی قایقت برایم جا نیست ؟

ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــ

ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺒﺮ ﻫﺎی ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺰﻥ

ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﻴﺎﻭﺭی
ﮐﺠﺎ ﻣﺮﺍ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ...

ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﺒﺮ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﻡ
ﺻﺪﺍی ﮐﻼﻏﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮی؟

ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ .

mehdi30100
07-11-2012, 14:42
چی بگم وقتی دیگه حرفی نمونده تو دلم ؟
یک غم بزرگیه این روزا مونده رو دلم
این روزا عشق و دارن تو کوچه ها دار میزنن
واسه دل های شکسته دیگه زار نمیزنن
دیگه غربت واسه من رنگ سیاهی نداره
هرکی گفت که عاشقه به قلب من راه نداره
انقدر دروغ شنیدم راست و باور ندارم
دیگه روی شونه هام هر سری رو نمیذارم

Fc Bayern München
07-11-2012, 21:41
جانور از نطفه می‌کند شکر از نی

برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا



شربت نوش آفرید از مگس نحل

نخل تناور کند ز دانه خرما



از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق

از همه عالم نهان و بر همه پیدا



پرتو نور سرادقات جلالش

از عظمت ماورای فکرت دانا



خود نه زبان در دهان عارف مدهوش

حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا



هر که نداند سپاس نعمت امروز

حیف خورد بر نصیب رحمت فردا



بارخدایا مهیمنی و مدبر

وز همه عیبی مقدسی و مبرا



ما نتوانیم حق حمد تو گفتن

با همه کروبیان عالم بالا



سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت

ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا


سعدی

omid2
07-12-2012, 04:22
چگونه می شود از خــدا گرفتــ چیزی را که نمی دهد ؟؟

می گویند قسمتـ ــ نیست، حکمتــ ـــ است...

مـــن قسمتـــــ و حکمتـــــ نمی فهمم...

تـــو خـــــدایی...

طاقتــــ ـــــ ـــ را می فهمــــی...مگـــر نــه ؟؟!!

omid2
07-12-2012, 04:30
باور كن ، صدامو باور كن
صدایی كه تلخ و خسته ست
باور كن ، قلبمو باور كن
قلبي كه كوهه اما شكسته ست
شكسته ست

باور كن ، دستامو باور كن
كه ساقهء نوازشه
باور كن ، چشم منو باور كن
كه يك قصيده خواهشه

وسوسهء عاشق شدن
التهاب لحظه هامه
حسرت فرياد كردنه
اسم كسی با صدامه

اسم تو هر اسمی كه هست
مثل غزل چه عاشقانه ست
پر وسوسه مثل سفر
مثل غربت صادقانه ست

باور كن اسممو باور كن
من فصل بارون برگم
مطرود باغ و گل و شبنم
درختم درخت خشكی
تو دست تگرگم

باور كن هميشه باور كن
كه من به عشق صادقم
باور كن حرف منو باور كن
كه من هميشه عاشقم

mehdi30100
07-12-2012, 11:35
منم که تا تو نخوابی نمی‌برد خوابم
تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده
ز ریشه کندن این دل تبر نمی‌خواهد
به یک اشاره می‌افتد درخت فرسوده

Fc Bayern München
07-12-2012, 14:51
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را



شکرفروش که عمرش دراز باد چرا

تفقدی نکند طوطی شکرخا را



غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را



به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

به بند و دام نگیرند مرغ دانا را



ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

سهی قدان سیه چشم ماه سیما را



چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

به یاد دار محبان بادپیما را



جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب

که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را



در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ

سرود زهره به رقص آورد مسیحا را


حافظ شیرازی

ستاره 7
07-12-2012, 16:25
می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که :
پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود.....!

omid2
07-12-2012, 17:01
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه هاش رو سیر کنه ، گوشت بدن خودش رو میکند و میداد به جوجه هاش میخوردند.
زمستان تمام شد و کلاغ مرد!! اما جوجه هاش نجات پیدا کردند ، گفتند: آخی چه خوب شد مرد ، راحت شدیم از این غذای تکراری!
آری دوستان این است واقعیت تلخ روزگار ما.............

