من خاطره زياد دارم يكيش پارسال بود
پارسال ما علاقه زيادي به فرار از مدرسه داشتيم! روزاي شنبه زنگ اول ورزش داشتيم زنگ دوم و سوم آف داشتيم و زنگ آخر آمادگي دفاعي (برنامه ريزي رو حال ميكنين) ميومديم ورزش ميكرديم و بعدش همگي فرار!!! معلم آمادگي دفاعي كه فقط ماهي يه بار ميرفتيم سركلاسش و هرقت ميرفتيم ميگفت چهره شما رو يادم نمياد!!!
كلا تو هفته 3-4 باري فرار ميكرديم هروقت معلمي 5 دقيقه دير ميكرد ما ديگه تو مدرسه نبوديم!!
اما خنده دارتر اينا فرداش كه ميخواستيم بيايم مدرسه
يه معاون داشتيم به دو حالت تنبيه ميكرد يا يه كيسه مي آورد و ميگفت كفشهاتون رو در بيارين بريزين تو كيسه بعدش همه كفشهارو ميبرد دفتر ميگفت حالا بدون كفش تو مدرسه بگردين (پاها رو آسفالت بي حس ميشد) يا اينكه ميگفت كفشهارو در بيارين و بعدش ميگفت حالا همينجوري بريم يه چرخي اطراف مدرسه بزنيم!!
البته گاهي هم كلاغ پر و سينه خيز داشتيم![]()