Fc Bayern München
07-14-2012, 10:21
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا



کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینیم دیدار آشنا را



ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا



در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا



ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را



آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا



در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را



آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبله العذارا



هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را



سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا



آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا



خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را



حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را



دیوان حافظ
غزل شماره ی 5

omid2
07-14-2012, 16:40
ماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !ماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد

Fc Bayern München
07-17-2012, 07:23
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست



هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم

دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست



می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت

هیهات از این گوشه که معمور نماندست



وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت

از دولت هجر تو کنون دور نماندست



نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید

دور از رخت این خسته رنجور نماندست



صبر است مرا چاره هجران تو لیکن

چون صبر توان کرد که مقدور نماندست



در هجر تو گر چشم مرا آب روان است

گو خون جگر ریز که معذور نماندست



حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده

ماتم زده را داعیه سور نماندست






حافظ

omid2
07-17-2012, 17:35
غمگینم همانندِ
مرد هزار چهره که میگفت:
" نمی دونم چرا تو زندگیم هِـی نمیشه"...!!

omid2
07-17-2012, 17:36
سرم را شاید بتوانند دیگران گرم کنند
اما وقتی تو نیستی
هیچکس نیست دلم را گرم کند!

omid2
07-17-2012, 17:40
گلی دارم به دور از دیدگان ولی مخفی میان قلب و جانم / که گهگاهی کند یادی زخاکش فدای آن رفیق و قلب پاکش

.

.

.

چه جمله عجیبی است دوستت دارم…
هرکس میگوید عاشقتر میشود و هرکس میشنود بی تفاوتر…

.

.

.

باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته / آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته
زردی روی مرا ، نیک تماشا نما / شمع وجود من از دوری تو کاسته

.


.

دل صدچاک ما را تیغ ترحم بدرید / دل ما را به همان قیمت ارزان بخرید
دل من گرچه شکسته ، گوهری ناب شده / عشق در قلب تو آن تحفه ی نایاب شده

.

.

.

ای که در دنیای من پیدا و ناپیدا شدی / چشمهای روشنم را عاشق و شیدا شدی
ای تو با رخش نگاهت بر دل من تاخته / این دل من ، رو بروی تو خودش را باخته

.

.

.

عشق یعنی گم شدن پیدا شدن/ عشق یعنی غرق در رویا شدن
عشق یعنی حسرت دیدار تو/ عشق یعنی من شوم بیمار تو

.

.

.

عاشق شدم و عشق مرا بد نام کرد / داروغه شنید و مرا زندان کرد
در خلوت زندان به خود نالیدم / عاشق شود آنکس که مرا عاشق کرد

.

.

.

فدای ناز عشقت ناز دانه / که عشقت کنج دل زد آشیانه
به یاد سوزش مجنون ز لیلی / به یادت سوختم در این زمانه

.

.

.

از خدا خواهم نبخشاید تو را / این چه رسم دوستی باید تو را
تو که می دانی در قلب منی / این همه دوری و بی مهری چرا ([Only Registered And Activated Users Can See Links]) ؟

.

.

.

گر تو را از ابلهی کردم رها ، برمن ببخش / بر سر پیمان نه بر مهر و وفا ، بر من ببخش
راه ورسم عاشقی را نا بلد چون کودکان / اشتباه و ناروا کردم خطا ، بر من ببخش

.

.

.

منو ببخش که درخشیدی و من چشمامو بستم / منو بخشیدی و من چشمامو بستم
تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم / که نیاوردی به روم هر جا دلت رو می شکستم

.

.

.

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند / قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است
بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند / تارموی توست اما ریشه ی عمر من است

.

.

.

دوستت دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم زدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم

.

.

.

زیباترین غروب: غروب عاشقان
زیباترین سنگ: دل یار
زیباترین مایع: اشک
زیباترین ناله: آه
زیباترین دف: قلب تو
زیباترین کلام :دوستت دارم . . .

چیچاریتو
07-17-2012, 18:13
اِمشــب تَمـــامـ فَضـــای اتــاقَــم بــوی غـَــم میـدهــد
.
.
گُنــاه مـَن ایــن بــود:

اِشتبــــاه عــــاشِـــق شُــده بــــودمـ ...!!! __________________
عاقلانه انتخاب کن تا عاشقانه زندگـی کنی چون اگر عاشقانه انتخاب کنی عاجزانه زندگـی می کنی

ALEX-ss
07-17-2012, 18:26
دلم سوخت واسه احساسی که پای تو هدر کردم
دلم سوخت که تو بودی و اما با تنهایی سرکردم ([Only Registered And Activated Users Can See Links])
دلم سوخت واسه قلبی که عاشقونه دست تو دادم
واسه عمری که سوزوندی ولی باز نرفتی از یادم
دلم سوخت ،دلــــــم سوخت ([Only Registered And Activated Users Can See Links])
ای دل دیگه تنها باش و بسوز
دیگه چشم و به در ندوز
آخه اون دیگه پیشت نمیاد
رفتش دیگه فکر چشاش نباش دنبال خنده هاش نباش اون دلش دیگه تورو نمیخواد
توی خواب و خیالم ، هنوز دستاتو میگیرم
میدونم که نمیای ولی من برات میمیرم
همه احساس وقلبم تو دستای تو گیره
میخوام رهاشم از تو
عشقت از دلم نمیره،عشقت از دلم نمیره
دلم سوخت واسه قلبی که عاشقونه دست تو دادم
واسه عمری که سوزوندنی ولی نرفتی از یادم ([Only Registered And Activated Users Can See Links])
دلم سوخت،دلم سوخت،دلم سوخت...
ای دل دیگه تنها باش و بسوز
دیگه چشم و به در ندوز
آخه اون دیگه پیشت نمیاد
رفتش دیگه فکر چشاش نباش دنبال خنده هاش نباش اون دلش دیگه تورو نمیخواد
ای دل دیدی تنهات گذاشت و رفت
توی غمهات گذاشت و رفت
آره دوست نداشت و رفت
رفتش اما عکساش کنارمه
فقط تنهایی یارمه
ببین توی صدام غمه ([Only Registered And Activated Users Can See Links])

king123
07-19-2012, 10:41
در دلم رازی نهان دارم
نمی دانم بگویم یا نگویم

ترس از آن دارم اگر گویم بریزد آبرویم
نمی دانم که رازم را بگویم یا نگویم

عاشقم اما پریشانم
نمی دانم که رازم را زچشمانت بجویم یا نجویم
نمی دانم که رازم را بگویم یا نگویم

کن نگاهی در نگاهم
یا بگو غرق گناهم
یا بگو در اشتباهم
عاشقی گمکرده راهم
نمی دانم که این ره را بپویم یا نپویم

وای از آن زلف و پریشان موی تو
می برد هوش از سرم جادوی تو
خود نمی دانی که هرجا بوی تو
می کشد هر دم دلم را سوی تو
نمی دانم که این زلف ختن بو را ببویم یا نبویم.

آغاز شد نه مثل هر آغاز با سلام

فصل شروع عشق همان فصل بی کلام

تنها اشارتی از شما بود و بعد من

دیدم که ذره ذره دلم میشود تمام

تو رفته رفته دور که نه نور میشدی

من قطره ای که گم شدم آنجا در ازدحام

دیدم به صفحه دل خوبان نوشته اندک

(اینجا نفس کشیدن بی عشق هم حرام)

مثل همیشه منتظرت مانده ام ولی

این قصه هم رسیده به پایان نا تمام

این است حاصل همه ی انتظارها:

تنها دو چشم خیس و دگر هیچ... و السلام!

ستاره 7
07-19-2012, 15:00
فریاد می زنم
از هیچ کس و هیچ چیز واهمه ای ندارم
من او را دوست می دارم
هنوز جای پایش کنارم است، واهمه ی من
بی او بودن است
بی او بودن یعنی پایان داستان
و پایان داستان یعنی پایان من
پس با او همراه می شوم ، چون او را دوست می دارم
چون تنها اوست که با من است

فریاد می زنم
قبل از فریادم او می شنود، قبل از آنکه تمنا کنم
او می داند
او می داند آنچه من می خواهم
و او می خواهد برای من
چون من نمی دانم آنچه او می داند
در اصل من هیچ نمی دانم
پس از نا خواسته هایم هیچ واهمه ای ندارم
چون او را دوست می دارم
چون تنها اوست که با قلب من آشناس

فریاد می زنم تا اهل عالم بدانند


اهل عالم بدانید من خدا را دوست می دارم

ALEX-ss
07-20-2012, 18:03
درگیر رویای توام ، منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت تو منو انتخاب کن
دلت از آرزوی من انگار بی خبر نبود
حتی تو تصمیمای من چشمات بی اثر نبود



خواستم بهت چیزی نگم تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت تا احساس آرامش کنم
باور نمی کنم ولی ، انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری ، اصرار من بی فایدست



هرکاری میکنه دلم تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تورو از سر من بیرون کنه
یاد داغ رو دلم بذار یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه ، به کم قانعم نکن



خواستم بهت چیزی نگم تا با چشام خواهش کنم


درارو بستم روت تا احساس آرامش کنم


باور نمی کنم ولی ، انگار غرور من شکست


اگه دلت میخواد بری ، اصرار من بی فایدست

omid2
07-20-2012, 18:37
یادمان باشد : وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم !
در برابرش مسئولیم ...
در برابر اشکهایش ؛
شکستن غرورش ،
لحظه های شکستنش در تنهایی و لحظه های بی قراریش ....
واگر یادمان برود !
در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد ،
واین بار ما خود فراموش خواهیم شد ... !!!

omid2
07-21-2012, 18:48
حکایتـــــ من
حکایت ماهی تُنگ شکستـــه ایســـت
که روی زمین دل دل می زند...!
و حکایتــــــ تو
حکایت پسرک شیطان تیر کـــــمـان به دستی
که نفس های او را شـــــماره می کند...!

ستاره 7
07-21-2012, 19:46
آنچه می خواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمی خواهیم..

آنچه دوست داریم نداریم و آنچه را داریم دوست نداریم..

و عجیب است هنوز امیدوار به فردایی روشن هستیم!

ساعت ها را بگذارید بخوابند، بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست..!

shiraz-sport
07-22-2012, 11:35
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که باید بروم حو صله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسا له ای نیست

Fc Bayern München
07-22-2012, 18:21
الا ای آهوی وحشی کجایی

مرا با توست چندین آشنایی



دو تنها و دو سرگردان دو بیکس

دد و دامت کمین از پیش و از پس



بیا تا حال یکدیگر بدانیم

مراد هم بجوییم ار توانیم



که می‌بینم که این دشت مشوش

چراگاهی ندارد خرم و خوش



که خواهد شد بگویید ای رفیقان

رفیق بیکسان یار غریبان



مگر خضر مبارک پی درآید

ز یمن همتش کاری گشاید



مگر وقت وفا پروردن آمد

که فالم لا تذرنی فردا آمد



چنینم هست یاد از پیر دانا

فراموشم نشد، هرگز همانا



که روزی رهروی در سرزمینی

به لطفش گفت رندی ره‌نشینی






حافظ

omid2
07-22-2012, 19:03
سلامی از دلی تنها...................
دلی آکنده از غمها....................
گهی با یار ، گهی بی یار..............
گهی از عاشقی بیزار.................
گهی گریان ، گهی خندان..............
گهی رنجیده از یاران....................
سلام ای بهتر از باران..................

ALEX-ss
07-23-2012, 19:05
شبانه با من عاشق نخوان شعر جدایی را
به یاد آور فقط یک بار تو روز آشنایی را
همان روزی که گشتم عاشق چشمان پاک تو
نمی دانستم اکنون می نوازی بی وفایی را
مگو با من دگر از رفتن و از بازی تقدیر
که من باور ندارم طعم تلخ بی نوایی را
نخوان از وا ژه های تلخ پرواز و صعود و اوج
که من طاقت ندارم درد سخت بی صدایی را
حضور سبز تو در خاطراتم تا ابد با قیست
کنار تو نویسم روی قلبم نام زیبای رهایی را

omid2
07-24-2012, 04:45
هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا

این چنین جمع نمیشود

که در همین سه واژه کوتاه

او دوستم ندارد

ستاره 7
07-25-2012, 17:55
من از نهايت شب حرف ميزنم

من از نهايت تاريکي

و از نهايت شب حرف ميزنم


اگر به خانهء من آمدي براي من اي مهربان چراغ بياور

و يک دريچه که از آن

به ازدحام کوچهء خوشبخت بنگرم

omid2
07-25-2012, 18:22
چه خوش خيال بودم...
که هميشه فکر ميکردم درقلب تو محکومم به حبس ابد..!!
يکباره جا خوردم...
وقتى زندانبان بر سرم فرياد زد...
(هى تو)...!
آزادى...!
وصداى گام هاى غريبه اى که به سلول من می آمد...!

42d3e78f26a4b20d412==